آرام روانشاد – ایران
هیچکس یک فیلم سینمایی اکشن و دلهرهآور آمریکایی محصول سال ۲۰۲۱ است به کارگردانی ایلیا نایشولر و نویسندگی دریک کولستاد. بازیگران اصلی این فیلم باب اُدنکرک، کانی نیلسن و کریستوفر لوید هستند.
داستان فیلم
داستان فیلم در مورد مردی بسیار آرام بهنام هاچ است که در حومهٔ شهر بههمراه همسر و فرزندانش زندگی میکند. او همسر و پدری مهربان و وظیفهشناس است که شغلی معقول دارد. هاچ در ظاهر فردی کاملاً معمولی بهنظر میرسد. اما پشت این ظاهر آرام رازی است که ریشه در زندگی گذشتهاش دارد. در این بین اتفاقی باعث میشود که خشم فروخوردهٔ هاچ علنی شود. شبی دو دزد به خانهٔ وی میآیند و از آن پس داستانی هیجانانگیز شروع میشود که یکنفس تا پایان فیلم ادامه دارد. این اتفاق هاچ را مجبور به مقابله با چیزهایی میکند که روزگاری پشت سر گذاشته بود.
دربارهٔ فیلم
باب اُدنکرک برای من مساوی است با نقش بینظیر و بازی درخشانش در سریال بریکینگ بد و بهتره با ساول تماس بگیری، در نقش ساول گودمن وکیلِ گانگسترهای خطرناک. اما وقتی فیلم هیچکس را دیدم، فهمیدم او از پس هر نقشی بر میآید و بازیگری تمامعیار و همهفنحریف است. قبل از ساختن این فیلم و زمانی که فقط طرحی داستانی از آن نوشته شده بود، به باب اُدنکرک هشدار دادند که قبل از بهنتیجهرسیدن، تلاشی برای باورپذیری نقشش نکند چون پروژهها در هالیوود کُند پیش میروند. همین اتفاق هم افتاد و فیلم مدتی بینِ استودیوهای مختلف میچرخید. اُدنکرک اما در تمام این مدت به یک چیز فکر میکرد: آمادهشدن برای نقشی متفاوت از آنچه تا آن روز بازی کرده بود. نقشی که با کاراکتر ساول گودمن بسیار فاصله داشت. دو سال بهشدت و بهشکل وسواسگونهای تمرین کرد. او تمریناتش را از پیش از آنکه فیلمنامه آماده باشد آغاز کرد و با وجود آنکه هنوز ساخت فیلم قطعی نشده بود، به تمرینکردن ادامه میداد. ماحَصلش بازی درخشانی شد که مخاطب هرگز از یاد نخواهد برد.
فیلمِ هیچکس در ابتدا با مَلالی حوصلهسربر شروع میشود؛ محال است تماشاچی حدس بزند در ادامه چه هیجانی در انتظار اوست و دریک کولستاد، نویسندهٔ مجموعه فیلمهای جان ویک، قرار است با داستانگویی ماهرانهاش بیننده را بهقدری مجذوب کند که پلک نزند. هاچ، مرد خانوادهدار و حومهنشین و کارمندی عادی است که هر روز با اتوبوس بهعنوان حسابدار کارخانهٔ پدرزنش به سر کار میرود و بازمیگردد. زندگی روتین و کسالتبار هاچ بر خلاف ظاهرش، آتشفشانی خاموش را درون خود دارد که هر لحظه ممکن است فوران کند. شروع فیلم با تدوینی بسیار خوب روزمرگی هاچ را که شامل بیرونبردن زبالهها، انجام شغل کسالتبار، خیرهشدن به پوستر چهرهٔ خندانِ همسرش در ایستگاه اتوبوس (او ظاهراً مشاور املاک است) و خوابیدن در تخت دونفرهشان با دیواری بالشتی در بینشان آغاز میشود. روزهای زندگی هاچ هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند و آنقدر شبیه هماند که گویی یک روزِ بلند تمامنشدنیاند. این روزها ادامه مییابند تا اینکه شبی یک جفت سارقِ احمق و مبتدی به خانهٔ آنها دستبرد میزنند. پسرِ نوجوان هاچ یکی از سارقان را خلع سلاح میکند، اما هاچ بهطرز بُزدلانهای از درگیرشدن با دزدها امتناع میکند و باعث فراریدادن آنها میشود. وقتی دو دزد نقابدار شبانه به خانهٔ او برای دزدی میآیند، رفتار هاچ عجیب بهنظر میرسد. این مسئله باعث میشود تا همسر و پسرش به دیدهٔ تحقیر به او نگاه کنند. اولین معمای فیلم در این سکانس مطرح میشود. دزدان چه کسانی بودند و چرا هاچ با اینکه میتوانست آنها را آشولاش کُنَد، نکرد؟ اما یک نکته بسیار مهم در این میان است و آن اینکه این ماجرا آغاز فوران خشم فروخوردهٔ هاچ است.
