قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید
طاهره علیپناه جهرودی* – ونکوور
در شمارهٔ قبل، با ویلیام بلیک و زندگی هنری او بهطور اجمالی آشنا شدیم و حال در این شماره، سرودههای او را که بازتاب افکار ناب این شاعر قرن هجدهمی بریتانیایی است، با قلم راوی ادیب، دکتر مشگینی، بررسی میکنیم.
همانطور که اشاره شد، کتاب شامل هفت فصل است و در هر فصل مجموعهای از اشعار «ترانههای عصمت» و «ترانههای تجربه» و «کلیات اشعار» و «یادداشتها»ی وی وجود دارد. قصد بر این است که ابتدا سرودههایی را که تحت عنوان «مجموعه ترانههای عصمت» است، از کل کتاب معرفی و بررسی کنیم و سپس به مجموعه ترانههای تجربه بپردازیم و بعد به معرفی اجمالی و تحلیل اشعاری که با عنوان «دفتر یادداشت» و مجموعهٔ «طرحهای شاعرانهٔ» وی است، بپردازیم و به جمعبندی نهایی کتاب برسیم.
ترانههای عصمت با شعر «نیزن» شروع میشود؛ کودکی معصوم سوار بر ابرها الهامبخش شاعر است و اوست که در شکل عیسایی کوچک که سمبل روح بشری است، شاعر را تشویق و ترغیب به نوشتن میکند. شعر دوم از این مجموعه، شعر «ندای شاعر باستانی» است. شاعری که «گذشته، حال و آینده» را پیامبرانه میبیند. در این اشعار، منظور نظر شاعر نه کودک است و نه انسان بالغ، بلکه طرف صحبت او نوجوانی است که شاعر به او گوشزد میکند که کاخ آرزوها را بر پایهٔ بوالهوسیهای ابلهانه بنا نسازد، زیرا به گمراهی و سرگشتگی میانجامد. عنوان بعدی شعر «بره»، مظهر صلح و آرامش و بیآزاری است، که به صافی و زلالی آب چشمه است. شاعر بره را مظهر انسانیت عیسای سمبلیک میبیند. بلیک «خدا، انسان، حیوان» را عناصر لازم و ملزوم یک مثلث میداند که در فضای آن وحدت کامل و صلح مطلق برقرار است. در شعر «شب» از مجموعه ترانههای عصمت حضور ببر و گرگ در دایرهٔ زندگی میش و بره مطرح میشود، و شعر «بهار»از مرز شخصیت انسانی فراتر میرود و موجودی اسطورهای بهنام «ادونیس» مطرح میشود. در شعر «پسر سیاه کوچولو»، پسرک از زادگاهش میگوید و آفتاب داغ سرزمینش و سیاهی خود را به آن دلیل میداند و سپس میگوید: «روح من سپید است». شاید این پسر سیهچرده تجربهٔ تلخ تبعیض و تمسخر را در برخورد با جامعهٔ سپیدپوست چشیده است که اینطور اصرار دارد از ظاهرش بگذرند و به درونش بنگرند. او خود را فرزند خاص خورشید میداند. در این شعر، بلیک غلبهٔ روح بر جسم را تم اصلی شعر قرار داده است و اعتراضی شاعرانه به تبعیض نژادی و اعتراضی ضمنی به آیین بردهداری کرده است. این شعر معجونی از لطافت، احساس، ظرافت اندیشه و تجلی توحید است.
شعر بعدی با عنوان «تصویر خدایی» یا «آن تصویر ایزدی» است که جزو جالبترین و پرلایهترین اشعار ترانههای عصمت است. تم این اشعار بر محور چهار خصلت و صفت اصلی «خدا» استوار است. خصال «رحمت»، «ترحم»، «صلح» و «عشق»، صفاتی که در «انسان خداسان» هم هست، در مقابل آن چهار خصلت ضدِخدایی و ضدِانسانی وجود دارد: «ظلم»، «حسادت»، «ترور و وحشتآفرینی» و «فریب و ریا». شعر بعدی از این مجموعه، «شکوفه» است که شاعر در مقابل شعر «گل سرخ بیمار» که در مجموعه ترانههای تجربه قرار دارد، سروده است. در این شعر، بهار است و رویش و زایش برگ و شکوفه.
