گفتوگو با شکوفه آذر، نویسندهٔ رمان «اشراق درخت گوجه سبز»، به بهانهٔ اعلام نتیجهٔ جایزهٔ ادبی بوکر ۲۰۲۰
سیما غفارزاده – ونکوور
جایزهٔ بوکر یکی از مهمترین جوایز ادبی دنیاست که هر سال به بهترین رمان جدید انگلیسیزبان و منتشرشده در بریتانیا اعطا میشود. این جایزه در اصل سال ۱۹۶۹ با نام The Booker–McConnell Prize (به نام شرکتی که حامی مالی آن بود) پایهگذاری شد و از سال ۲۰۰۲ بهبعد، وقتی که ادارهٔ آن به بنیاد جایزهٔ بوکر منتقل شد، و حمایت مالی آن را شرکت من گروپ (Man Group) بهعهده گرفت، نام رسمی آن به The Man Booker Prize تغییر یافت؛ درواقع حامی جدید تصمیم گرفت بخش «بوکر» از نام قبلی این جایزه را در نام رسمی جدیدش حفظ نماید. مبلغ نقدی جایزهٔ بوکر با حمایت مالی این شرکت ۵۰٬۰۰۰ پوند است.
تا سال ۲۰۱۴، تنها نویسندگان کشورهای مشترکالمنافع، ایرلند و آفریقای جنوبی (و بعدها زیمبابوه) واجد شرایط دریافت جایزهٔ ادبی بوکر بودند، اما از سال ۲۰۱۴ تمام آثار نوشتهشده به زبان انگلیسی حق شرکت در آن را پیدا کردند. نام نویسندگانی که در فهرست نهایی دریافت این جایزه قرار میگیرد و طبعاً برندهٔ نهایی آن، بهطور وسیعی در مطبوعات آورده میشود و بنابراین بردن جایزهٔ بوکر تأثیر فراوانی در فروش کتاب آنها میگذارد.
در سال ۲۰۰۵، جایزهٔ جداگانهای به نام جایزهٔ بینالمللی بوکر (The Man Booker International Prize)، که هر نویسندهای در دنیا میتواند واجد شرایط شرکت و دریافت آن باشد، ایجاد شد. تا سال ۲۰۱۵، این جایزه هر دو سال یکبار به نویسندهای با هر ملیتی که کتابی به زبان انگلیسی منتشر کرده یا ترجمهٔ انگلیسیاش موجود باشد، اهدا میشد. در سال ۲۰۱۶، ساختار این جایزه بهطور قابلتوجهی تغییر کرد و حال، هر ساله به کتابی که به انگلیسی ترجمه شده باشد، تعلق میگیرد. جایزهٔ نقدی این جایزه که ۵۰٬۰۰۰ پوند است، بهطور یکسان بین نویسنده و مترجم تقسیم میشود.
نسخهٔ روسی جایزهٔ بوکر در سال ۱۹۹۲ با نام The Booker-Open Russia Literary Prize پایهگذاری شد که به جایزهٔ بوکر روسی معروف است. همچنین در سال ۲۰۰۷، شرکت من گروپ جایزهٔ بوکر آسیایی را با عنوان The Man Asian Literary Prize آغاز کرد؛ جایزهای که به بهترین رمان نویسندهای آسیایی، چه نوشتهشده به زبان انگلیسی و چه ترجمهشده به انگلیسی، تعلق میگیرد. سال ۲۰۱۱، محمود دولتآبادی، از نویسندگان سرشناس ایران، برای رمان «زوال کلنل» در لیست ۱۲ نامزد دریافت جایزهٔ ادبی بوکر آسیایی قرار گرفت.