آن دزدی و رفتار عجیب و بهظاهر بزدلانهٔ هاچ با دُزدها باعث میشود که به روابط عاطفی و دراماتیک داخل خانواده وارد شویم. سردی ارتباط زن و شوهر در میز صبحانه فردای دزدی بهخوبی نشان میدهد که در پس این ماجرا گذشتهٔ پررمزورازی نهفته است که حالا قرار است از آن پرده برداشته شود. معلوم میشود هاچ و خانوادهاش نظامی بودهاند. فیلم رویِ دیگرِ شخصیت هاچ را افشا میکند، اما از همان نخستین سکانسهای فیلم مشخص است نمایی که ما از کاراکتر هاچ میبینیم چیزی نیست که قرار است در ادامه با آن مواجه شویم. درست است که سالهاست هاچ، نقابِ دروغینِ خوشحالی از زندگی معمولیاش را به صورت زده، اما آرامآرام به نقطهٔ فروپاشی رسیده است؛ دلِ هاچ برای فُشردن ماشه بهشدت تنگ شده است و این فرصت با ورود دزدها به خانهاش مهیا میشود.
چند روز صبوری میکند و تمسخرها را به جان میخرد؛ در نهایت وقتی دخترش دستبند کیتیاش را که دزدها بردهاند از پدرش طلب میکند او به سراغ دزدها میرود و… همان شب توی مترو چند جوان مست میخواهند دختری را اذیت کنند و آنجاست که فیلم وارد بخش جذاب خود میشود و بُعد دیگر شخصیت هاچ عیان میشود.
در طول فیلم به هر دو بُعد هاچ پرداخته میشود تا ما شخصیتش را بهخوبی درک کنیم و اعمالش را توجیه پذیر بدانیم. فیلم برای دستیابی به این هدف ابتدا به روابط عاطفی زن و شوهر و روزمرگیهایی که هاچ هر روز با آن دست و پنجه نرم میکند، میپردازد. هاچ شخصیتی است که بهدلیل زندگی عادی و روزمره تبدیل به فردی ملالانگیز شده است، اما وقتی به سبک زندگی گذشتهاش برمیگردد، دوباره احساس سرزندگی میکند و حتی روابطش با همسرش سرشار از شور و حرارت میشود. فیلم در عین اکشنبودن رگههایی از طنز درون خود دارد. طنزی که باعث میشود صحنههای خشونتبار فیلم برای ما ناراحتکننده نباشد و تماشاچی با هیجان و خنده آن را دنبال کند. شکی نیست که باب اُدنکرک کل بار فیلم را روی دوش خود تحمل میکند و یکی از بهترین بازیهای سال ۲۰۲۱ را ارائه میدهد.
از نکات بسیار درخشان فیلم، فیلمبرداریاش است. این فیلم بهلطفِ پاول پوگورزِلسکی، فیلمبردار کاربلد سینما، با حرکات دوربین و قاببندیهای خیرهکنندهاش تحسینبرانگیز است. ایلیا نایشولر در مقام کارگردان میدانسته که باید برای پیشبردن داستان و جذب مخاطب چه کند. علاوه بر اینها، عملکرد فوقالعادۀ بدلکاران، دیالوگهای تاثیرگذار، صحنههای اکشن بسیار خوب باعث شده این فیلم یکی از جذابترینهای امسال باشد. شک نکنید با تماشای آن اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد.
این فیلم در اغلب کتابخانههای مترو ونکوور از جمله کتابخانههای ونکوور، وست ونکوور، بخش نورث ونکوور، کوکئیتلام، برنابی و کتابخانههای منطقهٔ فریزر ولی موجود است که میتوانید از طریق این کتابخانهها آن را بهرایگان امانت بگیرید و تماشا کنید. علاوه بر این میتوانید آن را از طریق سرویسهای پخش آنلاین اپل تیوی، گوگل پلی یا پرایم بخرید یا اجاره کنید.
آرام روانشاد نویسندهٔ این مطلب، روزنامهنگار و مدیر کانال سینمایی اوتوپیاست. کانال سینمایی اوتوپیا به معرفی و نقد آثار برتر سینمای جهان میپردازد. همچنین در کنار سینما مطالبی در حوزهٔ فلسفه و ادبیات هم با مخاطب به اشتراک میگذارد. با پیوستن (Join) به این کانال به یک نشریهٔ سینمایی، هنری آنلاین در سطح بالا دسترسی پیدا خواهید کرد.