قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور
در شمارههای پیش خواندید رؤیا که در ایران کارآفرینی موفق بود و چند کسبوکار موفق را در شیراز مدیریت میکرد، بههمراه خانوادهاش با ویزای توریستی به کانادا آمد و تصمیم گرفت به ونکوور مهاجرت کند. دوست رؤیا که میزبانشان در شهر تورنتو بود، به آنها مشاور مهاجرتی را در تورنتو بهنام خانم احمدی معرفی کرد. رؤیا با خانم احمدی قرارداد بست و پروژهٔ مهاجرت او به کانادا از طریق برنامهٔ کارآفرینی بریتیش کلمبیا رسماً آغاز شد. پس از بازگشت رؤیا به ایران او با همکاری مشاورش ایدهٔ کسبوکار را نهایی کردند و با اصرار رؤیا برای راهاندازی دو کسبوکار قرار شد بر همان مبنا پیش بروند، ولی حتماً اعلام کنند که دو کسبوکار بههم مرتبطاند. پس از آمادهکردن «بیزینس کانسپت» درخواستشان را نزد دولت بریتیش کلمبیا به ثبت رساندند و هفت هفته پس از ثبت طرح، خانم احمدی به رؤیا خبر داد که دولت بریتیش کلمبیا امتیاز ۱۲۸ را به او داده که امتیاز خوبی است و از او خواست که مدارکش و بهویژه مدارک مالی را از طریق شرکت حسابرسی آشنا به پروندههای مهاجرت هرچه سریعتر آماده کند. پس از ارسال همهٔ مدارک متأسفانه شرایط عوض شد و همهگیری کرونا پیش آمد و ادارات دولتی بسته شدند و رسیدگی به کارها از طریق دورکاری و با تأخیر زیاد انجام میشد. پنج ماه بعد افسر پرونده نامهای زد و برایش ابهام ایجاد شده کبود که رؤیا چطور میخواهد دو کار را همزمان زیر یک سقف انجام بدهد. رؤیا و خانم احمدی پس از ده روز کار شبانهروزی پاسخی ۱۸ صفحهای به ابهامات افسر پرونده دادند و دو ماه بعد از آن طی نامهای از آنها برای مصاحبهٔ غیرحضوری دعوت شده بود. خانم احمدی رؤیا را برای مصاحبه آماده کرد و به او تأکید کرد که باید دو کار اعلامشده را بهعنوان کارهای مکمل هم اعلام کند. سرانجام روز مصاحبه فرا رسید و از طریق نرمافزار مربوطه، رؤیا از ایران، مترجم و خانم احمدی و افسر پرونده از کانادا وصل شدند و پس از طی مراحل ابتدایی و قانونی، مصاحبه آغاز شد و افسر از رؤیا خواست کمی در مورد کاری که قرار است در کانادا انجام دهد، توضیح بدهد.
و حالا ادامهٔ داستان…
«من بهخاطر سالها تجربه میخواهم دو کار کاملاً متفاوت را همزمان در کانادا انجام دهم.»
شنیدن اولین جملهٔ رؤیا، آب یخی بود بر روی سر خانم احمدی و پس از شنیدن این جمله، افسر پرونده سؤالات متفاوتی در همین مورد پرسید و پس از ۳ ساعت و ۱۵ دقیقه، گفت: «من دیگر سؤالی ندارم، اما همچنان دغدغههایم بیپاسخ مانده است. نتیجهٔ این مصاحبه بهصورت کتبی بین ۴ تا ۶ هفتهٔ آینده برایتان ارسال خواهد شد.»
حدود پنج هفته بعد، خانم احمدی ایمیلی از افسر پرونده رؤیا دریافت کرد که پس از شرحی مفصل پرونده را رد کرده بود و تمام مواردی که مطرح کرده بود، حولوحوش این بود که چطور ایشان دو کار مختلف را با هم میخواهد انجام دهد.
همه در شوک بودند. پروندهٔ رؤیا برای خانم احمدی، پروندهای بسیار سنگین بود و به اندازهٔ چهار برابر پروندههای مشابه، برایش زمان صرف کرده بود و شخصیت منحصربهفرد رؤیا هم مزید بر علت شده بود و از اینکه پس از صرف آنهمه زمان، پرونده مردود شده بود، بسیار ناراحت بود.
حدود یک هفته بعد، رؤیا با خانم احمدی تماس گرفت و از تمام زحمات آنها تشکر کرده بود و بدشانسی خودش را به افسر بسیار سختگیر نسبت داد و پرسید حالا چه کاری باید انجام داد.
«همانطور که در ایمیلی ارسالی هم قید شده، میتوان درخواست بررسی مجدد کرد تا افسر دیگری پرونده را بررسی کند و این پروسه ۹ ماه زمان خواهد برد و تا آمدن نتیجهٔ آن، نمیتوان پروندهٔ جدیدی تشکیل داد. یا میتوان این پرونده را رها کرد و پروندهٔ جدیدی تشکیل داد که اینبار باید اجازه دهید فقط یک کار در بیزینس پلن شما قید شود. میتوان از برنامهٔ دیگری برای تشکیل پرونده استفاده کرد.»
