گفتوگو با نازنین حُضّار، نویسندهٔ رمان «آریا»
سیما غفارزاده و مجید سجادی تهرانی – ونکوور
نازنین حُضّار، نویسندهٔ جوان ساکن ونکوور، با اولین رمان خود یعنی «آریا» خوش درخشیده است. رمانی که ما را از لحظهٔ تولد قهرمان داستان، آریا، با زندگی پرفرازونشیب او همراه میکند و حدود سه دهه پیش از انقلاب در ایران و دو سال پس از وقوع آن یعنی از ۱۹۵۳ تا ۱۹۸۱ را به تصویر میکشد. «آریا» خیلی زود در صدر کتابهای پرفروش دنیا قرار گرفت و تاکنون برای دریافت جوایز ادبی گوناگونی از جمله جایزهٔ ادبی اولین رمان آمازون کانادا، بخش رمانهای خارجی جایزهٔ ادبی فمینا (The Prix Femina)، جایزهٔ داستان HarperCollins/UBC و جایزهٔ کتاب BC and Yukon در لیست نهایی نامزدهای این جوایز در سال ۲۰۲۰ قرار گرفته است. نکتهٔ جالب توجه اینکه مارگارت اتوود، نویسندهٔ مشهور کانادایی، این رمان را «دکتر ژیواگو»ی ایران نامیده است. ما نیز پس از خواندن رمان «آریا» بسیار مشتاق شدیم دربارهٔ نازنین حضار بیشتر بدانیم؛ به سراغش رفتیم، با روی باز دعوتمان را پذیرفت و حاصل گفتوگویی شد که پیش روی شماست.
سیما: نازنین عزیز، با سپاس از وقتی که در اختیار ما گذاشتید و تبریک به شما برای درخشش اولین رمانتان، آریا، ممنون خواهیم شد اگر در ابتدا کمی از خودتان برایمان بگویید. کِی از ایران خارج شدید و آیا مستقیماً به کانادا آمدید؟ آیا همان ابتدا وارد ونکوور شدید؟ و همچنین ممنون خواهیم شد اگر از فعالیتهایتان در سالهای گذشته و حال حاضر نیز برایمان بگویید.
ممنون از شما سیما جان، برای اینکه فرصت این گفتوگو را به من دادید. من چندین ماه قبل از انقلاب در ایران به دنیا آمدم و اواسط دههٔ هشتاد میلادی ایران را ترک کردم. ابتدا پدر من به کانادا آمد و یکسال بعد، من و مادرم اینجا در ونکوور به او ملحق شدیم. بیشتر سالهای رشدم را در شهر سوری بودم و مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشدم را از دانشگاه بریتیش کلمبیا (UBC) گرفتم. نزدیک به ده سال طول کشید تا «آریا» را نوشتم و در حال انجام این کار برای گذران زندگی به تدریس ادبیات و نویسندگی میپرداختم.
سیما: لطفاً کمی از تِم کلی رمان «آریا» و خط رواییاش، برایمان بگویید؛ خصوصاً برای افرادی که احتمالاً هنوز رمان را نخواندهاند، و حتی برای آنها که رمان را خواندهاند، ولی مایلاند دیدگاه خودتان را بدانند.
تم رمان «آریا» اساساً دربارهٔ نیروهایی خارج از زندگی روزمرهٔ مردم است که بر آنها استیلا دارند و زندگی آنها و آیندهشان را به آنان دیکته میکنند، و اینکه چگونه مردم با چنان نیروهای منکوبگری سر میکنند. این رمان همچنین دربارهٔ همدردی، درک مصیبتها و گرفتاریهای دیگر انسانهاست، و اینکه سرانجامِ آنها در موقعیتها و شرایطی که داشتهاند، چه بوده است.
مجید: در ایران، با رجوع به فرهنگ نامهای فارسی، آریا بهعنوان اسم بهمعنای نژاد آریایی، نجیب و آزاده بهکار میرود. تا جایی که من اطلاع دارم، آریا بهمعنای آواز یکنفره در فرهنگ لغات موسیقایی ایرانی وجود ندارد و مربوط به موسیقی غربی، اپرا و کانتاتا است. اینکه بهروز، رانندهٔ کامیون که سواد هم ندارد، در دههٔ سی با موسیقی آریایی غربی آشنا باشد، کمی غیرِقابلباور مینماید. میشود لطفاً در اینباره کمی توضیح بدهید.
