نگهداشت زبان زیبای فارسی – قسمت پنجم 

قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید

دکتر محمدرضا رخشانفر – ونکوور

مرکب‌سازى، دومین نوع واژه‌سازى است که دامنهٔ بسیار وسیعى را در برمى‌گیرد، از اسم‌ها، صفت‌ها، بُنِ فعل‌ها، حروف اضافه، همچنین از پیشوندها و پسوندها استفاده مى‌کند و ترکیبات فراوانى را به‌وجود مى‌آورد: 

گوشمال، دلخواه، سرپوش، ناآگاه، بى‌پروا، دست‌به‌دامن، خانه‌به‌دوش، نگهدار، سالخورده، خوشبخت، دورریز، برون‌مرزى و… بسیارى از فعل‌هاى مرکب با پیشوندها را نیز داریم: فراگرفتن، بازیافتن، وارفتن، برخاستن، به‌سرآوردن،… در انگلیسى پیشوندها و پسوندهاى زیادترى در کارند که گاه نقش دستورى واژه را تغییر مى‌دهند، مثل فعل deepen (عمیق‌کردن) از صفت deep (عمیق) یا enrich از rich. مثال دیگر اسمِ greatness است که از صفتِ great گرفته مى‌شود. یک مقایسهٔ مهم مرکب‌سازى انگلیسى و فارسى چنین است: در انگلیسى کنار هم گذاشتن دو اسم یا بیشتر بسیار رایج است، به‌طورى که اسم اول اسم دوم را تعریف مى‌کند. اگر بگویید: fruit garden، این یعنى باغِ میوه ولى اگر بگویید: garden fruit، این یعنى میوهٔ باغ. اگر سه اسم ردیف شوند، باز اسم اول دو اسم بعد را تعریف مى‌کند. مثل a hotel elevator operator یعنى یک متصدی آسانسور* هتل. همان‌طور که ملاحظه مى‌شود، در فارسى کلمات به هم اضافه مى‌شوند. در انگلیسى چنانچه یک صفت نیز به‌کار برود، پیش‌ازهمه قرار مى‌گیرد: the greenhouse gas emissions بیرون‌دهى‌هاى گاز گلخانه‌اى. چند مثال دیگر: hotel manager (مدیر هتل)، child adoption (پذیرفتن یا قبول کودک به فرزندى)، language science (دانش زبان)، animal farm (مزرعهٔ حیوانات)، a farm animal (یک حیوان مزرعه). در فارسى ترکیبات دواِسمى بسامدى (frequency) ندارد و چند واژه‌اى را نیز که مى‌بینیم، مانند گلخانه، گلبرگ و دستخط، از جابجایى اسم مضاف و مضافٌ‌الیه با حذف کسرهٔ اضافه ایجاد مى‌شود و اضافهٔ مقلوب نام دارد، یعنى: خانهٔ گل، برگ گل و خط با دست. مضاف، اسمى است که به اسم دیگر نسبت مى‌دهیم و مضافٌ‌الیه اسمى است که اسمِ پیش از آن به آن نسبت داده مى‌شود. اما گاهى این ترکیبات، اصطلاحى هستند و گاه تفاوت معنى ایجاد مى‌نمایند، مثل هنرپیشه و مهمان‌سَرا یا سردرد و دردسر. البته همان‌گونه که در اشتقاق گفتیم، ترکیب‌هاى صفت و موصوف و جابه‌جایى‌شان به‌خصوص در ادبیات بسیار رایج است: سیمین‌تن، زرین‌خامه، راست‌قامت. و گاه از آوردن صفت قبل از موصوف و بعد از موصوف به تغییرى در معنا مى‌رسیم: زردآلو، آلوزرد، ناخن‌خشک، دست‌کج، کج‌دست، و جز این‌ها. مرکب‌سازى با چند کلمه یا با یک عبارت در فارسى درآمیختنِ با اشتقاق زیاد است و مرز قاطعى ندارد. چند مثال: سر‌به‌هوا، شیشه‌بالابر، ماهوت‌پاک‌کن، دست‌از‌پادرازتر، کارراه‌انداز و غیره… 

