رژیا پرهام – تورنتو
دخترک زمین خورد و زانوهایش قرمز شد و درد گرفت. زانوهایش را چک کردم، خون نمیآمد.
از آنجایی که تکلیفش با خودش روشن است، از خودش نظر خواستم و پرسیدم: «برای بهتر شدنت چه کمکی از دستم برمیاد؟»
نگاهم کرد و گفت: «اینکه منو با مهربونی توی آغوش بگیری.»
دوستش نظر داد که: «چسب زخم هم کمک میکنه.»
دخترک جواب داد: «وقتی کسی نباشه که منو توی آغوش بگیره، چسب زخم کمک میکنه، نه الان که رژیا اینجاست.»
پرسیدم: «چسب زخم یا بغل کردن؟ نظر خودت چیه؟»
باز هم دوستش جواب داد: «هر دو، چون من فکر میکنم خیلی درد داره… »
دخترک با ژست بانمکی گفت: «فکر میکنم چند بار بغل کردن حتماً حالم رو خوب کنه… » نگاهی به دوستش انداخت و گفت: «اگه تو فکر میکنی چسب زدن حالم رو از اون هم بهتر میکنه، میتونم امتحانش کنم.»
و من با خودم فکر کردم دخترک درست میگوید… مهربانی و توجه آدمهایی که مهماند، همیشه حال آدم را بهتر میکند، هم حال آدم کوچولوها و هم حال آدم بزرگها را.