گفتوگو با رعنا سلیمانی، نویسندهٔ ساکن سوئد
سیما غفارزاده – ونکوور
رعنا سلیمانی، نویسندهٔ در تبعید ساکن سوئد، است که سال گذشته و همزمان با بالاگرفتن جنبش «نه به اعدام» در ایران، آخرین کتابش یعنی «زندهباد زندگی» در سوئد چاپ و منتشر شد و نظرات بسیاری را بهسوی خود جلب کرد. وی آثار دیگری همچون مجموعه داستانهای «لورکا در خیابان فرشته» و «میدونستی؟» و رمان «سندروم اولیس» را نیز در کارنامهٔ ادبی خود دارد. بهمناسبت انتشار آخرین کار رعنا سلیمانی، گفتوگویی با او انجام دادهایم که توجه شما را به آن جلب میکنیم. همچنین استاد محمد محمدعلی معرفی کوتاهی دربارهٔ این کتاب نوشتهاند که میتوانید آن را در اینجا بخوانید.
رعنای عزیز، با سپاس از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، ممنون خواهیم شد اگر در ابتدا کمی از خودتان و فعالیتهایتان در سالهای گذشته و حال حاضر برایمان بگویید. کِی از ایران خارج شدید و آیا مستقیماً به سوئد رفتید؟
با درود و خسته نباشید خدمت شما و خوانندگان عزیز، من رعنا سلیمانی نویسندهٔ ساکن استکهلم هستم. سال ۱۳۹۴ از ایران خارج شدم و دیگر به کشورم برنگشتهام. بله، من مستقیم به کشور سوئد مهاجرت کردم. و فارغالتحصیل رشتهٔ اقتصاد از دانشگاه تهران هستم.
لطفاً کمی از تِم کلی آخرین کارتان، رمان «زندهباد زندگی» و خط رواییاش، برایمان بگویید؛ خصوصاً برای افرادی که احتمالاً هنوز رمان را نخواندهاند. البته برای آنها هم که رمان را خواندهاند، مطمئناً دانستن دیدگاه خودتان جالب خواهد بود.
کتاب زندهباد زندگی روایتی است از زندگی چهار زن زندانی در زندان اوین. وقایع رمان در یک شبانهروز اتفاق میافتد: از یک صبح که زندانیان از خواب بیدار میشوند تا روز بعد پیش از طلوع آفتاب که زمانی است معین و خاص برای اجرای حکم محکومان به اعدام.
شخصیتهای اصلی رمان چهار زناند: سکینه در ارتباط با رابطهٔ خارج از زناشویی و به اصطلاح «زنا» مجرم شناخته شده و پیش از این هم تا پای چوبهٔ دار رفته و بازگشته، ویدا در نزاعی که قصد میانجیگری داشته ناخواسته مرتکب قتل شده، شیرین به اتهام جاسوسی برای اسرائیل مجرم شناخته شده و سهیلا که به جرم اعتیاد و روسپیگری در زندان بوده کودک خردسالش را در همان زندان بهدنیا آورده در همانجا هم به قتل رسانده است.
چه شد که به این موضوع یعنی زنان زندانی و نیز مسئلهٔ اعدام پرداختید؟
اولین و مهمترین نکته اینکه من خودم یک زنام. زنی که در این زمان و مکان رشد کرده و اینکه بسیار بسیار رنجها کشیدهام. شاید وظیفهٔ خودم میدانستم از رنجی که من و زنان کشورم متحمل میشویم، بنویسم.
چیزی که این چهار نفر را با چهار سرگذشت متفاوت بههم متصل میکند، این است که هر کدام از این زنان قربانیاند؛ قربانی شرایط و وضعیت جامعهٔ امروز ایران در قرن بیست و یکم.