فکر نمیکنم غیرممکن بوده باشد که بهروز با انواع غربی آوازهای یکنفره (آریاها) که ما میشناسیم، ناآشنا بوده باشد. اینکه کسی فقرزده یا تحصیلنکرده است، به این معنا نیست که ارتباط او کاملاً با دنیا قطع است. گذشته از اینها، بهروز در ارتش راننده است و به رادیوی ماشین دسترسی دارد، که این، شنیدن آریاها را در رادیو برای او بسیار محتمل میکند. همچنین او بهراحتی با سربازهای مختلفی از اقشار مختلف جامعه ارتباط مییابد. محتمل است برخی از سربازهای طبقهٔ بالادست او را با مفهوم و تصویر کلی آریاها آشنا کرده باشند. طی دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، کشور ایران بهطور گستردهای شروع کرده بود به باز کردن درهایش رو به دنیا و حتی مردمِ کمترتحصیلکرده دسترسی بیشتری به جنبههای گوناگون دنیای غرب پیدا میکردند. غیرقابلتصور نیست که فکر کنیم فرد حساس و روشنی چون بهروز در مقطعی از زندگیاش این نوع موسیقی را شناخته باشد.
مجید: شخصیتهای مرد داستان خیلی خوب ساخته شدهاند، برای رسیدن به این شخصیتها چه مسیری را طی کردید؟
فکر نمیکنم در نوشتنِ شخصیتهای مردِ رمان کاری متفاوت از نوشتنِ شخصیتهای زن کرده باشم. در نهایت، ما همه انسانایم و من هم انسانام. من در واقع همیشه نیاز دارم از جایگاه همدلی بنویسم با امید به اینکه این همدلی بدرخشد و خود را نشان دهد، حال چه شخصیتها مرد باشند، چه زن. اما تردید نداشتم که میخواهم شخصیتهای مرد بهصورت سهبعدی به تصویر کشیده شوند، و با وجود آنکه ایران کشوری است با مشکلات فراوان مبتنی بر جنسیت، نمیخواستم رمانم حمله به مردان تلقی شود. در عوض میخواستم نشان دهم که هر دو جنسیت در کشور رنج میکشند.
سیما: رمان شما محدودهٔ تاریخی ۱۹۵۰ به بعد را به تصویر میکشد. با توجه به اینکه شما در هفتسالگی از ایران به کانادا آمدهاید و طبیعتاً خاطرات ذخیرهشده تا آن سنوسال چندان قوی و پررنگ نیستند، چطور به تصویرگری و فضاسازی دهههای پنجاه میلادی به بعد رسیدید؟ منابع شما برای تحقیق در مورد جامعهٔ ایرانی در دهههای سی و چهل شمسی چه بوده است؟
من روی محدودهٔ زمانی رمان بهمدت یک سال و نیم تحقیق کردم. این مدت زمان را در کتابخانهٔ عمومی ونکوور صرف کردم، بریدههای جراید و داستانها را بررسی کردم و چندین کتاب را که در آن محدوهٔ زمانی نوشته شده بودند، خواندم. عکسهایی را که در آن دههها گرفته شده بودند، نگاه کردم و مورد دقت قرار دادم و چندین فیلم و ویدیو خبری آن دههها را تماشا کردم تا حس آن فضا و دوران را دریابم. من همچنین با چندین نفر که در دوران مورد نظر من زیسته بودند، صحبت کردم و با ایشان مصاحبه کردم. من مجبور بودم تا جای ممکن اطلاعات جمعآوری کنم تا بتوانم در حد امکان فضایی دقیق از زمانی را که راجع به آن مینوشتم، خلق کنم. خوشبختانه منابع بسیاری در دسترسام بود.