در بخش بعدی به توضیح مختصر مجموعه «ترانههای تجربه» میپردازیم؛ ترانههای تجربه نمایشگر انسان است و آزها و نیازهایش. اولین شعر «مقدمهٔ ترانههای تجربه» است و شعر دوم با عنوان «جواب زمین» در حقیقت صورت ادامهٔ شعر مقدمهٔ ترانههای تجربه است و آن را تکمیل میکند. شعر بعدی، شعر «ببر» است که بلیک آن را با سیرت و صفت مشعلی سوزان توصیف میکند. از دید بلیک، ببر هم سمبل آزادی، آزادگی، تحرک و خشم شکوهمند نهضتهای مردمی است و هم نیروی مخرب و ویرانگر اهریمنی. همینطور «ببر» را سمبل انقلاب صنعتی میداند؛ هیولایی لجامگسیخته که در کارگاه علموصنعت قرن هجدهم پا به عرصهٔ ظهور گذاشت، و به خدمت استعمار و استثمار حکومت ضدِانسانی بریتانیا درآمد. علموصنعتی که برای هیروشیما بمب هستهای و برای ویتنام بمب ناپالم آورد. دو سال بعد از شعر سرودهشدهٔ «ببر»، در شعر بلند «آمریکا یک پیامبری» برای اولین بار اسطورهای را بهنام اُرک (Orc) که سمبل آزادی است، معرفی میکند. او الههٔ آتش است. شعر «یک تصویر ایزدی» از مجموعه ترانههای تجربه است که از طریق آن به روی دیگر سکهٔ بشر پی میبریم؛ بشری سنگدل، اسیر عقدههای حسادت، ظلم، شقاوت و رشک که جانشین صفات ملکوتی شدهاند، بلیک شعر دیگری با نام «آن شبح انسانی» سروده است، بهجای شعر «یک تصویر ایزدی» که در مجموعه ترانههای تجربه گنجانده شده است. بشری که فقط سایهای محو و مجازی از یک انسان واقعی است. در بند آخر شعر میگوید: «بشر مسخشدهای که اجازه میدهد درخت تلخ تعصبات و خرافات تا اعماق مغزش ریشه بدواند»… در شعر «ازدواج بهشت و جهنم» با این جملهٔ انفجاری شروع میکند: «زندانها با سنگهای قانون – قوانین غیرانسانی – ساخته شدهاند.» بلیک خواننده را به سرچشمهٔ تاریخ تأسیات شبکهٔ دین و مذهب رسمی و قراردادی میبرد و نشان میدهد که چگونه روحانیت فرصتجو و قدرتطلب صفات ملکوتی به اشیاء میدادند و سیستمی عوامفریب برای خلقهای خوابآلوده پیاده میکردهاند. شعر بعدی «پسر کوچک گمشده» است. راوی در کتاب از پسرک خردسالی صحبت میکند که وقتی در سادگی و سادهاندیشی کودکانهٔ خود «اسرار مقدس» را زیر سؤال میبرد، چنان غیظ واعظ را برمیانگیزد که سؤال معصومانهاش به قیمت جانش تمام میشود. و شعر «گل سرخ بیمار» شعری دیگر از این مجموعه است. راوی میگوید تعابیر زیادی از این شعر در کتاب آمده است. گل سرخ نشانهٔ سلامت باغ و پیک طراوت است. اما لغات و جملات کلیدی شعر و نابودی سمبل اصلی و مرکزی شعر یعنی گل سرخ نشانهٔ دختر جوانی است که مورد ضربوجرح به جسم و روحش قرار میگیرد. این شعر اعتراضی قهرآمیز بر علیه ظلم و بیعدالتی و اسارت زنان انگلیس و همهٔ زنان جوامع بشری است. شعر «کتاب تِل» روایتی است از قهرمان اصلی این شعر؛ دختر جوانی بهنام تِل که روحیهای متفاوت با سایر دختران دارد. او کنجکاو و متفکر است و بهدنبال راز خلقت و همچنین جایگاهی والا در اجتماع است. او حاضر نیست سرِ بندگی به سنتها خم کند و بردگی زن را زیر سؤال میبرد. از دیگر اشعار مجموعه ترانههای تجربه میتوان از «بینش دختران البیون» نام برد که تم اصلی آن طرح روابط جنسی، معنوی و اجتماعی زن و مرد است. در این شعر، سخنگوی اصلی زنی اسطورهای است بهنام «اوتون»؛ او زنی بینظیر و کاملاً استثنایی است که مورد تجاوز مردی ستمپیشه بهنام «برومیون» که بهتعبیر راوی سمبل و نماد «قانون» است، قرار میگیرد. مرد مورد علاقهاش او را بههمین دلیل طرد میکند.
عبارت «دختران البیون» تعبیری از همهٔ دختران «بنیآدم» است. آنها وسیلهای برای طنین و بازتاب نالهها و اندوه «اوتون» میشوند. در شعری بهنام «دخترکی که گم شد»، آنا دختری است که در بند دلدادگی گرفتار میشود و…
و شعر کوتاه «دودکشتمیزکن» از ترانههای تجربه است. وقتی از کودک بینوایی که مثل لکهٔ سیاهی روی برف سپید سرد چمباتمه زده، سؤال میشود که پدر و مادرت کجا هستند؟ سخنگوی کوچک شاعر با طنزی قهرآمیز و نیش زبانی کفرآمیز میگوید: «آنها هر دو رفتهاند کلیسا تا نماز و نیایش کنند… »
شعرهای زیر، تحت عناوین «ترانههای عصمت» و «ترانههای تجربه» نیستند؛ شعر بلند «ارشلیم» که سرودن آن پانزده سال طول کشید و ماجرای ایرلند استثمارشده توسط انگلیس است. در شعر ارشلیم یکی از قهرمانان اصلی که مقابل البیون قرار میگیرد، مردی بهنام لاس (Los) است. شعر پیچیدهٔ «اروپا: یک رسالت» شعری است که در اوج خفقان دههٔ آخر قرن ۱۸ سروده شده است. سرانجام در لوح آخر شعر اروپا اسطورهٔ رستاخیز راستین «اُرک» از میان تودهٔ ابر توفندهٔ هرجومرج به پا میخیزد و صبح صادق طلوع میکند.
