ایرج زبردست – ایران
سه رباعی به یاد نیما
همراه با یادداشتی از شاپور جورکش
به راه و ماه، نیمایوشیج. وَ برای ماه ریخته بر سنگ، شاپور جورکش
۱
از قامت واژه، طرح فردا انداخت
پیراهن کهنه را به دریا انداخت
هر پنجرهای گوش به افسانه سپرد
هر کوه مرا به یاد نیما انداخت
۲
ای مردم شهر، عطر هوش آوردم
کوه کلمات را به دوش آوردم
تا بار دگر پنجرهای باز شود
یک تکّه از آسمان یوش آوردم
۳
درویش همیشه بینیاز آینه است
صدقای سرود* شهر راز آینه است
با سنگدلان سنگ در دست بگو
آیینه اگر شکست، باز آینه است
* * * * *
شاپور جورکش: ایرج عزیز، باید چکاد استخوانسوز وازنا را به سالیان کمین زده باشی، تا چنین بایسته، جان و جهان نیما را دریابی. باید استغراق نیما را چنان که میگفت در سطور باستان، غوطه زده باشی، تا از ژرفای عریان نیما، پیراهن کهنگی را دور انداخته باشی. این آغاز همان شهابیست که در این قالب کهن، از برآمدنش گفتوگوها داشتیم. نوید این شعرها، این است که قالب رباعی گامبهگام توانایی و ممارست شما را یکسره همعنان شعر دراماتیک نیما تراوان کند.
_______________________________________________________
سه رباعی دیگر
۱
شب، خونِ سیاهِ باوری ویران است
از وحشتِ سایهها زمان پنهان است
شهریست که از منارهٔ مسجد آن
هر روز، سری بُریده آویزان است
۲
از زخمِ تنیده بر تنِ بیداری
گفتی و به گرگها نگفتی آری
آزادیِ سبزپوش
ای سرخِ سپید
ای خونِ وطن
مُحمّدِ مختاری
۳
زرتشت بیا که با تو امید آید
شب نیز صدایِ پایِ خورشید آید
تاریخ اگر دوباره تکرار شود
کعبه به طوافِ تخت جمشید آید
* صدقای سرود بهمعنای ترانهٔ پاکی و راستی، نامی است که نیما یوشیج در رباعیاتش به خود داده است.