مجید: با توجه به رویکرد انتقادی کتاب در مورد دوران پهلوی، چاپ کتاب در خارج از ایران در این روزها نوعی حرکت در خلاف جهت آب است. آیا بازخورد انتقادیای در این خصوص داشتهاید؟
من هیچ مشکلات انتقادیای در این رابطه نداشتهام، در واقع هیچ مشکلی در کل برای انتشار کتاب بهدلیل انتقاد از دورهٔ پهلوی در خارج از ایران نداشتهام. این موضوع، بههیچوجه مشکلی نبوده است.
مجید: آیا شما در تحقیقاتتان به شواهدی در ارتباط با ارتکاب به کشتن دختر نوزاد در ایران آن هم در تهران دههٔ ۳۰ شمسی برخوردهاید؟ بیشتر خانوادههای ایرانی کودکانشان را از سر نداری و فقر سر راه میگذاشتند. چطور شد که شما به چنین شروعی برای داستان رسیدید؟
نه، من در تحقیقاتم به شواهدی در ارتباط با قتل نوزادان دختر در ایران برنخوردم، اما به نمونههای فراوانی از دخترانِ خانوادههای فقرزده برخوردم که در زمان تولد یا در سالهای اولیهٔ زندگیشان، سر راه گذاشته شدند، حتی تا سالهای آخر دههٔ ۱۹۷۰. نمیدانم آیا این اتفاقات همچنان امروزه نیز رخ میدهد یا نه. اما یقیناً، ایران در دههٔ ۱۹۵۰ بهلحاظ اقتصادی چندان وضعیت خوبی نداشت و در برخی طبقات اجتماعی، دختران قابل چشمپوشی بودند. بنابراین، یافتن تعداد زیادی از دخترانِ سرِراهگذاشتهشده مسئلهای رایج بود.
مجید: در کتاب، تهران نقش پررنگی دارد، اما بعضاً با جزئیاتی مواجه میشویم که از نظر تاریخی درست بهنظر نمیرسند. آیا تحقیقی در مورد تاریخ گسترش و توسعهٔ تهران انجام دادهاید؟ مثلاً نام بردن از پارک لاله و اعلام موقعیتش در مرکز شهر؛ پارک لاله بعد از انقلاب پارک لاله شد، قبل از آن پارک فرح بوده است؛ این پارک در سال ۱۳۴۵ افتتاح شد و قبل ازآن پارکی نبوده و به اسم باغ جلالیه شناخته میشده و در اختیار ارتش بوده است. مرکز شهر تهران بازار تهران است. منطقهٔ امیرآباد که پارک لاله در آن واقع است، در دههٔ سی خارج از تهران بوده است. بهطور کلی بهنظر میرسد تهران تصویرشده در رمان بیشتر به تهران دههٔ پنجاه شمسی شبیه است تا دههٔ سی.
من به این موضوع واقفام که در مورد نام پارک لاله اشتباه کردهام. این مسئله را با انتشاراتم در میان گذاشتهام و قرار است در چاپهای بعدی تغییر کند. اما فکر نمیکنم اشتباهی ابتدایی ذات و ماهیت خودِ رمان را تغییر دهد. و بله، من تا جای ممکن روی نامهای قدیمیتر خیابانهای تهران تحقیق کردهام. بسیاری از نامها آنهاییاند که متعلق به دوران پیش از انقلاباند که با نامهای پس از انقلاب متفاوتاند.
سیما: بهعنوان اولین رمان، تجربهٔ روند کار چاپ و نشر چطور بود؟
برای من در واقع روندی بسیار پُراسترس بود، چون از زمانی که رمان من برای انتشار پذیرفته شد تا زمانی که واقعاً انتشار یافت، بیش از سه سال طول کشید. به این معنی که تازه من میبایستی کلی انتظار میکشیدم تا روند ویرایش انجام پذیرد و این روند بهخودیِخود ۶ تا ۸ ماه طول میکشد، اگر طولانیتر نشود. فکر میکنم برای رمان دومم، با تمام این پروسهها آشناتر خواهم بود و دیگر تا این اندازه دچار استرس نخواهم شد.