مرکب‌سازى و کمتر از آن اشتقاق در فارسى بسیار بارور و فعال‌اند، لیکن مردم در گویش عامیانه و نیز در محاوره در کلمات و ترکیبات دست‌کارى مى‌کنند، مرتکب خطا مى‌شوند و هر روز از چپ وراست واژه‌ها و عبارات خارجى قدیم و جدید را با خطا‌هاى تلفظى وارد گفتار خود مى‌نمایند و موجب تغییراتى مى‌شوند که گاه نادرست است. در اینجا بد نیست خاطره‌اى را براى خوانندگان گرامى نقل کنم. حدود ١۶ سال پیش در تهران، این‌همه بى‌نظمى و آشفتگى در گفتار و نوشتار مردم مرا برانگیخت تا به‌پا خیزم و کارى بکنم. براى انجام کارى به شهردارى رفته بودم، دو نفر نزدیک آسانسور کنار من ایستاده بودند و گفت‌وگو مى‌کردند. یکى از آن‌ها مى‌گفت: «آیا فلان مارک برند نیو (brand new) است؟» و دومى مى‌گفت: «چندان آپ‌تودیت (up-to-date) نیست.» در محل دیگری فردى به همسرش مى‌گفت: «آن وسیله در آنجا خیلى تابلو شده است.» تابلو هم لغت فرانسه است و از قدیم وارد فارسى شده و جا افتاده است. با خود گفتم، «چه باید کرد، جلو دهان مردم را که نمى‌شود گرفت! کارِ با زبان در روزگار ما یک برنامهٔ تلویزیونى لازم دارد.» با زحمت زیاد و از طریق سفارش، و پس از دو هفته معطلى سرانجام به دفتر مقام ریاست صداوسیما راه یافتم. از هویت ملى، از خراب‌شدن فارسى و از لزوم برنامه‌ای دوساعته جهت پیرایش زبان سخن راندم و دو سه خطا را که از تلویزیون شنیده مى‌شد، بر شمردم و ادامه دادم: «من حاضرم در خدمت به هویّت ملى‌مان مسئول برنامه شوم؛ از دو نفر دیگر نیز کمک مى‌گیریم، به‌صورت کلاس تعدادى مخاطب را هم دعوت مى‌کنیم و براى خسته‌نشدن شنوندگان، برنامه را همراه قدرى طنز اجرا مى‌نماییم.» رئیس لطفى کرد، مرا به شبکهٔ ٢ معرفى فرمود. به آنجا رفتم، مرا به بخش فرهنگ‌وهنر فرستادند. از آنجا به ویرایشگاه صداوسیما رهسپار شدم. از من طرح خواستند، طرح جامعى نوشتم و بردم. سه هفته در انتظار گذشت، رئیس شبکهٔ ٢ عوض شد و کار مختل گردید. بعد از آنجا به فرهنگستان زبان و ادب فارسى، به وزارت ارشاد، به معاونت أموزشى چند وزارتخانه، به گروه ادبیات دانشگاه تهران و در آخر به سراغ سه روزنامهٔ کثیرالانتشار رفتم؛ بیشتر آنان همت مرا مى‌ستودند، اما در عمل کارى انجام نمى‌دادند. سالى گذشت و سپس سال‌هایى سپرى گردید و مرا خسته بر جاى نهاد. 

شما خود قضاوت کنید: چرا کسى به زبان زیبایمان ارج نمى‌نهد؟ چرا زبان‌هاى خارجى را بر فارسى ترجیح مى‌دهند؟ مگر نمى‌شود به‌جاى «خیلى تابلو شده» بگوییم «نمایان یا آشکار شده»؟ جالب این است: وقتى اولین بار مى‌خواستم وارد شبکهٔ ٢ شوم، مسئول دم در از من پرسید، «شما آفیش (affiche) شده‌اید؟» از او پرسیدم، «آفیش یعنى چه و از چه زبانى وارد فارسى شده است؟» او گفت، «فکر مى‌کنم آلمانى است.» در حالی‌که این لغتی فرانسه به‌معنى لحاظ‌شده در برنامه است. و این تنها یک کلمه از صد کلمهٔ خارجى‌ای است که در تلویزیون رایج است و شنیده مى‌شود. 