«اجازه بدهید کمی فکر کنم و با شما تماس خواهم گرفت.»
حدود دو هفته بعد، رؤیا با خانم احمدی تماس گرفت و صحبتهایی کرد که خانم احمدی متحیر شد. صحبت آنها یکساعتونیم طول کشید و رؤیا مصر بود که خانم احمدی با ادارهٔ مهاجرت استان بریتیش کلمبیا تماس بگیرد و اعلام کند که مدارک ارسالی ساختگی بوده و از آنها بخواهد تا آن پرونده کاملاً بسته شود تا بتواند پروندهٔ جدیدی باز کند.
«رؤیا خانم عزیز، بر چه اساسی شما چنین حرفی میزنید؟ چرا فکر میکنید با عنوان ساختگیبودن مدارک، آن پرونده بسته میشود؟ مدارک شما که ساختگی نبوده. شما چندین بار فرمهای مختلفی را امضا کردید و رسماً، بهخصوص در روز مصاحبه و همان ابتدا عنوان کردید که تمامی اطلاعات و مدارک را بهطور کامل و درست تحویل دادهاید. این چه حرفی است که میزنید؟ اگر این چنین چیزی بگویید، به استناد قانون، تا پنج سال ورود شما به کانادا ممنوع میشود. یادتان میآید که از شما خواهش کردم برای مصاحبه چیزهایی باید بگویید؟ ولی شما بهجای آن، مدام با دوستانتان در حال مشورت بودید. یادتان میآید چقدر تأکید داشتم که چند نوع شغل مختلف را نباید در بیزینس پلن بیاورید و شما پس از اصرار و خواهشهای مکرر بنده نهایتاً به دو کار رضایت دادید. تأکید من بر این بود که این دو کار را باید مکمل هم عنوان کنید و شما در اولین جمله، گفتید که دو کار کاملاً متفاوت را میخواهید با هم انجام دهید. ای کاش به حرفهای من گوش میدادید.»
خانم احمدی در دومین تماس رؤیا، موارد بالا را مطرح کرد ولی رؤیا هر روز با ایشان تماس میگرفت و روی حرفهایی که زده بود اصرار داشت و در روزهای بعد درخواست ضرر و زیان هم به درخواستهایش اضافه شد و حالا میخواست علاوه بر پسگرفتن کل مبلغی که پرداخت کرده بود، بههمان میزان هم خسارت دریافت کند. خانم احمدی متحیر بود که در این دو هفته چه اتفاقی افتاده که برخورد رؤیا ۱۸۰ درجه تغییر کرده است و حدس میزد که باز هم مشاورههایش با افراد بدون تخصص و دانش، افکارش را تغییر داده است. رؤیا هر روز تماسهای طولانیای با خانم احمدی داشت و در یکی از تماسهایش بهطور کاملاً اتفاقی نام خانم اکبری را برد که ظاهراً با ایشان صحبت کرده و او چنین راهکاری را به رؤیا پیشنهاد داده است.
«رؤیا خانم عزیز، خانم اکبری همکار بنده است و بهدلایلی که اصلاً بنده اطلاعی ندارم، مشکل شخصی با من دارد و دارد از شما سوءاستفاده میکند که به من ضربه بزند. این راهکاری که به شما یاد داده است، صددرصد به ضرر شماست و فقط میخواهد من را خراب کند. مطمئن باشید من امکان ندارد با دولت استان بریتیش کلمبیا تماس بگیرم و آنچه را ایشان به شما یاد داده است، مطرح کنم. من تعجب میکنم پس از اینهمه سال تجربه، بهعنوان خانمی جاافتاده، گول شخصی را که سوءنیت دارد، میخورید. بیش از ده بار در این مدت با من تماس گرفتهاید، مواردی را مطرح کردهاید و درخواستی دارید که از پایه درست نیست. شما میخواهید با ادارهٔ مهاجرت استان تماس بگیرم و ذکر کنم مدارک ساختگی بوده است و دو برابر مبلغی را که هزینه کردهاید، درخواست میکنید؟ عجب! رؤیا خانم، شما مدارک درست دادید و ساختگی نبوده است. ما کل پروسه را با هماهنگی شما انجام دادیم و مرحلهبهمرحله تأیید کردید. اگر روز مصاحبه از همان ابتدا کار را خراب نمیکردید، شرایط بهنحو دیگری پیش میرفت یا اگر گوش میکردید که نباید دو یا چند کار را در بیزینس پلن قید کنید، هیچکدام از این اتفاقها نمیافتاد. اگر یکبار دیگر این مسائل را مطرح کنید، مجبورم برای اعادهٔ حیثیت از شما و خانم اکبری که چنین پیشنهادی به شما داده است، شکایت کنم. دیگر هم حرفی ندارم. اگر خواستید که پروندهٔ جدیدی باز کنید اما اینبار به شیوهٔ بنده، تماس بگیرید و در خدمتام.»
پایان