ایستاده
نیکی فتاحی – ونکوور
من از توفان سهمگینی گذشتهام
ایستاده
چون درخت تنومند صدسالهای
و خون گرم زمین را همچنان میمکم
مرا به خلوت خویش پناه دهید،
ای نارنگیهای آسودهٔ آفتابخوردهٔ تابان
من از توفان سهمگینی گذشتهام
ایستاده
اما خسته
و ایمان من،
خستهتر
گوشهٔ سهمم از زندگی لبپَر است
و عشقم به باد نوازشگر،
آب رفته است
من از توفان سهمگینی گذشتهام
ایستاده
ریشههایم در خاک
اما،
زردتر
خون گرم خاک را میمکم
اما،
ضعیفتر
مرا به خلوت خویش پناه دهید
ای نارنگیهای آسوده
که زندگی ادامه دارد
چون جویباری روان از سرچشمهای ابدی
فارغ از توفانها
فارغ از سستی ایمانها
خاک را به خون گرم خویش، تر میکند
و ریشههای مرا به عطشی سبز، سیراب
توفان سهمگینی بود
اما
من ایستادهام
چون درخت تنومند صدسالهای
و جویبار زندگی، جوانههای مرا سبز میکند
اما،
آرامتر
من تنومندتر میشوم
اما،
کمی دیرتر
تَرَک ایمان من جوش میخورد
اما،
هوشیارتر
بادِ آرام نوازشم میکند
اما،
مراقبتر
❊ ❊ ❊ ❊ ❊
آنروز
توفان شاخههای مرا شکست
امروز
گنجشکها بر شاخههای شکستهام میخوانند
من از توفان سهمگینی گذشتهام
اما
ایستاده
نیکی
ونکوور، ۷ اوت ۲۰۱۶
تقدیمی به سمیرای عزیز