نگاهی به نتایج انتخابات استانی انتاریو و نقش جامعهٔ ایرانی در آن
امیر باجهکیان – ونکوور
نظرات دربارهٔ انتخابات سراسری انتاریو بسیار است. انتخاباتی که حزب حاکم در آن رسمیت پارلمانی خود را از دست داد، نیودموکراتها را به جایگاه اپوزیسیون رساند و حزب محافظهکار پیشرو به رهبری داگ فورد را در جایگاه نخستوزیری بزرگترین استان کانادا نشاند.
بهعنوان کسی که در انتخابات استانی سال گذشته در بیسی فعالیت کرده، میتوانم نخستین تفاوت این انتخابات با انتخابات ۲۰۱۷ بریتیش کلمبیا را در این نکته خلاصه کنم که در سال ۲۰۱۷ بریتیش کلمبیا صحنهٔ بحث در مورد طرحها و برنامههای هر حزب و تأثیرات آن در آیندهٔ استان بود. حال آنکه در استان انتاریو مهمترین بحث نفرت از حزب حاکم بود. مهم نبود که رهبر یک حزب با رسوایی جنسی از میدان به در شده و جانشین او یک عوامگرای هوادار دونالد ترامپ است. مهم نبود که آن حزب هیچ برنامهٔ مدونی برای ادارهٔ انتاریو ندارد. مهم نبود که همان برنامهٔ گنگ و کلی حزب هم بعد از رأیگیری مقدماتی منتشر شد.
حال آنکه حزب نیودموکرات برنامهٔ خود را پیش از شروع کمپین منتشر کرد و پیش از انتشار، تأیید کوین پیچ (Kevin Page)، مسئول سابق امور بودجهٔ پارلمان را بر خود داشت. با وجود اشتباهاتی که ناشی از ایرادهای آماری دولت انتاریو بود، آندریا هوروات (Andrea Horwath)، رهبر حزب دموکراتیک نوین انتاریو (Ontario NDP) همواره بهصورت جزئی از طرحهای خود در صورت انتخاب شدن میگفت. اما نه! اینها مهم نبود. مهم این بود که مردم تصمیم خود را گرفته بودند و مهم نبود که چه کسی چه میکند و چه میگوید.
برنامهٔ هوروات در سال ۲۰۱۸ بر خلاف سال ۲۰۱۴ بیشتر به چپ متمایل بود. طرحهایی از قبیل بیمهٔ دندانپزشکی، بخشش وامهای دانشجویی و بازخرید سهام فروختهشدهٔ شرکت آب و برق دولتی انتاریو (HydroOne) از جملهٔ این طرحها بود.
اما هیچیک از اینها مهم نبود. چرا که هشتاد درصد مردم تصمیم خود را ماهها پیش از انتخابات گرفته بودند و تنها نیمی از رأیدهندگان حزب لیبرال بودند که در آخرین هفتهها حمایت خود را از حزب لیبرال به احزاب محافظه کار و اندیپی منتقل نمودند.
از این مسائل که بگذریم، بد نیست نگاهی به نقش ایرانیان داشته باشیم. در این انتخابات دو ایرانیتبار از حزب محافظهکار پیشرو به پارلمان انتاریو راه یافتند. اما پرسش مهم اینجاست: آیا این مسئله دلیلی بر تأثیرگذاری ایرانیان است؟
بهنظر من، جامعهٔ ایرانی برای احزاب سیاسی انتاریو اهمیت چندانی ندارد. مایکل پارسا و گلسا قمری هم از مناطق اصلی ایرانینشین به پارلمان راه نیافتند و انتخاب آنها را نمیتوان به پای جامعهٔ بزرگ ایرانیان در استان انتاریو نوشت. بارها در جاهای مختلف گفتهام و نوشتهام که انتخاب یک ایرانیتبار به خودی خود دلیلی بر اثرگذاری ایرانیان نیست و تنها در سایهٔ فعالیتهای دیگر آن شخص در جهت سازماندهی و جذب ایرانیان به نظام سیاسی و ساختار حزبی است که اهمیت پیدا میکند. تجربهٔ سه منتخب پیشین ایرانی در انتاریو، یک شکست برای جامعهٔ ما بود. چرا که موجب رشد حضور ایرانیان در ساختارهای تصمیمگیری نشد و فقط این توهم را به جامعه داد که ما برای سیاستورزان مهمایم.
نه، دوستان! در انتخابات انتاریو هیچیک از احزاب برای رأی ما حسابی باز نکرده بودند و با ما تعامل خیلی خاصی بر سر موضوعات مختلف نداشتند. خلاصه بگویم: ما هنوز از دید آنها یک گروه مهمان بودیم، نه شریکی برای ادارهٔ جامعه. اگر هم حرکتی در جهت ارتباط با ایرانیان بود، در سطح محلی و به ابتکار نامزدها شکل گرفته بود. مثال بارز این ارتباط محلی، سمن طبسینژاد نامزد نیودموکراتها در ویلودیل بود. سمن حضور فعالی در فضای عمومی فارسیزبان داشت. اما بهنظر نمیآمد که در این راستا از حمایت حزب خود برخوردار باشد. و من این را با انتخابات سال گذشته در بریتیش کلمبیا مقایسه میکنم که احزاب بر حضور ایرانیان حساب ویژه باز کرده بودند.
من متوجه تفاوتهای فضای سیاسی و جوامع فارسیزبان در دو استان هستم. اما بر این باورم که اگر ارادهای باشد، راه برای فعالیت باز است. در بیسی به هزار و یک دلیل، ارادهٔ محکمی برای ارتباط با ما وجود داشت. در انتاریو ما با وجود جمعیت بزرگتر و سابقهٔ قدیمیتر و با حضور چند منتخب ایرانیتبار، باز نادیده گرفته شدیم.
البته در کنار همهٔ اینها نمیتوان از اتهامزنیهای خندهدار و بیربط در انتخابات استانی گذشت که خوشبختانه ما در اینجا با آن روبهرو نبودیم. توهم توطئه در میان بعضی از ایرانیان مقیم تورنتو، مسلماً تأثیر منفی در حضور اجتماعی و سیاسی ایرانیان گذاشته و خواهد گذاشت. کشاندن روابط خارجی به سیاست استانی و تسویه حسابهای برخی افراد با مخالفانشان در انتخابات استان انتاریو نشانهای از بلوغ سیاسی نیست.
بهنظر میرسد جامعهٔ ایرانی در انتاریو میتواند درسهای بسیاری از ما در بیسی بیاموزد، حتی با اینکه هیچ منتخبی در ردههای مختلف دولتی نداریم.
احساسات بود که داگ فورد را به دفتر نخستوزیری انتاریو رسانید. حال چه در میان ایرانیان، و چه بقیهٔ اهالی انتاریو.