قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید
امیرحسین توفیق – ونکوور
مشاور مهاجرت به سفارت کانادا در آنکارا ایمیلی فرستاد و از آنها خواست بهمنظور آمادهسازی مدارک و مستندات لازم، فرصت بیشتری به آنها بدهند و اشاره کرد که به محض آمادهشدن مدارک و اطلاعات، بلادرنگ آنها را برایشان ارسال میکند.
فرهاد تقریباً هر روز با مشاور مهاجرت تماس میگرفت و جویای وضعیت پرونده و کارش میشد و همچنان میپرسید: «امکان داره من با همین بلیتم بتونم بیام کانادا؟»
مشاور مهاجرت از فرهاد خواست بلیتش را تغییر دهد و حداقل برای ۲ ماه آینده برنامهریزی کند و به او گفت که امکان آنکه با آن بلیت در حالیکه ویزایش باطل شده است به کانادا برود، غیر ممکن است و باز هم سعی کرد قانون را بهصورتی قابل درک برایش شرح دهد.
مشاور مهاجرت لیست مدارک را برای کارفرما ارسال کرد و از او خواست تمام تلاشش را انجام دهد تا مدارک درخواستی در اولین فرصت ممکن آماده شود. با توجه به اینکه پاسخی هم از سفارت کانادا در آنکارا دریافت نکرده بود، اطمینانی نداشت که با درخواستش برای تمدید مهلت ارسال مدارک و توضیحات موافقت شده باشد.
روزها با سرعت هراسناکی میگذشت و مشاور مهاجرت و فرهاد هر دو در استرس کامل بهسر میبردند. البته فرهاد عمق فاجعه و اتفاقی را که ناخواسته برایش افتاده بود، اصلاً درک نمیکرد و کاملاً هم حق داشت، چون با قوانین آشنایی کافی نداشت.
سرانجام پس از طیِ دو ماه، همهٔ موارد درخواستی و مدارک که بعضی از آنها مدارکی دولتی بود، آماده شد. در طول این مدت، ایمیلی از سفارت کانادا مبنی بر قبولی درخواست تمدید مهلت یا عدم آن، دریافت نشده بود. مشاور مهاجرت نامهٔ پوششی بلند و بالایی تهیه کرد و آن را بههمراه کلیهٔ مستندات تهیهشده از طریق ایمیل، به سفارت کانادا در آنکارا ارسال کرد. پس از آن به فرهاد اطلاع داد که پاسخ سفارت داده شده است و از آن بهبعد دیگر کاری ندارند، جز آنکه منتظر پاسخ سفارت بمانند.
فرهاد پرسید: «چه اتفاقاتی ممکنه بیافته؟»
«اجازه بدید پاسخ سفارت رو که دریافت کردیم، بعد همهٔ اتفاقاتی رو که ممکنه بیافته یا میتونست بیافته، خدمت شما عرض میکنم.»
حدود یکماه سپری شد و یک روز صبح، مشاور مهاجرت ایمیلی که در ارتباط با پروندهٔ فرهاد بود، دریافت کرد. با اضطراب شدید، ایمیل را باز کرد و متن ارسالی را خواند. در متن ایمیل به نامهٔ پیوستِ آن هم استناد شده بود و بنابراین، مشاور مهاجرت فایل پیدیاف ارسالی را باز و شروع به خواندن آن کرد. پس از آنکه به نیمهٔ آن نامه رسید، نفس عمیقی کشید و پیش خودش گفت:
«دفعهٔ اولیه که از مردودی پروندهای، اینقدر خوشحال میشم!»
بلافاصله با فرهاد تماس گرفت و جریان را برایش شرح داد. البته برای فرهاد شوکآور بود، چرا که ویزایی را که در دستش بود، باطلشده میدید. مشاور مهاجرت گفت: «من برعکس شما، خوشحال هم شدم و الان براتون توضیح میدم چرا و امیدوارم طرح این موضوع که موارد قانونیه، برای شما قابل درک باشه. ببینید، آفیسر پروندهٔ شما بعد از صدور ویزا، متوجه شده بود که بیزینسی که شما از طریقش جاب آفر و نهایتاً ویزای کار گرفته بودید، بسته شده و تصور کرده بود که با هماهنگی با کارفرما، سعی در تقلب و کلاه گذاشتن سر دولت کانادا رو داشتید و بههمین دلیل از شما توضیح خواسته بود. مواردی رو تهیه و ارسال کردیم که نشون بدیم هیچ تقلبی در کار نبوده و این مسئله کاملاً اتفاقی انجام شده و بیزینس مورد نظر همچنان فعاله، که سه حالت امکان داشت پیش بیاد:
۱- آفیسر متقاعد میشد و ویزای شما رو فعال میکرد و با همون ویزا میتونستید به کانادا سفر کنید که البته احتمال این مسئله، بسیار بسیار کم بود و اون هم بهدلیل موارد قانونی بود.
۲- احتمال داشت که آفیسر متقاعد نمیشد و همچنان تصور میکرد که تقلب کردید که در اون صورت، برای ۵ سال از ورود به کانادا با هر نوع ویزایی، منع میشدید و بعدش هم بسیار سخت بود که بخواید به کانادا سفر داشته باشید. این مورد بود که موجب نگرانی عمیق من شده بود و واقعاً دعا میکردم که موارد ارسالی ما، قانعکننده باشه که خوشبختانه بود.
۳- احتمال بعدی این بود که موارد ارسالی بهنحوی باشه که آفیسر متقاعد بشه و باز هم بهدلیل وجود موارد قانونی، پروندهٔ شما رد میشد بدون اینکه منعی برای ورود و اقدام مجدد داشته باشید که خوشبختانه این مورد آخر اتفاق افتاد و من بهشخصه خوشحالم. امیدوارم مواردی که عرض کردم برای شما قابل درک باشه.»
«خیلی ممنون از تمام زحمات شما، اگر چه برای من درکش خیلی سخته. الان باید چه کار کرد؟»
«نگران نباشید. شما یک فرد متخصصاید و به تخصص شما نیاز هست. مجدداً میتونید کارفرمایی رو که به تخصص شما نیاز داره پیدا کنید، ارتباط برقرار کنید و بعد از متقاعد کردنِ اونها، یک بار دیگه از ابتدا برای شما درخواست ویزای کار بدیم. فقط خواهش میکنم صبور باشید و کمی بیشتر این شرایط رو تحمل کنید. من هم این بار به شما کمک میکنم و آگهیهای استخدامیای رو که مرتبط با سوابق کاری شما باشه، پیدا میکنم و براتون میفرستم تا با کارفرما مستقیماً ارتباط برقرار کنید و امیدوارم بتونید شغلی مناسب برای خودتون پیدا کنید. باز هم خواهش میکنم صبور باشید و امیدوارم اینبار پروسه خوب پیش بره.»
«باز هم از لطف شما ممنونم و تنها خواهشی که دارم اینه که هر چه زودتر، من رو از این بلاتکلیفی نجات بدید.»
«شک نداشته باشید که این کار رو انجام میدم. فقط، پروسه و زمانش که بیشتر مربوط به دولته، دست ما نیست و دخالتی در اون نمیتونیم داشته باشیم. اما اون بخشی رو که دست بندهست، مطمئن باشید سریع و درست انجام میدم.»
پایان