قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید
دکتر محمدرضا رخشانفر – ونکوور
در گفتار ما تکرار زیاد رخ میدهد اما این تکرار مفید است.
در تمام زبانهاى زندهٔ دنیا تحولات و تغییراتى طى سالها صورت میگیرد، و این بهخاطر پیشرفتهایى است که در زمینههاى اقتصادى، اجتماعى، سیاسى و غیره ایجاد میشود. زبانها هر روز به واژهها و ترکیبات جدیدى نیاز پیدا مىکنند که از راههاى مختلف تأمین میشود، و ما قبلاً به آنها اشاره کردهایم و گفتهایم، چه خوب است واژهسازى درونى باشد و از طریق اشتقاق، مرکبسازى، افزودن بار معنایى و گسترش معنایى، ترکیب کلمات یا اصطلاحات و یکى دو روش دیگر است، که باز هم به آنها خواهیم پرداخت. روشهاى دیگر انجام پذیرد. لازم است تا حد امکان در برابر تهاجم فرهنگى لغات خارجى ایستادگى کنیم و تا میشود اصالت زبان خود را حفظ نماییم. اما متأسفانه روزنامهها و برخى نشریات هر روز به وامگیرى روى میآورند که راحتترین روش واژهسازى است.
گویشنویسى نکنیم – دومین کار نادرست نوشتن به زبان عامیانه است؛ این کار از صلابت، ابهت و منزلت زبان میکاهد، خواندن بعضى کلمات را با خط ناقص فارسى دشوار میسازد و همچنین براى یادگیرندگان فارسى، نگارشى متفاوت را جدا از زبان معیار بهنمایش میگذارد. بهعلاوه، این گویش تهرانى است، پس شهرهاى دیگر چه میشوند؟ آیا میشود هر یک از آنها بیایند و گفتوگوهایشان را براى شهر خودشان بنویسند؟ مگر ما میتوانیم آهنگ صدا، تکیههاى صوتى، زیروبمىهاى کلام، و الفاظ خاص برخى نقاط را به نگارش درآوریم؟ پس بهجاى «چه میخواهید بیاورم؟ / پیش ما بمانید. / شما خارجى استید؟»، ننویسیم: «چى میخواین بیارم؟ / پیش ما بمونین. / شما خارجىیین؟» حال بهتر است در اینجا نکاتى را یادآور شویم.
لهجه و گویش – مردم عادى میان لهجه و گویش فرقى نمىگذارند، ولى در تعریف فنى ما، لهجه (dialect) و گویش (accent) جدا از هماند. لهجه به گفتارى اشاره میکند که در بعضى کلمات، واجها و دستور زبانش با زبان معیار تفاوتهایى دارد. مثلاً مازندرانى، لرى، گیلانى، سمنانى، یا بلوچى لهجهاند، ولى همان «فارسى» در گفتار هر یک از شهرهاى کرمان، اصفهان، یزد، کاشان، شیراز، تبریز، اهواز، و جاهاى دیگر با تغییراتى در تکیههاى صوتى، زیروبمى کلام، و بعضى لغات و اصطلاحات محلى، گویش محسوب میشود. و ما در مثل میگوییم فلان شخص فارسى را با گویش یزدى حرف میزند. البته این تقسیم لهجه و گویش صرفاً برای سهولت تعریف است، وگرنه هر کدام خود زیرتقسیمهایى دارند، تابع زمان و مکان نیز واقع میشوند و مرز مشترک دقیقى ندارند.
ما در یک دامنهٔ وسیع استانى، حتى در گوشهوکنار شهرها، لهجهها و گویشهاى متفاوتى مییابیم که براى بومیان هر دیار محسوساند، اما اطلاق زبان به تقسیمهاى شجرهاى بستگى دارد. در ایران، ترکى، عربى، ارمنى، کردى و پشتو زباناند و هر یک درون خود گویشهایى دارند، مثلاً کردىِ سنندجى با مهابادى تفاوت دارد. ترکى و عربى از شجره با فارسى متفاوتاند، لیکن کردى و پشتو از خانوادهٔ زبانهاى هندواروپایى بهشمار میآیند.