در واقع میخواستم نشان بدهم که هر کدام از اینها اگر هم جرمی انجام دادهاند، این جرم زاییدهٔ ساختار غلط جامعهٔ ایران بوده است که ماحصل وضعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه است و اعدام هم جزوش است و چنانچه آنها دچار بزه یا حادثه شدهاند، یکی مثل ویدا قتلی مرتکب شده، یکی مثل سکینه روابط نامشروع داشته و دیگری مثل سهیلا که در منجلابی غرق شده است و… بههر ترتیب، مشخص نیست که آیا آنها جرمی انجام دادهاند یا نه، ولی هر کدامشان بهدلیل ساختار معیوب فرهنگی و سیاسی در مخمصهای گیر افتادهاند و چون زناند، زنی که در جامعهٔ ایران جایگاه مطمئنی ندارد، حقوقش همیشه ضایع میشود، چه از جانب حکومت و چه از جانب مردم عادی. جامعهٔ ایران مردسالار و پدرسالار و بدتر از همه دینسالار است، دینی که به یک زن همیشه بهعنوان جنس دوم نگاه میکند و نیز در نگاهش حقوق زن نصف حقوق مرد است.
آیا شما تجربهٔ شخصیای هم در این زمینه دارید؟ اگر نه، چگونه و از طریق چه منابعی به خلق موقعیتهای مکانیای مانند زندان اوین و فضاسازی صحنههای اعدام رسیدید؟
من خودم شخصاً زندان را تجربه نکرده بودم، چون هیچگاه عنصر سیاسی نبودم و نگاه من به زندان نگاهی کاملاً ادبی و فرهنگی بوده است. شاید دلیل دیگرش هم این باشد که زندان اوین، مکانی بود که من در آنجا بزرگ شده بودم. خانه پدریام در سعادتآباد است و درست در کوی فراز نزدیک تپههای اوین مسیری بود که من باید برای رفتن به دانشگاهم طی میکردم. تقریباً هر روز از در آهنی زندان رد میشدم و به آدمها و دردها و رنجهایشان فکر میکردم. اولین کتابی که خواندم دربارهٔ خاطرات زندان یک ادیب است. کتاب «ورقپارههای زندان» اثر بزرگ علوی، که خاطرات گروه ۵۳ نفر را روایت میکرد و دیگری که تأثیر زیادی رویم داشت، کتاب خاطرات زندان شهرنوش پارسیپور بود و کتابهای دیگر از جمله خاطرات زندان منیره برادران یا «در اینجا دختران نمیمیرند» و تعداد بسیار زیادی که من در خارجازکشور توانستم آنها را بخوانم.
چه شد که به شیوهٔ روایت راویان مرکب که خود شامل اولشخص و سومشخص میشوند، رسیدید؟
هنگام نگارش رمان زندهباد زندگی بارها و بارها متن کتاب تغییر کرده است. کار من این بود که بتوانم به عمق رنج این آدمها نفوذ کنم. مثلاً بعضی از جاها مستلزم این بود که راوی اولشخص باشد ولی در بعضی از جاها برای پیشبرد داستان باید از عناصر دیگری مانند تکنیکهای روایی مدرن مثل راوی مرکب و چرخش در زاویهٔ دید، تداعی، سیلان ذهن کمک میگرفتم. داستان باید عینی میشد و اینجا بود که من با کمک چرخهای راوی و نوع روایت داستان را پیش بردم، چون در بیشتر جاها نیاز داشتم که به اعماق سیاهی نفوذ کنم.
آیا همزمانیِ نشر این رمان با اوجگرفتن جنبش «نه به اعدام» در ایران، اتفاقی بود؟
جنبش «نه به اعدام» جنبش جدید و نوپایی نیست. شاید بهتازگی مطرح شده باشد و اعلام موجودیت کرده باشد، ولی بهنظر من زمان زیادی است که فعالیت این جنبش شروع شده. بهطور کلی مخالفت با اعدام خیلی پیش از اینها در ایران و میان ایرانیها وجود داشته است، ولی چند سال اخیر موجودیت خودش را بهشکل چشمگیری مطرح کرده است. در جایی خوانده بودم که آقای هوشنگ گلشیری در یکی از سخنرانیهای خود گفته بودند: «داستاننویس هم شاهد روزگار است و هم پیشگوی آنچه که خواهد آمد.»