شکوفه آذر، نویسندهٔ ایرانی ساکن ملبورن استرالیا، امسال برای رمان «اشراق درخت گوجه سبز» در فهرست نهایی ششنفرهٔ جایزهٔ بینالمللی بوکر ۲۰۲۰ قرار گرفت. در ماه ژوئن گذشته، او طی نشستی با تعدادی از علاقهمندان در کارگاه داستاننویسی استاد محمد محمدعلی دربارهٔ رمانش صحبت کرد و به سؤالات شرکتکنندگان در این جلسهٔ مجازی پاسخ داد. گزارش این نشست در شمارهٔ ۱۰۹ «رسانهٔ همیاری» بهچاپ رسید. چهارشنبهٔ هفتهٔ گذشته، ۲۶ اوت ۲۰۲۰، نتیجهٔ نهایی این جایزه اعلام شد و Marieke Lucas Rijneveld، نویسندهٔ هلندیِ رمان The Discomfort of Evening از هلند بههمراه مترجمش، Michele Hutchinson، برندهٔ این جایزه اعلام شد.
به بهانهٔ اعلام نتایج این جایزهٔ مهم ادبی، گفتوگویی با شکوفه آذر داشتهایم تا از او دربارهٔ این تجربهٔ مهمش بشنویم.
شکوفهٔ عزیز، با سپاس از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، تصور میکنم آن دسته از خوانندگان ما هم که کمتر شما را میشناختند، بهطور مبسوط از طریق گزارشمان در شمارهٔ ۱۰۹ «رسانهٔ همیاری» از جلسهٔ مجازی دیدار با شما و بررسی رمان «اشراق درخت گوجه سبز» در کارگاه داستاننویسی ونکوور که حدود سه ماه پیش برگزار شد، آشنا شدند. بنابراین برای شروع لطفاً کمی از تِم کلی این رمان و خط رواییاش، خصوصاً برای افرادی که احتمالاً هنوز رمان را نخواندهاند، و حتی برای آنها که رمان را خواندهاند ولی مایلاند دیدگاه خودتان را بدانند، بفرمایید.
رمان «اشراق درخت گوجه سبز» دربارهٔ خانوادهای است که در تظاهرات روزهای اول انقلاب، بهطور ناخواسته دختر کوچکشان، بهار، توسط انقلابیون پرشور کشته میشود. مدتی بعد، روح بهار به خانه برمیگردد تا نهتنها التیامبخش اندوه خانواده، بلکه از آن پس راوی زندگی پرفرازونشیب آنان نیز باشد. این رمان که به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده و در آن از عناصر اساطیری و افسانهها و روایتهای شفاهی ایرانی استفاده شده است، در اصل روایتگر تاریخ احساسی چهلسالهٔ مردم ایران بعد از انقلاب اسلامی است. از این رو، هستهٔ اصلی داستان دربارهٔ وقایع سیاسی مستند و بهخصوص اعدامهای تابستان ۶۷ است، در حالیکه در لفافهای از قصههای تودرتو پنهان شده است.
لطفاً بفرمایید چه شد که سبک رئالیسم جادویی را برای این رمان انتخاب کردید؟ آیا این چیزی بود که از ابتدا میدانستید، یعنی اینکه مواد و مصالح «اشراق درخت گوجه سبز» چنین میطلبید که در این سبک نوشته شود، یا در روند کار به این نتیجه رسیدید؟ آیا الان فکر میکنید که امکان داشت این رمان را در سبک رئالیسم هم بنویسید؟
فکر نمیکنم اساساً این دو سبک به همدیگر قابل تبدیل باشند و اگر تبدیل بشوند، اساساً داستانهایی متفاوت با تأثیر متفاوت خواهند بود. من بهدلایل زیادی سبک رئالیسم جادویی را انتخاب کردم که در اینجا به دو دلیل عمدهٔ آن اشاره میکنم: دلیل اول اینکه زندگی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ما بیشازحد در این چهل سال آمیخته به فجایع تلخ و غیرانسانی است که بشود همه را یککاسه در رمانی واقعگرایانه نوشت، بیآنکه تبدیل به یک متن پُر اشک و آه و ناله و نفرین شود. و من اساساً از متنهای پُر اشک و آه خوشم نمیآید، چون یکنواخت و کسلکنندهاند. دلیل دوم این است که فرهنگ مردم ما سنتی، احساسی، تا حد زیادی غیرِعقلانی و متکی بر باورهای عامیانه یا مذهبی است. مردم به خدا، امام، پیامبر، امامزاده، نذر، حوری بهشت، آتش جهنم، فال، پیادهروی تا کربلا یا نیروهای ماورایی مثل اجنه، همزاد، بختک و… باور دارند. کار من بهعنوان نویسنده قضاوت کردن این عقاید نیست، بلکه استفادهٔ زیباییشناسانه از آنهاست. با در نظر گرفتن این عناصر و اهمیت آنها در فرهنگ روزمرهٔ مردممان (و حتی سیاستمدارانمان)، بهنظر من بهترین سبک ادبی برای نشان دادن خودِ واقعی جامعهٔ امروز ما، رئالیسم جادویی است.