بحث زبانها، لهجهها و گویشها در علوم زبانشناسى اجتماعى، مردمشناسى (anthropology) و ریشهشناسى مطرح میشود و شرح مفصلى دارد. در ایرانِ ما چند زبان، دهها لهجه و صدها گویش وجود دارد، اما فقط یک زبان رسمى پیونددهنده (lingua franca) داریم که باید در حفظ آن کوشا باشیم.
نکتهٔ دیگر مربوط به گویشها و تغییرات درونى زبان، موضوع استفاده از کنارِهمگذارى واژهها و تلفیقشان است، و ما در قبل راجع به باهمآیى (collocation) کلمات و الفاظ گفتوگو کردهایم. حال براى مثال باز تکرار میکنیم. به دو واژهٔ هممعناى دل و قلب در باهمآیىهایشان نگاه کنید: دلم گرفته است. / دلم برایتان تنگ شده بود. / دل به دل راه دارد. اما میگوییم: قلبم دارد میزند. او دچار بیمارى قلب شده است. آقاى مجیدى عمل قلب کرده است. من قلباً از او راضى نیستم… اما میتوان گفت چرا آه من به قلب سنگت یا دل سنگت اثر نمىکند؟
چندمعنایى، هممعنایى و گسترشمعنایى – چندمعنایى وقتى است که یک واژه دو معناى متفاوت یا بیشتر داشته باشد. هممعنایى وقتى است که دو واژه بتوانند در بعضى بافتها بهجاى یکدیگر بنشینند، مانند آخرین مثالى که در مورد قلب و دل در بالا گفتیم. گسترشمعنایى وقتى است که معناى اول و اصلى یک کلمه انشعاباتى پیدا مىکند و در کنار کلمات دیگر که باهمآیى نام دارد، قرار مىگیرد. هممعنایى و گسترشمعنایى مرز دقیقى ندارند و گاه تشخیصشان مشکل میشود. شما اگر به یک کتاب لغت معروف فارسى نگاه کنید و در پى یافتن مفهوم یک کلمه باشید، به معانى مختلف یک واژه و ترکیبات آن بر مىخورید. براى مثال فعل شکستن رابیازمایید: ١- خردکردن، ٢- شکاف و ترک ایجادکردن، در را شکستند و وارد خانه شدند. ٣- مجازى: نقضکردن، عهد و پیمان خود را شکستند ۴- کمکردن قیمت چیزى، این آقا مىخواهد قیمت کالاى مرا بشکند، پس من هم نمىفروشم. ۵- خسته و فرسوده شدن، حسن آقا سن و سالى ندارد، روزگار او را شکسته است. تو خیلى شکستهاى، و چند مثال دیگر براى فعل لازمِ آن مثل: لیوان از بالاى قفسه افتاد و شکست. و همچنین بهمعناى داخلشدن آب یا غذا در ناى، از بس تند چیز مىخورى، میترسم توى گلویت بشکند. و چندین معناى دیگر.
به کلمهٔ بالا نگاه کنید که بهعنوان اسم یا صفت بهکار رفته است: بالاى کوه، قیمت بالا، مهتاب بالا آمده است. و به معناى قد و قامت: بلندبالا یا بالایش خم گشته است.
مثالى دیگر را از واژهٔ سَقَط (saqat) میزنیم که از عربى گرفته شده است. ١- بهمعناى خطا و اشتباه: الفاظش اکثراً غلط و سقط بود. ٢- مردن: خرش سقط شد. ٣- کالاهایى مانند قند و چاى و غلات: سقطفروشى مىکند. ۴- مصالح ساختمانى مانند آجر و سنگ: سقطکارىهاى خانه تمام شده است. و چند معناى دیگر.
یک مثالِ دومعنایى از انگلیسى، کلمهٔ bank است یکى بهمعنى ساحل رودخانه و دیگرى محل انجام امور مالى.
همآوایى (homonymy) – همآوایى وقتى است که دو واژه داراى تلفظ یکسان باشند، چه املاى متفاوت مانند خواستن و خاستن و چه املای یکسان مانند سیر مقابل گرسنه و سیر مانند پیاز، داشته باشند. گسترشمعنایى و پس از آن هممعنایى در زبان وسعت زیادى دارد. ما در شمارهٔ بعد این مطلب را دنبال خواهیم کرد.
خوانندگان عزیز اگر نظر یا سؤالی دارند، لطفاً به آدرس m.rakhshanfar1@yahoo.com ایمیل بفرستند.