رژیا پرهام – تورنتو
دخترک از سفر کوتاهش به «بنف» گفت و از پنج آشغالی که روی زمین دیده بودند. از رفتار بد بعضی از آدمها گفت و از پیشنهاد پدربزرگ که دفعهٔ بعد دستکش یکبارمصرف همراهشان داشته باشند تا آشغالها را جمع کنند.
پسرک دوستش را تصحیح کرد که هیچ آدمی آشغالش را روی زمین نمیاندازد. آدمها آشغالها را توی سطل میاندازند، ولی وقتی پرندهها مشغول بازیاند، آشغالها را از توی سطل بیرون میآورند؛ حواسشان نیست و آنها را روی زمین میاندازند!
با خودم گفتم طفلی پرندهها…
و این دومین دفاع معصومانهٔ امروز بچهها بود.