موقع نوشتن این رمان، وقتی به این دو جریان (فجایع سیاسی و اجتماعی فعلی و باور مردم به نیروهای ماورایی) فکر میکردم، به این نتیجه رسیدم که زیباییهای سبک رئالیسم جادویی میتواند از شدت تلخی و ناگواری واقعیتهای سیاسی و فرهنگی که قصد داشتم روایت کنم، بکاهد، ضمن اینکه میتواند زیباییهای فرهنگ ایرانی (غیراسلامی) را هم نشان دهد. از طرف دیگر، اگر بپذیریم که سیاست و فرهنگ تأثیر متقابل تفکیکناپذیری دارند، میتوانیم اینطور ببینیم که فرهنگ ما معلول سیاست، و سیاست کشور ما معلول فرهنگ ماست. بههمین دلیل، برای روایتی صادقانه از سیاست ناچاریم که به ریشههای فرهنگی و باورهای عامیانه و خرافی هم نظر داشته باشیم.
روند کار چاپ و نشر چطور بود؟ آیا این اولین تجربهتان در زمینهٔ چاپ کتاب در خارج از کشور بود؟ تا جایی که میدانم نسخهٔ فارسی این رمان در ایران بهشکل زیرزمینی و در سطح وسیعی چاپ و منتشر شده است، اما علاقهمندان فارسیزبان خارجازکشور چگونه میتوانند به نسخهٔ فارسی دست یابند؟
روند پیدا کردن ناشر کار سختی بود. هیچکس مرا در استرالیا نمیشناخت و من هم هیچ ناشری را نمیشناختم. رمان را برای حدود بیست ناشر بزرگ و متوسط فرستاده بودم، اما هیچ کدام تمایلی به انتشار کتاب نداشتند تا اینکه ناشر کوچکی در ملبورن حاضر شد که ریسک انتشار این کتاب را قبول کند. این کار برای ناشر ریسک مالی داشت، چون باید هزینهٔ قابلتوجهی بابت ترجمه از فارسی به انگلیسی میپرداخت، اما از آنجا که ناشر شمّ ادبی قویای داشت، آیندهٔ این رمان را پیشبینی میکرد. نسخهٔ فارسی این رمان را هم همان ناشر انگلیسی در ملبورن، یعنی وایلد دینگو پرس (Wild Dingo Press)، منتشر کرد که البته یک استثنا در تاریخ فعالیت این ناشر بود، چون هرگز هیچ کتابی به زبانی غیر از انگلیسی منتشر نکرده بود. دلیلش هم این بود که من از او خواستم تا با این کار علیه سانسور حاکم بر ادبیات ایران، اقدام کند و خوشبختانه او هم پذیرفت. همهٔ ایرانیان خارجازایران میتوانند نسخهٔ فارسی چاپی و ایبوک این کتاب را از طریق همین ناشر و همینطور آمازون و… خریداری کنند. کافی است عنوان فارسی کتاب را گوگل کنند.