من این کتاب را تمام کرده بودم و آمادهٔ چاپ بود، اما بهدلیل همهگیری کرونا چند ماهی به تأخیر انداختیم و درست هفتهای که پخش کتاب شروع شد، مسئلهٔ نه به اعدامها بالا گرفت.
نقدومعرفیهایی (reviews) را که تاکنون روی «زندهباد زندگی» انجام شده، چگونه میبینید؟ آیا در نقدها، به نکته/نکاتی اشاره شده است که در صورت اعمال، میتوانست رمان شما را هر چه بهتر کند؟
طبیعی است که هیچ اثر ادبیای کامل نیست. شما اگر مته به خشخاش بگذارید، میشود در شاهکارهای بزرگ دنیا هم نقایصی پیدا کرد. کتاب من هم از این امر مستثنی نیست. بله نقدهایی بوده که میتوانستم با آگاهی از آنها و با دقت بیشتری که بهخرج میدادم، در نهایت کتاب کاملتری داشته باشم.
آیا کتاب شما در ایران هم بهنحوی، مثلاً بهشکل زیرزمینی، در دسترس است؟
نه، متأسفانه گمان نمیکنم که در ایران بهصورت زیرزمینی در دسترس باشد. اشاره کنم که وظیفهٔ ادبیات تغییر نوع دیدگاه است، یعنی ادبیات با رساندن آگاهی میتواند نوع نگاه را تغییر دهد و اما در صورتی این اتفاق میافتد که در کتاب در ابعاد وسیع در دسترس عموم باشد که با این شرایط تقریباً غیرممکن است.
آیا احیاناً به ترجمهٔ رمانتان به انگلیسی و چاپ و انتشار آن هم فکر کردهاید؟
بله، کتاب در حال حاضر در دست ترجمه به زبان سوئدی است. بهگمانم به زبانهای کردی، عربی و ترکی هم با همکاری ناشر در دسترس اقدام است.
فروش کتابتان در مجموع چطور بوده؟ آیا از نظر خودتان رضایتبخش بوده است؟
کتاب زندهباد زندگی در کمتر از یک سال به چاپ چهارم رسیده است. اول اینکه کتاب توسط خانهٔ فرهنگ و هنر سوئد خریداری شده است، به این معنا که در تمام کتابخانههای سراسر کشور سوئد در بخش فارسیزبان موجود است. از کشورهای اروپایی سفارشات زیادی گرفته شده است. کتاب در همان چند هفتهٔ اول در چند نوبت متوالی به سایت بالاترین رفت. بر اساس نظر یک کارشناس خبری ادبی کتاب در کوتاهترین مدت، بالاترین نقد و بررسیها را از آن خود کرده است.
علاقهمندان چگونه میتوانند این کتاب را تهیه کنند؟
کتاب توسط نشر ارزان چاپ شده است و از طریق سایت ارزان در دسترس است. اما بهگمانم صحبتهایی در رابطه با صوتیشدن کتاب نیز شده است.
لطفاً کمی هم دربارهٔ کار بعدیتان برایمان بگویید.
در مورد کار بعدی اتفاق جالبی افتاده است. مدتها بود که طرح یک رمان با موضوع مردسالاری در ایران و جو خشن و استبدادی در ذهنم بود. برای اینکه بتوانم شخصیت مرد مستبد و خشن داستان را بهتر قوام بدهم، تصمیم گرفتم با دوست روانشناسم، بهروز امامی اردستانی، دربارهٔ شخصیت اینگونه مردها گپ و گفتی داشته باشم. صحبتهای من با بهروز به نتیجهٔ بسیار جالبی رسید که این خود ایدهای شد برای یک کتاب جدید و در این گفتوگوها از دو تیپ شخصیتی خودشیفته (narcissistic) و روانآزار (psychopath) صحبت میشود که بهشکل عمیقی آسیبشناسی بروز شخصیتهای سیاسی دیکتاتور و حکومتهای توتالیتر، خصوصاً متکی به مذهب و ایدئولوژی، را از دیدگاه روانکاوی تبیین میکند.
سپاس دوباره از وقتی که به ما دادید.