شعر «یک ضربالمثل قدیمی» از اشعار «دفتر یادداشت» بلیک است. او در این شعر بیمحابا به روحانیت رسمی و مذهب قراردادی سازمانیافته میتازد و نهیب میزند – و به قوانین غیرِانسانیاش – حافظگونه فرمان میدهد. در شعر «اخلاط اربعه» یا «ویلا» او برای خنثی کردن انرژی اُرک، سمبل انقلاب راستین، برفهای یخزدهٔ خود را بر شعلههای آتش اُرک فرو میریزد. برفهای ذوبشده زیر پای «یوریزن» (خدای دروغین) میریزد و ریشهٔ نفرینشدهٔ «درخت اسرار»، مذهب ریایی، را آبیاری میکند. درخت بیوقفه ریشه میدواند و بیغولهای بغرنج و پردستانداز را پایهریزی میکند.
بلیک با سرودن شعرهای داستانگونهاش به بیان عامل عمدهٔ همهٔ فلاکتهای جامعهٔ بشری میپردازد و آنها را معلول بیخبری و بیخردی خلق و خرافهپرستی و جهل و عقاید پوسیده و مسخشدهٔ سنتی و تبعیت بیچونوچرای مردم از مراکز قدرت دینی و حکومتی میداند.
بلیک در قسمتی از یک نامهٔ سرگشاده با عنوان خطابهٔ عمومی در رابطه با هنر، با بیپروایی شاهزادگان و نمایندگان مجلس غیرمردمی را که از صافی رهبر غیرملی رد شدهاند، «دلقکهای ابله» میخواند و بعد به هنرمندان هشدار میدهد که برای اصلاح وضع اسفناک هنر باید در مقابل سیاستمداران حقیر هنرنشناس حکومتی، همان دلقکهای ابله، مقاومت کنند.
بلیک در اشعارش چنین عنوان میکند که اصل بقای وجود عنصر انسان بینش و تخیل شاعرانه است. وی روزه، نماز و رازونیاز با خدا و همهٔ عبادتها را آفرینش هنر میداند و معتقد است نماز تحصیل هنر و مناجات تمرین هنر است. مسائل سیاسی، مذهبی، اجتماعیای که بلیک در کتابش به شرح آنها میپردازد، همان مسائلی است که در کشورهایی مانند افغانستان، پاکستان، هند، کشورهای عربی و ایران درگیر آناند، یعنی مسائل قرون وسطای اروپا؛ نبودِ آزادی و هوای مسموم تفتیش و تهدید عقاید و افکار که چون بلا و مصیبت گریبانگیر همهٔ افراد جامعه میشود و بیش از هر کسی به هنرمندان آزاداندیش رنج و صدمه میرساند.
کتاب ویلیام بلیک به روایت دکتر مشگینی هر صفحهاش بهخودیخود یک کتاب است. راوی داستان، عارفی ادیب است و در این اثر جای پای او را در هر صفحه میتوان حس کرد. وی با شاهد آوردن از نویسندگان و شعرای قدیم و جدید ایران و عجینشدن با افکار شاعرانهٔ شرق اعم از افکار عاشقانه/عارفانه و حماسی، متن کتاب را پربار، عمیق و اثرگذار کرده است، حتی روح راوی را در تمام این درهمآمیزی افکار شاعر و هنرمند غربی با هنرمندان شرقی ایرانی بهوضوح میتوان دید و حس کرد. زبان ساده و روان اشعار بلیک با زبان پخته و عارفانهٔ ادیبان ایرانی قوام میگیرد و شکل پیدا میکند، چون غنای اشعار و ادبیات ایران را در هیچ کجای دنیا نمیتوان یافت و راوی بهخوبی از عهدهٔ این درهمآمیزی بر آمده است و تلفیقی بسیار جذاب بهوجود آورده است.
تو در نماز عشق چه خواندی؟ که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنههای پیر
از مردهات هنوز پرهیز میکنند.
*طاهره علیپناه جهرودی، عضو سابق شورای مرکزی انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران است. وی فعالیت خود را در مطبوعات در سال ۱۳۷۶ آغاز کرد که تا سال ۱۳۸۶ ادامه داشت. در این مدت، از ایشان، چهل نقد فیلم و دوازده مقالهٔ سینمایی منتشر شده است. علیپناه جهرودی همچنین داور انجمن در بیست و پنجمین جشنوارهٔ فجر بوده است. وی سمتهای کارشناس قوهٔ قضاییه کتاب و کتابشناسی، کارشناس امور حقوقی فیلم و سینما، کارشناس مسئول طرحها و بررسیها در معاونت سینمایی وزارت ارشاد (۱۳۵۶ تا ۱۳۸۶)، و تدوین فرهنگ سینماپیشگان ایران را در کارنامهٔ حرفهای خود دارد.