مجید: آیا احیاناً به ترجمهٔ رمانتان به فارسی و چاپ و انتشار آن هم فکر کردهاید؟
دربارهٔ ترجمهٔ این کتاب و انتشار آن در ایران بسیار فکر کردهام، اما نمیدانم آیا اصلاً امکانپذیر است یا نه. من دربارهٔ این موضوع با دوستان و همکارانم صحبت کردهام؛ مسئلهای که همچنان لازم است دربارهاش فکر کنیم و در آینده برایش تصمیم بگیریم.
سیما: احساستان از اینکه مارگارت اتوود، نویسندهٔ مشهور کانادایی، رمان شما را «دکتر ژیواگو»ی ایران نامیده است، چیست؟
بسیار دلگرمکننده بوده است که مارگارت اتوود این رمان را تا اینحد ستایش و آن را با دکتر ژیواگو مقایسه کرده است. برخورداری از این اندازه حمایت، چیز عظیمیست برای کار اول یک رماننویس و در واقع چیزیست که تنها میتوان دربارهاش رؤیاپردازی کرد. من خودم را بسیار خوششانس میدانم و بسیار از خانم اتوود سپاسگزارم.
سیما: در استقبال و واکنش مخاطبان غیرایرانی از رمان شما جای تردیدی نیست، چرا که بارها اخبار مختلفی را که مؤید این موضوع بوده، دیده و خواندهایم. آیا از واکنش هموطنان ایرانی نیز اطلاعی دارید؟
بله، فعلاً که واکنشها بسیار مثبت بوده است. خوشبختانه چندین ایرانی از طریق اینستاگرام به من پیغام دادهاند و گفتهاند که چقدر رمانم را دوست داشتهاند. و همچنین پیش از این زمانی که ما امکان برگزاری جشنوارهٔ کتاب با حضور اشخاص را داشتیم، چندین ایرانی نزد من آمدند و دربارهٔ کتاب صحبت کردند. بنابراین، واکنش از دید من عالی بوده است. آنچه که خصوصاً بهنظرم جالب آمده، این بوده است که تعدادی از جوانان نسلهای دوم و سوم ایرانی-کانادایی و ایرانی-آمریکایی رمان را بسیار دوست داشتهاند. نوجوانانی که چندان دربارهٔ ایرانِ قدیم نمیدانستند، به من گفتهاند که کتاب درِ آن دنیا را به رویشان گشوده است. برای من بسیار تعجبآور و غافلگیرکننده بوده است که چه تعداد جوانان در آن محدودهٔ سنی با من تماس برقرار کردهاند.
مجید: آیا شما کتابهای نویسندگان مطرح ایرانی را که داستانهایشان در همان محدودهٔ زمانی میگذرد و به طبقات فرودست جامعهٔ شهری پرداختهاند، مانند علیاشرف درویشیان، غلامحسین ساعدی و امثالهم، مطالعه کردهاید؟ نظرتان در مورد آنها چیست؟ محبوبترین نویسندهٔ فارسیزبان شما کیست؟
من چندان شانس خواندن تعداد زیادی کتاب از نویسندگان ایرانی را نیافتم چون ترجمهٔ انگلیسی آنها در دسترس نبود. آنهایی که خواندهام البته اینها هستند: «بوف کور» از صادق هدایت، «طوبا و معنای شب» از شهرنوش پارسیپور، و «سووشون» از سیمین دانشور. برای آنکه بتوانم طبقهٔ فقرزدهٔ آن زمان را درک کنم، واقعاً مجبور بودم روی داستانهای خانوادگی شخصی و تحقیقات خودم از طریق کتابخانه، که خوشبختانه فراوان بود، اتکا کنم. شخصاً نویسندهٔ مورد علاقهام، نه داستاننویس بلکه شاعر است؛ سهراب سپهری. از نظر من، برخی شعرهای او مانند داستاناند و تمها و روایتهای جهانشمولی دارند که دوست دارم در داستانگوییِ خودم به کار ببندم.
