داود مرزآرا – ونکوور
۱- وقتی سگ شکاری دست خالی از شکار برگشت، صاحبش از دست او خیلی شکار شد.
۲- خدا آدم و حوا را از بهشت بیرون کرد، حالا عدهای واسطه شدهاند تا آدمها را به بهشت برگردانند.
۳- همیشه آغوش «خواب» برای «خستگی» باز است.
۴- آدم بیشازحد محتاط در وان حمام از جلیقهٔ نجات استفاده میکند.
۵- بالاخره «فقر» با اینهمه آدم که دورش جمع شدهاند، بزرگترین سپاه جهان را بهوجود خواهد آورد.
۶- کسانی که عاشق «حماقت»اند، هرگز تنهایش نمیگذارند.
۷- صورتحساب رستوران را که پرداختم، او از دستودلبازیهای خود حکایتها گفت.
۸- چشمها همسایهٔ هماند، اما خانۀ همدیگر را نمیبینند.
۹- به دستور اینترنت صندوقهای پست بهتدریج جمع میشوند.
۱۰- آدم گرسنهای را میشناسم که برای چلو، دلش کباب است.
۱۱- جوانمرد، ناجوانمردانه جوانمرگ شد.
۱۲- همهٔ ما، بهموقعش، از هواپیمای زندگی بدون چتر به پایین خواهیم پرید.
۱۳- حاج رمضان برای گرسنهها در مضرات پرخوری سخنرانی مبسوطی کرد.
۱۴- معمولاً «غرب» و«شرق»، سیاسی میشوند و «شمال» و «جنوب» اقتصاددان.
۱۵- کسانی که ایمان میآورند، نمیدانند باید به حرف خدای مهربان گوش کنند، یا خدای قاهر.
۱۶- فنجان خالی قهوه به فالگیر میگفت، یک نفر دارد در کار من اخلال میکند.
۱۷- افسوس که شاعر، در اشعارش «افسوس» را زیاد بهکار برده بود.
۱۸- آینه ایستاده بود به تماشای زنی که خود را ورانداز میکرد.
۱۹- زنبیلی که برای خرید به بازار رفته بود، دست خالی به خانه برگشت.
۲۰- قهقهه، لشگرغم و اندوه را شکست میدهد.
۲۱- خانوادهها شبیه اشکال هندسیاند. گاه خطی تنها هستند، گاه زاویهای قائمه، گاه مثلث، گاه مربع و گاه چندضلعی.
۲۲- گل سرخ ، به گل یاس که مأیوس و ناامید گردنش را خم کرده بود، لبخند زد.
۲۳- از جاده تشکر کرد که اجازه داده بود تا به مقصد برسد.
۲۴- شیرینکاریهای زنبور عسل به من ثابت شده است.
۲۵- تنهایی، بههنگام مرگ به اوج خود میرسد.