قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید
دکتر محمدرضا رخشانفر – ونکوور
بیشترین تأثیر نحو عربی در فارسی – پیش از این به وامگیری فراوان اسمها، صفتها و بعضی حروف ربط و اضافه از عربی اشاره کردیم؛ آنها مربوط به علم صرف میشدند. حال میخواهیم چند مورد بسیار مهم را در وامگیری از نحو یادآور شویم. بنا بر یک سنّت دیرین، عربی کلمات را به سه نوع اسم، فعل، و حرف تقسیم میکند. صامتها یا همخوانها (consonants) را حروف و مصوتها (واکهها vowels) را حرکات مینامد؛ شدّ و مدّ و جزم دارد و دارای قواعدی در ترکیب بعضی اصوات، کشیدگی، کوتاهی و ادغام است، که در علم تجوید قرآن مطالعه میشود. پایان اسمها در سه حالت نحوی: مرفوع، منصوب یا مجرور میشود. این تغییر را اِعراب میگویند. تنوین عبارت است از دو ضمهٔ un، دو فتحهٔ an یا دو کسرهٔ in. صرف و نحو عربی خیلی مفصل، دقیق و پیچیده است و به گفتار ما در این مقال مربوط نمیشود. ما کمترین حد لازم را که دانستنش بهخاطراستفاده در فارسی و مصونماندن از خطا واجب است، اعلام مینماییم.
منصوبات عربی در فارسی – پایاندادن یک اسم را با تنوین نصب «منصوب» گویند. در عربی بیش از ده مورد اسم منصوب میشود. دو یا سه تای آنها بهدلیل معنایشان با اِعرابِ «اً» از قدیم به فارسی وارد و رایج شدهاند، ولی برای ما نوعی قید محسوب میشوند. یکی تمییز است که بسامد زیادی دارد، مانند: مالاً (از نظر مال)، طبعاً (از لحاظ طبع و عادت)، قلباً (بر اساس دل) و صدها اسم دیگر مانند شرعاً، عرفاً، ذاتاً، قطعاً و لزوماً. دوم مفعولٌ له است که معنی «برای و بهمنظورِ» دارد. مانند سمعاً، طاعتأً، تعبداً، مثلاً، بُغضاً و بسیاری دیگر. سوم مفعولٌ فیه یا ظرف زمان و مکان است که دلالت بر وقت یا محل انجام کاری دارد. این «منصوب» بسامد بالایی ندارد؛ مانند آناً، قبلاً، ابداً، غروباً و یمیناً. منصوبهای فوق مرز دقیقی ندارند؛ برخی از آنها امکان دارد به دو مورد نسبت داده شوند… چهارم حال است؛ مانند عاجلاً، راکباً، ضاحکاً که بهترتیب: باعجله، سواره و خندان معنی میدهند. چون ما برای حال بیشتر میتوانیم از ریشهٔ فعل واژه بسازیم یا با عبارت «در حالِ و در حالیکه» بیان مقصود کنیم، اینگونه منصوب رواجی ندارد، و ما برای این ساختار میگوییم: شتابان، گریان، لرزان، دواندوان، در حالیکه میدوید، یا در حال نماز بود؛ لیکن نوع اول و دوم است که گفتار ما را پر کرده است.
البته اکثر ویراستاران ترجیح میدهند که بهجای «بُغضاً» بگوییم: از روی بغض و بهجای «مثلاً» بنویسیم: برای مثال؛ که این خیلی بهتر است. پس بگوییم: از نظر مالی، نه مالاً، در ظاهر، نه ظاهراً و بر همین پایه گروه و عبارت بسازیم برای: باطناً، فطرتاً، کراهتاً، خالصاً، قاعدتاً، طبیعتاً، یقیناً، کتباً، ماهیّتاً. البته بعضی از این منصوبات با قواعد عربی مطابقت ندارند و مردم آنها را در فارسی گسترش دادهاند، زیرا گفتن تکواژه در محاوره راحتتر است.
مورد مهمی که به حتم باید در اینجا رعایت شود، این است: تنوین نصب عربی را به کلمات فارسی وصل نکنیم و نگوییم: جاناً، خواهشاً، گاهاً، دروناً، دوماً، سوماً… وگرنه آموختن و دانستن دامنهٔ وسیع منصوبات عربی و چگونگی ورودشان به فارسی اهمیتی ندارد.