سیما: نقدومعرفیهای (reviews) انجامشده تاکنون روی «آریا» را چگونه میبینید؟ آیا فکر میکنید در نقدها، به نکته/نکاتی اشاره شده است که در صورت اعمال، میتوانست رمان شما را هر چه بهتر کند؟
نقد و بررسیهایی که روی «آریا» شده، روی بیشتر بخشها، تا اینجا بسیار مثبت بوده است. نقدهای منفی زیادی نداشته است. یک یا دو منتقد اشاره کردهاند که چطور رمان میتوانسته است تا حدودی ویرایش شود، اما البته این عقیدهٔ آنها بوده است و من لزوماً مجبور نیستم با آنها موافق باشم. مهم است که همیشه انتقادها را بهخوبی و درستی دریافت کرد، هر چند آنچه باید در نظر داشت این است که وقتی رمانی منتشر میشود، به این مفهوم است که شاید بهمدت بیش از یک یا دو سال ویرایش و پیرایش شده است و توسط ویراستارها و چندین خواننده مورد نقد قرار گرفته است. در آن مقطع، من بهعنوان نویسنده دربارهٔ آنچه خشنود و راضیام میکند و آنچه نیاز به بهبود و اصلاح داشته، تصمیمم را گرفتهام. انتقادات در رسانههای خبری لزوماً قرار نیست ذهنیت مرا در آن مقطع تغییر دهند.
سیما: رمان «آریا» به شکلهای گوناگون، اعم از گفتوگوهای مختلف با شما، نقدومعرفیها و شرکت در جوایز ادبی، مورد توجه قرار گرفته است. لطفاً برایمان بگویید خودتان فکر میکنید چه چیزی موجب شد که این رمان مورد توجه قرار بگیرد. همچنین، لطفاً دربارهٔ روند شرکت در مسابقات و جوایز مختلف ادبی برایمان بگویید.
بسیار خوشبختام که «آریا» تاکنون برای چندین جایزه در نظر گرفته شده است، هم در کانادا و هم در جاهای دیگر. شرکت در این پروسه همراه با دیگر نویسندگان عالی، بهراستی امتیازی ویژه بوده است. واقعیتش نمیتوانم به شما بگویم چرا رمان من برای نامزدی جوایز مختلف انتخاب شده است. واقعاً به تصمیم کارشناسان و هیئت داورانِ آن سال بستگی دارد و من هیچ نقشی در آن روند ندارم. داوران تصمیم خود را میگیرند که چه رمانی برای جایزهای نامزد شود یا در لیست رقابت نهایی قرار گیرد. نویسندهها واقعاً نقشی در آن روند ندارند. تمام آنچه که میتوانم بگویم این است که من سعادت این را داشتهام که «آریا» برای چند جایزه در لیست نهایی نامزدها (shortlisted) قرار گرفته است. اینها چیزهایی است که اغلب نویسندهها در آرزوی آنها هستند.
سیما: فروش کتاب در مجموع چطور بوده است؟ آیا از نظر خودتان رضایتبخش بوده است؟
کتاب در کانادا عالی بهفروش رفته است، بسیار بهتر از آنچه انتظار میرفت، و برای چندین هفته در لیست برترینها بود. فروش کتاب همچنین در هلند، جایی که باز در لیست برترینها بوده، بسیار عالی بوده است. فروش در آمریکا سختتر بوده است. اما متأسفانه، در آنجا زمانی بیرون آمد که آنها انتخابات داشتند و دغدغههای سیاسی و اجتماعی بسیاری که بهنظر میرسید که مردم آنجا بیشتر مایل بودند راجع به آن مسائل بخوانند. اما این چیزی است که دربارهٔ هر شکلی از هنر مصداق دارد. شما چیزی در ذهن خود خلق میکنید، در خلوت و تنهایی خانهٔ خود و سپس آن را به دنیا ارائه میکنید بدون آنکه واقعاً بدانید چطور قرار است از آن استقبال شود. همیشه نوعی قمار است.
سیما: با سپاس دوباره از وقتی که به ما دادید، لطفاً اگر صحبت دیگری دارید، بفرمایید.
من فقط میخواهم دوباره از شما تشکر کنم که از من دعوت کردید در این گفتوگو شرکت کنم. مایهٔ خوشحالی من بوده است. آرزوی بهترینها را برای شما و دیگر دوستان در رسانهٔ همیاری دارم.