پروژهٔ اجتماعی (۳۹) – کلنجار با اعتقادات مذهبی

مژده مواجی – آلمان

تصاویر متعددی با موضوع استرس و بحران را که به‌صورت کارت بودند، روی موکت خاکستری کف دفتر کار چیدم. به او گفتم:
– کدام‌یک از این تصاویر جلب توجه‌ات می‌کند؟

نگاهی به آن‌ها انداخت. روی تصویری که سیم خاردار بود، درنگ کرد. پرسیدم:
– به چه فکر می‌کنی؟
– به گذر از مرزها، به فرار از جنگ در سوریه. 

جنگ، جنگ، جنگ… صحبت از جنگ که می‌شود، زبانمان بند می‌آید. آن‌قدر دردناک است که واژه‌ای بیانگر دردهای ناشی از پیامدهای ویرانگر آن نمی‌توان یافت. 

مانیتور را به طرفش چرخاندم و با هم به آگهی‌های استخدامِ مربوط به مراقبت و نگهداری کودکان نگاه کردیم. اکثر آگهی‌ها قدیمی بودند، آن‌ها هم که جدید بودند، نیاز به مدرک تخصصی داشتند. روز قبل به پیشنهاد خودش، او را در سایت «سرویس خانواده» در هانوفر ثبت‌نام کردم تا با ایمیل آگهی‌های کار برای نگهداری کودک را برایش بفرستند. به او گفتم:
– شانس اینکه آگهی مناسبی برایت بفرستند، کم است. تو در حومهٔ هانوفر زندگی می‌کنی که جمعیت زیادی ندارد. کرونا هم که شرایط کار را محدود کرده است. فردی که دورۀ تخصصی ندیده، شانسش به‌مراتب کمتر است. 

از روزی که با او کوچینگ شغلی را شروع کرده بودم، سردرگم بود که برای چه کاری شانس بهتری دارد. در سوریه معلم تدریس خصوصی تقویتی دانش‌آموزان بود، اما هیچ مدرکی با خود نداشت. در ذهنش بین شغل‌هایی مانند نظافتچی، تدریس قرآن، فروشندگی، نگهداری از کودکان،… می‌چرخید. به نگهداری سالمندان که فکر می‌کرد، تردید وجودش را فرا می‌گرفت. به‌عنوان زنی مذهبی که یک تار مویش از زیر روسری بیرون نبود، می‌ترسید که از مرد سالمندی مراقبت کند و به‌ناگاه در شرایطی اجباری دستش به او بخورد؛ به مردی نامحرم. 

در ادامۀ صحبتم گفتم:
– هنوز هم نمی‌خواهی به نگهداری و مراقبت از سالمندان فکر کنی؟ تو سال‌ها از پدرشوهر مریضت مراقبت کردی و تجربه داری. جامعۀ آلمان افراد مسن زیاد دارد و در این بخش بیشتر کار پیدا می‌شود. سالمندان هم به محبت و همدلی نیاز دارند و هم اینکه چند ساعتی فردی کنارشان باشد که کارهایشان را انجام بدهد. کنارشان که باشی، هم‌صحبتی با آن‌ها زبان آلمانی‌ات را هم بهتر می‌کند. 

انگار که خودش هم به این نتیجه رسیده باشد که در نگهداری از آدم مسن زیادی سخت می‌گیرد، گفت:
– موافق‌ام. خسته شدم. چقدر دنبال کار بگردم. باید شروع کنم. 

بروشور مؤسسه‌ای را که کلاس‌های آموزشی برای نگهداری و مراقبت سالمندان برگزار می‌کند، از روی میزم برداشتم و با موافقت خودش به آنجا زنگ زدم تا او را برای دور‌ه‌ای ده‌هفته‌ای ثبت‌نام کنم. دوره‌ای که نحوۀ رفتار با سالمندان، نکات حقوقی، تغذیه و برنامۀ کاری را یاد می‌دهند. زنگ زدم. جای خالی داشتند. هر دومان نفسی به‌راحتی کشیدیم.

ارسال دیدگاه