چند سال پیش، زبانشناسان و تعدادی از استادان ادب فارسی در یک نشست در فرهنگستان پیشنهاد کردند که فارسی نیاز به مصدرهایی نو برای واژهسازی در جهت بیان علمی دارد تا بتواند از طریق اشتقاق در برابر اینهمه فعل خارجی ایستادگی کند، لیکن سرانجام بحث و گفتوگو بهجایی نرسید؛ گفتند: چون فارسی هماکنون از انواع مصدرهای عربی اشباع شده است، این کار موجب گرفتاری بیشتر شده، سردرگمی جدیدی ایجاد مینماید. آنگاه سالی گذشت و من در کتابهای لغت فارسی و انگلیسی و دوزبانه به جستجو پرداختم و دریافتم که فارسی جدا از فعلهای مرکب به چه سادگی میتوانسته از مصدرهای تکواژهای بهره بگیرد، ولی گویندگان و نویسندگان آنها را بهنفع عربی کنار گذاشتهاند:
بیختن (بیختم، میبیزم، الککردن)، هشتن (هشتیم، میهلیم)، پوییدن، نیوشیدن (استراقِسمعکردن)، نواختن، پژوهیدن، سرودن (سرودی، میسُرایی)، خلیدن (خلید، میخلد، جَستن و فرورفتن)، خلاندن (فروبردن)، بخشودن (بخشودی، میبخشایی، درگذشتن از گناه)، بخشیدن (بخشیدم، میبخشم، درگذشتن از خطا و هدیهکردن چیزی به کسی)، پاییدن، وَشتن یا وَشیدن (یعنی رقصیدن)، شاریدن و شریدن (شارید، میشارد، یعنی جریانداشتن)، موییدن (موییدی، میمویی، زاریکردی)، سُفتن (میساید، سوراخکردن)، تَندیدن (میتَندد، جوانهزدن) و نیز تنُدیدن (میتنُدد، با تندی حرفزدن)، رزمیدن، تاریدن، تاراندن، چمیدن و جز اینها… چند تا از این فعلها مثل جُستن، جَستن و خستن، مضارع یا گذشتهشان شنیده شده یا تنها در نگارش دیده میشوند. تعدادی عامیانه استفاده میشوند مانند ور قلمبیدن، تمرگیدن، بوقیدن (بوقزدن)، تعدادی فقط در ادبیات بهکار میروند و گروه کوچکی مثل طلبیدن، فهمیدن، رقصیدن از قدیم با افزودن پسوندهای فعلی به ریشهٔ فعلهای عربی بهجای فهمکردن، طلبکردن و رقصکردن بهکار رفتهاند، و همهٔ اینها حکایت از توانمندی فارسی در تصریف و پرباریاش در واژهسازی دارد؛ و همچنین دلیل بر بیعلاقگی اهل ادب به سازندگی فارسی و بهرهگیریشان از مرکبسازی افعال با اسمهای عربی است. بهراستی، چرا ما تعصبی نسبت به زبان، این نشانهٔ ملی خود، نداریم؟ کتابی را به یاد میآورم که مؤلفش تا توانسته بود از لغات عربیِ همتلفظ ولی با نگارش مختلف برای دیکتهگفتن به دانشآموزان استفاده کرده بود. برای مثال: «… آن قاضی به قضا نشست و دربارهٔ واقعهٔ غزیٰ (جنگ) نظر داد و سپس جهت صرف غذا بیرون رفت.» او این کتاب را چاپ کرده و برای تدریس به مدارس فرستاده بود. حال شما ببینید استفاده از لغات عربی نامعمول به کجا کشیده بود. حال، با دانش روزافزون بشر چگونه بگوییم و بنویسیم؟
نخستین حرکت این است: از کلمات و ترکیباتی که از قدیم در فارسی جا افتادهاند، بهجای لغات خارجی بهره بگیریم. این کلمات فارسی دارند، به فارسی برگردانید: کانتکست را به متن؛ دک (deck) را به عرشه؛ ترنسجندر را به تغییر جنسیت؛ در جملهٔ صدای ویبرهٔ تلفن را در جیبم شنیدم، ویبره را به لرزش یا ارتعاش تلفن، ویبره فرانسهٔ vibre و در اینجا نامأنوس است؛ لغت انگلیسی choir به فرانسه choer و در فارسی کُر گفته میشود، بنویسید، دستهٔ نوازندگان؛ کلمهٔ «فامیل» بدجور در محاورهٔ فارسی جا افتاده است. نگوییم آن آقا فامیل ماست، بگوییم از خویشان یا بستگان ماست؛ فارسیِ «واریانت» گونه میشود. «عابر پیاده» زشت ساخته شده است، پیاده خود اسم است و نیاز به عابر ندارد، بگوییم یک پیاده دارد میآید، پیادهها، پیادگان میتوانند سوار شوند. نگوییم ایشان در جواب نوشت، بگوییم او در جواب نوشت. ننویسیم جریمهٔ اولیه را پرداختیم، بنویسیم جریمهٔ اول را یا اولین جریمه را، همچنین مؤنثآوری بعد از واژههای فارسی هیچ خوب نیست، میوهٔ ممنوع نه میوهٔ ممنوعه، خوراکیهای ممنوع نه ممنوعه.
خوانندگان عزیز اگر نظر یا سؤالی دارند، لطفاً به آدرس m.rakhshanfar1@yahoo.com ایمیل بفرستند.
قسمت بعدی این مطلب را در اینجا بخوانید
بسیار زیبا و اموزنده بود ممنوننم