استقبال و واکنش مخاطبان غیرفارسیزبان در کشورهای مختلف از رمان شما چطور بوده است؟ همچنین فروش کتاب در مجموع چطور بوده است؟ آیا از نظر خودتان رضایتبخش بوده است؟
استقبال از کتاب، چه در استرالیا و چه کشورهای انگلیسیزبان دیگر، خیلی بهتر از حد توقع من بود. تا بهحال، هزاران نسخه از کتاب فروش رفته است و صدها بازبینی از این رمان در رسانههای رسمی و غیررسمی و شبکههای مجازی منتشر شده است.
از آنجاییکه این کتاب به زبان انگلیسی منتشر شده و از طرفی موفقیت قابل توجهی هم به دست آورده است، تعدادی از منتقدان بنام و برجستهٔ دنیا آن را خواندهاند و نقد کردهاند. پیش از هر چیز، آیا تفاوتی در نگرش و شیوهٔ نقد منتقدان غیرایرانی با منتقدان ایرانی میبینید؟ و سؤال دیگر اینکه آیا فکر میکنید در نقدها، چه از سوی منتقدان فارسیزبان و چه غیرفارسیزبان، به نکتهای اشاره شده است که در صورت اعمال، میتوانست رمان شما را هر چه بهتر کند؟
اولین نکتهٔ مهم در مقالات ادبی انگلیسی که بر اساس یک کتاب مشخص، در نشریات (اعم از روزنامه و نشریات تخصصی ادبی) منتشر میشود، این است که بین بازبینی (review) و نقد ادبی (literary criticism) تفکیک بنیادی قائلاند. در فرهنگ ادبی غرب، جای بازبینی یا ریویو، در روزنامه و شبکههای مجازی است و جای نقد ادبی، در نشریات تخصصی ادبی، کتابها و دانشگاههاست. چون منتقد ادبی باید درس این رشته را در دانشگاه خوانده باشد و با حدود و انواع، عناصر و روش تحقیق نقد ادبی آشنا باشد. در نتیجه، کار ریویو و بازبینی اساساً با کار نقد ادبی تفاوت کیفی و کمی دارد. در ایران این تمایز وجود ندارد. در ایران، آنچه که در روزنامهها و نشریات تخصصی ادبی نوشته میشود، ملغمهای از این دو است بهعلاوهٔ چیزهایی دیگر که در نقد ادبی غربی وجودِ خارجی ندارد. یک دلیل عمدهٔ این ضعف در ایران این است که متأسفانه اصلاً رشتهٔ ادبیات خلاق، نقد ادبی و ادبیات تطبیقی در دانشگاههای ایران وجود ندارد.
در نقد ادبی، قبل از هر چیز منتقد موظف است اثری را برای نقد انتخاب کند که از نظر کیفیت ادبی در سطح بالا و قابل دفاعی باشد. یعنی نمیشود اثری را انتخاب کند و علیهاش بدوبیراه بنویسد، چون اگر اثر برای نقد انتخاب شده، پس حتماً دارای استاندارد بالایی است و اگر دربارهٔ اثر سراسر ایراد و انتقاد بنویسد، یعنی نقض غرض کرده است که متأسفانه در ایران مشابه این کار را زیاد میبینیم. دوم اینکه منتقد ادبی موظف است ویژگیهای اثر را بر اساس ۱) نظریههای ادبی دانشگاهی، ۲) شواهد موجود در کتاب ۳) با استناد به آثار مشابه پیشین و ۴) روش تحقیق دانشگاهی، بررسی و تحلیل کند و پس از نوشتن مقالهای حدوداً دوازده تا بیست صفحهای، یک یا دو پاراگراف هم دربارهٔ نقاط ضعف اثر که بهصورت «پیشنهاد علمی» مطرح میشود، بنویسد. این نقاط ضعف هم نمیتوانند بر اساس سلیقه و احساس منتقد ادبی باشد، بلکه باید متکی بر شواهد عقلانی و منطقی موجود در کتاب، روش تحقیق، نظریههای ادبی و آثار مشابه پیشین، باشد.
