پروژهٔ اجتماعی (۳۱) – وحشت از خانۀ جنگلی

مژده مواجی – آلمان

تازه به اتاق کارمان در شهرک حومهٔ هانوفر وارد شده بودم و داشتم لپ‌تاپ را روشن می‌کردم تا کار را شروع کنم، که مشاور اجتماعی وارد اتاق شد و با لحنی که ضرورت در انجام کارش را می‌‌شد دید، گفت:

– خواهش می‌کنم به اتاقم بیا که نیاز فوری به کمکت دارم. باید موضوعاتی مهم را به فارسی به مراجعان توضیح دهیم. 

با هم به اتاقش رفتیم. زن باردار و مرد همراه با دختر سه‌ساله‌شان در اتاق منتظر ایستاده بودند. آن‌ها از بدو ورودشان از افغانستان به آلمان، از مراجعانم بودند و خوب می‌شناختمشان. صندلی راحتی را به طرف زن کشیدم تا روی آن بنشیند.

مشاور اجتماعی با کمی درنگ که انگار می‌خواست موضوعی ناخوشایند را مطرح کند، شروع به صحبت کرد:

– می‌خواهم در مورد اسباب‌کشی از این خانهٔ آپارتمانی که در آن زندگی می‌کنید، با شما صحبت کنم. واقعاً متأسف‌ام از مطرح کردن آن، اما صاحب‌خانه به‌دلایل شخصی نمی‌تواند قراردادتان را تمدید کند. ادارهٔ امور اجتماعی شهرک در حال حاضر هیچ آپارتمانی ندارد که بتواند خانوادهٔ هفت‌نفری را در آن جا بدهد. آن‌ها فقط یک خانهٔ ویلایی خالی در جنگل دارند. از آن خانه‌های رؤیایی که آلمانی‌ها دوست دارند. خانه‌ای بزرگ با حیاطی وسیع که با چمن فرش شده است. البته این خانه برای بچه‌ها ایده‌آل است، اما واقعاً متأسف‌ام که نمی‌توانیم در حال حاضر پیشنهاد خانه‌ای مناسب‌تر در شهرک و نزدیک به مدرسهٔ فرزندانتان را بدهیم. 

به چهرۀ نگرانشان نگاهی انداختم و ترجمه کردم.

مرد خانواده با چهره‌ای برافروخته و صدایی بیمناک گفت:

– قبلاً آشناهای ما در آن خانه زندگی کرده‌اند. جای خلوتی در میان جنگل است و با ایستگاه اتوبوس خیلی فاصله دارد. 

زن خانواده که تمام مدت با نگرانی نگاه می‌کرد، گفت:

– اگر خودم با فرزندانم تنها در خانه بودیم و اتفاقی افتاد، چه‌کار کنم؟ شنیده‌ام آنجا مار و جانوران دیگری دارد که به داخل خانه می‌آیند. من از آن‌ها می‌ترسم.

به مشاور اجتماعی در مورد تشویششان گفتم، پاسخ داد:

– واقعاً متاسف‌ام. اما در حال حاضر دو راه بیشتر نیست، یا این خانه یا زندگی در خیابان. ما تمام تلاشمان را می‌کنیم که بعد از اسباب‌کشی در این خانه، به‎دنبال خانه‌ای در شهرک باشیم، اما موانع زیادی وجود دارد. بعضی صاحب‌خانه‌ها به افرادی که از دولت پول می‌گیرند، خانه کرایه نمی‌دهند. پیدا کردن خانه‌ای بزرگ برای هفت نفر آسان نیست. خودتان هم در جستجوی پیدا کردن خانه باشید. مثلاً از دوستان و آشنایان بپرسید. 

در حالی‌که مرتب واژۀ «متأسف‌ام» را تکرار می‌کرد، می‌خواست فضا را تلطیف و در عین حال بحث را کوتاه کند، گفت:

– ما برای شما شرکت اسباب‌کشی سفارش ‌می‌دهیم که دغدغۀ آن را نداشته باشید. در ضمن اگر موافق‌اید، می‌توانیم درخواست ماما برای بعد از زایمان را هم بدهیم. ده تا دوازده روز بعد از زایمان هر روز به شما سر می‌زند و کمک می‌کند. موافق‌اید؟

پس از ترجمه، بر چهرۀ زن لبخند نیم‌بندی ظاهر شد و به پیشنهاد تمایل نشان داد، اما دوباره گفت:

– شوهرم که شروع به کار کند، تمام مسئولیت فرزندانم به گردن خودم می‌افتد. من چه کنم در این خانۀ دورافتاده؟ با جانوران جنگلی چه کنم؟

می‌خواستم او را آرام کنم. رو به او کردم:

– شما باردارید و نیاز به آرامش دارید. به این، به‌عنوان وضعیتی موقتی نگاه کنید. 

به مشاور اجتماعی که گفتم، با تردید گفت:

– وضعیت موقتی می‌تواند یک ماه، دو ماه، شش ماه،… طول بکشد.

ارسال دیدگاه