حال قبل از اینکه به سومین نوع واژه‌سازى بپردازیم، لازم است به چند خطا اشاره کنیم و بهسازى‌شان را مد نظر قرار دهیم. بیاییم به فارسى ارج بنهیم و احترام بگذاریم، به زبانى که هویّت ملى ما را رقم مى‌زند. ضمیرِ «ایشان» – از این ضمیر براى سوم‌شخص مفرد استفاده نکنیم: از سرایدار پرسیدم، «تو کرونا گرفته‌اى؟» ایشان پاسخ داد، «نه، غیرممکن است.» بگوییم، «او پاسخ داد… » در جملهٔ بعد «ایشان» درست به‌کار رفته است: «متقاضیان این‌گونه مشاغل باید براى کسب‌وکار خود آگهى بدهند و تمام مراحلى را که پیش از آن طى کرده‌اند، بنویسند. ایشان ملزم‌اند مقدار درآمد مورد انتظارشان را نیز ذکر نمایند.» در این جمله همهٔ ضمائر جمع است. اکنون به این جمله که روى آگهى دیوارى‌ای بود، توجه کنید: «امام حسین (ع) و ٧٢ تن از یاران باوفاى ایشان در روز عاشورا شهید شدند.» تا آنجا که به‌یاد دارم مى‌نوشتند: «… ٧٢ تن از یاران باوفایش ماندند و شهید شدند.» همیشه ضمیر سوم‌شخص مفرد بود که صمیمانه و خالص‌تر براى پیامبران و امام‌ها به‌کار گرفته مى‌شد؛ این باسوادهاى جدید چه مى‌کنند! از این بدتر، وقتى است که این ضمیر جمع را با فعل مفرد بیاوریم، مثل: ایشان فرمود… در هیچ زبانى جز فارسى براى سوم شخص مفرد ضمیر جمع نمى‌آورند. البته در دوم شخص مفرد به‌دلیل احترام و مخاطب‌بودن یک فرد، به‌کاربردن ضمیر جمع متداول است: «شما محبت کردید، دوباره چه وقت مى‌آیید؟» 

نکاتى چند – آنچه دربارهٔ مشکلات و خطاها در فارسى مى‌گوییم، گاه تکرار مى‌شود؛ لیکن این تکرار مُمل نیست بلکه مفید است. ما شما را تشویق مى‌کنیم تا مى‌توانید کلمات یا ترکیبات نابه‌جا ننویسید. 

در شمارهٔ قبل به چند خطا اشاره کردیم و گفتیم کلماتى مانند، توسطِ، اولیه و مربوطه متأسفانه از معنى اول خود دور افتاده‌اند، ولى ما به آن‌ها غلط نمى‌گوییم گرچه ناروا جا افتاده‌اند. تنها کارى که مى‌کنیم این است که خطاهاى فاحش را تذکر مى‌دهیم: «این نامه توسط من نوشته شده است.» بد است، بگوییم: «من این نامه را نوشته‌ام.» یا «گزارش اولیهٔ ایشان چنین بود.» هیچ خوب نیست، چون دو خطا دارد. بنویسیم: «گزارش اول او چنین بود.» 

انگلیسى به فرانسه – procès معادل process نیست. پروسه، به‌معنى «محاکمه و دادرسى علیه یک جنایتکار است.» لغت زیباى «فرایند» را به‌جاى پروسه به‌کار ببریم. به کلمهٔ «اسطوره» با جمع «اساطیر» توجه کنید. اسطوره، به‌معنى افسانهٔ پیشینیان و خدایان و نیروهاى تخیّلى است. چرا مى‌نویسیم: «فلان کس اسطورهٔ فوتبال شد»، یا «فلان شخص اسطورهٔ تقوا است.» بگوییم، «اُسوهٔ تقوا، نمونهٔ رشادت، قهرمان فوتبال یا الگوى درستِ فلان حرفه شده است.» اُسوه، به‌معنى سرمشق یا الگو قرارگرفتن در یک عمل است. 

واژه‌هاى خارجى – وقتى کلمات خارجى معادل‌هاى فارسى دارند، چرا انگلیسى یا فرانسه بنویسیم؟ معادل‌هاى فارسى واژه‌هاى مشخص‌شده را در جمله‌های زیر بنویسید و لطفاً بیایید این‌قدر فارسى را آلوده نکنیم: 

این واحد را پاس کرده‌ام. این فیلم ورژن دیگرى هم دارد. او کاندیداى جراحى شکم است. وارد کمپین ریاست جمهورى شده‌ام. از فالوئر(follower)هایش خواست کمکش کنند. 

این بحث‌ در شماره‌های بعدی ادامه دارد. خوانندگان عزیز اگر نظر یا سؤالی دارند، لطفاً به آدرس m.rakhshanfar1@yahoo.com ایمیل بفرستند.

قسمت بعدی این مطلب را در اینجا بخوانید


*البته فرهنگستان زبان فارسی پیش از این کلمات راه‌انداز و بالابر را به‌ترتیب برای operator و elevator ساخته است، هرچند ممکن است هنوز برای عامهٔ مردم جا نیافتاده باشد.

نظرات

ارسال دیدگاه