در نقد ادبی، چیزی بهصورت ضدیهنویسی، ردیهنویسی یا بهعبارت سادهتر ایرادگیری دربارهٔ اثر وجود ندارد. چون اساساً منتقد ادبی کارش داوری و قضاوت اثر نیست، بلکه کارش بررسی و تحلیل ادبی اثر است. این یک نکتهٔ ظریف است که صرفاً کسانی که رشتهٔ ادبیات و نقد ادبی در دانشگاههای غربی خواندهاند، میتوانند آن را تشخیص دهند. اما در نشریات ایران، متأسفانه ریویو/بازبینی با نقد ادبی اشتباه گرفته میشود و از آن بدتر، اینکه نقدنویسی را هم معادل ایرادگیری و منفینویسی و ردیهنویسی گرفتهاند. بهعبارتی فکر میکنند که نقدنویسی یعنی انتقاد کردن و ایراد گرفتن از اثر. برای همین اگر کتاب «صد سال تنهایی» یا مثلاً «آنا کارنینا» را هم به دست این بهاصطلاح منتقدان ادبی ایران بدهید تا دربارهاش بنویسند، فکر میکنند موظفاند که حتماً دربارهٔ نقاط ضعف اثر که معلوم نیست از کجا آن را درآوردهاند هم بنویسند. در یک کلام، منتقدان ادبی انگلیسیزبان بر اساس «داشتههای موجود» در رمان، آن را بهطور منطقی و علمی بررسی و تحلیل میکنند، اما منتقدان ادبی نشریات فارسیزبان «نداشتههای» آن را بر اساس ذهنیت و سلیقهٔ خود، برمیشمارند.
اما بازبینی یا ریویو، موضوعی جدا از نقد ادبی است. بازبینی یک اثر، یعنی معرفی آن بهعلاوهٔ برجسته کردن نقاط ارزشمند، مهم یا کلیدی اثر در حدود هزار کلمه، برای خوانندهای که کتاب را نخوانده است. این کاری است که جایش در روزنامهها و شبکههای مجازی است.
برای روشن شدن تفاوتهای بازبینینویسی و نقدنویسی، تنها پیشنهادم برای منتقدان ادبی نشریات ایران این است که به مطالعهٔ نقدهای ادبی دانشگاهی انگلیسیزبان که صدها نمونهٔ آن در اینترنت موجود است، بپردازند و آنها را با ریویوهای موجود در روزنامههای انگلیسیزبان مقایسه کنند.
روند ترجمهٔ کار به انگلیسی چطور بود؟ چقدر در این کار همراه مترجم بودید و چقدر از ترجمه راضی هستید؟ چرا نام مترجم ناشناس است؟
حدود دو سال روند ترجمه طول کشید. در تمام مدت با مترجم از طریق تلفن یا مسنجر و ایمیل در تماس بودم و نکات مبهم را برایش روشن میکردم و تأکید داشتم که تُن و ریتم جملهها و پاراگرافها حفظ شود. ترجمهٔ اشعار کلاسیک فارسی در رمانم، یکی از سختترین کارها بود و همینطور انتقال اتمسفر شاعرانهٔ رمان. بهنظر میرسد کیفیت ترجمه آنقدر در سطح خوبی است که بسیاری از خوانندگان انگلیسیزبان گمان کردهاند که کتاب اساساً به انگلیسی نوشته شده است. از نظر داوران مسابقات ادبی بوکر و استلا هم کیفیت ترجمه بسیار بالا معرفی شده است. هویت مترجم مخفی شده است برای امنیت جانی او و خانوادهاش در صورت سفر به ایران، چون این رمان سراسر در نقد انقلاب اسلامی و تا حدودی هم نقد اسلام است و طبعاً چیزی نیست که جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات خوشش بیاید.
