رژیا پرهام – تورنتو
دخترک بیمقدمه میگوید:
Razhia, the day you were on your trip, I badly missed you.
(رژیا روزی که سفر رفته بودی، من خیلی دلم برات تنگ شده بود.)
بغلش میکنم و تشکر میکنم. میگوید:
There wasn’t any chance I could come with you?
(هیچ شانسی نبود که من هم بتونم همراهت بیام؟)
میگویم متأسفانه نه. دلیلش را میپرسد. میگویم:
I had some work to do.
(من کارهایی داشتم که باید انجام میدادم.)
کنجکاویاش (فضولیاش) گل میکند و میپرسد چه کاری؟ تعجب میکنم و خیلی جدی جواب میدهم:
It was my business sweetheart, and I preferred to be alone
(کار خودم بود عزیزم، و ترجیح میدادم تنها باشم.)
جدی نگاهم میکند و با لحن عاقلانهٔ کسی که درک کرده، ولی میخواهد مطمئن بشود، میپرسد:
You mean the business when people go potty?
(منظورت از بیزنس همون کاریه که آدمها توی دستشویی انجام میدن؟)
خلاصه که در قوانین نانوشتهٔ مهدکودک ما فقط یک «کار شخصی و خصوصی» وجود دارد و آدمها فقط بابت همان یک کار اجازه دارند تنها باشند!