گویا رمان شما به تازگی به زبان ایتالیایی نیز ترجمه شده است. آیا به زبانهای دیگری جز انگلیسی و ایتالیایی ترجمه شده، یا قرار است که به زبانهای دیگری نیز ترجمه شود؟
بله تا بهحال قرارداد یازده زبان بسته شده است و با چند زبان/کشور دیگر هم در حال نوشتن قرارداد هستند. نسخههای ژاپنی، ایسلندی، ترکی، عربی، یونانی، بوسنیایی، تایوانی و… بین سالهای ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۲ منتشر خواهند شد.
چهارشنبهٔ هفتهٔ گذشته نتیجهٔ نهایی جایزهٔ ادبی بوکر اعلام شد و نویسندهٔ هلندیِ رمان The Discomfort of Evening برندهٔ این جایزه اعلام شد. البته این چیزی از ارزش رمان شما که بههمراه پنج کتاب دیگر به فهرست نهایی (shortlisted authors) این جایزهٔ مهم ادبی راه یافته بود، کم نمیکند و بیتعارف این درخشش شما مایهٔ افتخار ماست، بهویژه که تصور میکنم شما اولین ایرانیای بودهاید که نامش به فهرست نهایی این جایزهٔ مهم ادبی راه یافته است. لطفاً برایمان بگویید چه شد که این رمان مورد توجه قرار گرفت و نام شما در میان نامزدهای نهایی دریافت این جایزه قرار گرفت. در مجموع این تجربه را چطور ارزیابی میکنید و قرارگیری در فهرست نهایی نامزدهای جایزهٔ ادبی بوکر چه درهایی را به روی شما گشود؟
نویسندگان آرزویی ندارند جز اینکه اثرشان هر چه بیشتر خوانده و فهمیده شود. جایزهٔ بوکر این امکان را به من داد که اکنون اسم من و رمان «اشراق درخت گوجه سبز» تبدیل به نامی آشنا در میان اهالی ادب جهان باشد و صدایم هر چه بلندتر شنیده شود. نوشتن برای من مثل شمعی است که در برابر تاریکی جهل آن را به دست گرفتهام. جایگیری در فهرست نهایی بوکر این شمع را نورانیتر کرده است. از طرف دیگر، امکانات ادبی گستردهتری هماکنون پیش روی من و کتابم قرار گرفته است که تا پیش از آن برایم ناممکن بود. مثل دسترسی به ناشران بزرگ، کمک مالی (fund) یا سرمایه برای نوشتن رمان بعدی، دعوت به فستیوالهای بزرگ ادبی جهان، بورسیهٔ تحصیلی برای دورهٔ دکترا در رشتهٔ نویسندگی خلاق و… برای من، دستاورد دیگر این موفقیت نسبی، این است که اکنون نویسندگان ایرانی شانس و امید بیشتری دارند برای اینکه بتوانند در سطح جهانی عرض اندام کنند. از اینکه رمان «اشراق درخت گوجه سبز» توانست این امید را در دل نویسندگان ایرانی زنده کند، خوشحالام.
دربارهٔ روند شرکت در این مسابقه برایمان بگویید. یک نویسندهٔ فارسیزبان چطور میتواند آثارش را در این مسابقه شرکت بدهد؟
جایزهٔ بوکر دو بخش دارد. بخش اصلی آن متعلق به نویسندگان انگلیسیزبانی است که ساکن و شهروند انگلیس، اسکاتلند، استرالیا و کانادا هستند. بخش بینالمللی که کتاب من در آن شرکت کرد، متعلق به نویسندگان سراسر جهان است که کتابشان به زبان انگلیسی ترجمه و در انگلستان بهوسیلهٔ ناشری رسمی منتشر شده است. در نتیجه، هر فارسیزبانی که کتابش به انگلیسی ترجمه شود و در انگلستان بهوسیلهٔ ناشری رسمی منتشر شود، این شانس را دارد که بتواند در جایزهٔ بوکر بینالمللی ثبتنام کند. ثبتنام باید با صلاحدید ناشر و بهوسیلهٔ ناشر انجام شود.
چه توصیهای به نویسندگان فارسیزبان بهمنظور انتشار آثارشان برای مخاطبان غیرفارسیزبان دارید؟
بهنظر من یک اثر، با اندیشهٔ بومی و منطقهای، یا اثری که نه درد نویسنده را مطرح میکند و نه درد جامعه را، حتی اگر به زبانهای دیگر دنیا هم منتشر شود، نمیشود اثری جهانیاش نامید. اثری را میشود جهانی دانست که دارای درد، احساس، اندیشه و همینطور سبک ادبی جهانی باشد. شاید به نویسندگان جوان ایرانی بتوانم فقط بگویم که هر چه بیشتر دربارهٔ ادبیات و اندیشه و جهان بیرون از مرزهای ایران بخوانند و فکر کنند و تحلیل کنند، اما همزمان بر وضعیت جامعهٔ امروز ایران، ادبیات و اندیشهٔ کلاسیک فارسی تسلط داشته باشند تا بتوانند در ذهن و اثرشان یک پل فکری، عاطفی و ادبی میان ایران و جهان بزنند. اثری که چنین ویژگیای داشته باشد، خواهناخواه قابلیت جهانی شدن دارد. از طرف دیگر، خیلی مهم است که یک نویسنده بههنگام انتخاب موضوع از خودش بپرسد چقدر این موضوع برای مردم ایران، خاورمیانه و جهان دارای اهمیت است؟ نویسندگان پیشین چطور به این موضوع پرداختهاند؟ و نهایتاً اینکه چقدر این موضوع درد من است؟ من چقدر این درد را حس کردهام، تجربه کردهام و میشناسم؟ بهنظر من، همهٔ منشأ آثار بزرگ ادبی «درد» است. دردی که نویسنده تا بن دندان آن را تجربه و لمس کرده است و به عمیقترین و خلاقانهترین شکل ممکن از آن مینویسد. پس شاید بتوانم بگویم که نویسنده باید پیش از هر چیز «درد خود» را بشناسد و دربارهٔ آن بدون خودسانسوری و با خلاقیت تمام بنویسد و از هنجارشکنی نترسد.
با سپاس دوباره از وقتی که به ما دادید، لطفاً اگر صحبت دیگری دارید، بفرمایید.
شاید تنها حسرتی که دربارهٔ ایران در دل دارم، این است که ای کاش تا وقتی ایران بودم، هر چه بیشتر و بیشتر در میان متون کلاسیک و اساطیر ایران، کتیبههای باستانی و موزهٔ ایران باستان و همینطور معماری باستان ایران تنفس میکردم تا هر چه بیشتر دربارهٔ هویت، ارزشهای اخلاقی، اندیشه، معماری، عرفان، حکمت و ادیان ایرانی (نه اسلامی) تحقیق و مطالعه و درک میکردم. از این رو، آرزو دارم که نویسندگان جوان ایران پیش از اینکه بخواهند جهان را درک کنند، تلاش کنند که ابتدا جهان خود، جهان ایران را درک کنند. همیشه شناخت از خود آغاز میشود و ایران هم بهدلیل کهنسالی تمدن و کشوری منحصربهفرد است. برای درک جهان، باید ابتدا فرهنگ و اندیشهٔ خود را درک کرد. شاید در آنصورت بتوانیم ارزشهای ایرانی را به ارزشهای جهانی پیوند بزنیم و با تکیه بر آزادی قلم و شهامت اخلاقی (در تقابل با سانسور و هنجارهای غلط و مرسوم سیاسی و اجتماعی) اثری ماندگار خلق کنیم که از دل برآید و بر دل نشیند.