فرناز جعفرزادگان – ایران
شعر بومی تاریخچه و زمان مشخصی ندارد و به لهجههای مختلف در بین مردم به صورتهای گوناگونی خوانده میشود و نمونههای آن پهلویات بابا طاهر و انواع لالاییها، واسونکها، ترانهها، متلها یا حتی نوحهها نیز میباشد که به لهجههای مختلفی بین مردم رواج داشته و شکلی از بومیگرایی بوده است، اما اگر بخواهیم عمیقتر به این نوع شعر نگاه کنیم، از زمان ظهور نیما، شعر بومی در ادبیات رسمیت بیشتری پیدا کرد زیرا نیما سرزمین مازندران و طبیعت آن مکان را در دامنهٔ شعر خود گسترد، بهطور مثال «ماخ اولا»، اسم رود «وازنا»، دره و یا کوه، و… بعد از نیما بسیاری از شاعران با توجه به اقلیم و طبیعت خود از آنچه که میبینند با خلاقیت هنری خویش عرصهٔ تخیل را به ساحت شعری میکشانند مثلاً عدهای مانند منوچهر آتشی در «شعر بومی بوشهر» و یا هوشنگ چالنگی «شعر ایلات بختیاری» طبیعت اقلیم خود را در شعر گنجاندند و سپس به زبان، عقاید، رسوم و فرهنگ خود در شعر پرداختند. از نظر بومیسرایی، آتشی در جایگاه ویژهای قرار دارد و دیگران هم یا راه آتشی را ادامه دادند یا از کنار آتشی عبور کردند. آتشی از شعر «آهنگی دیگر» تا آخرین شعرهایش تمام حواس خود را به جریانهای اقلیمی بوشهر داد، مثلاً در شعر ظهور «عبدوی جط»، نخلها کشتیها، دریا٬پرندهها تا گیاهان سوختهٔ دشتستان تا حتی اسطورهٔ پریزدگی را آورده است. وی حتی در بیوگرافی خود نیز نوشت، «من در جوانی پریزده شدم» و کلاً نگاهی بومیگرا داشت. شاعران شهرهای دیگر نیز با تأثیر از آتشی شعرهای گوناگونی سرودند و بعد با نگاهی نو شعرهای دیگری با لهجههای مختلف از جمله لری٬ ترکی٬ کردی٬ گیلکی، و همچنین دیگر لهجهها وارد شعر شد. در واقع یکی از خوبیها و برتریهای توجه به بومیگرایی و حتی شعر لهجه یا گویشی در شعر سپید، آزادسازی پتانسیل زبان و همینطور احیا یا زنده نگهداشتن بعضی واژهها و آداب و سنن محلی و منطقهای نیز است. در شمال شاعر دیگری به نام شیون فومنی، آداب و رسوم گیلکی را در شعر بهخوبی بازتاب داد. «گیشه دِمَرده» (رودخانهٔ عروس گمشده)، یکی از نمونههای شعری موفق اوست. در شیراز نیز، بیژن سمندر و یدالله طارمی شعرهای خوبی به لهجهٔ شیرازی سرودهاند و همچنین افسر بختیاری به زبان لری و احمد انصاری در نورآباد فارس شعر را با لهجهٔ لری و بومی میسراید.
دیگر ژانرهای ادبی نیز جایگاه ویژهای در بومیسرایی دارند که در زمانی دیگر به این مقوله خواهم پرداخت. در انتها شعری فولکلور با لهجهٔ شیرازی از بیژن سمندر بهعنوان نمونه آمده است.
فرناز جعفرزادگان، اسفند ۱۳۹۳
کاکو سی کن
هی صبح شد و باز به امید تو شُو شد
هی از چیش من اشک به یاد تو ولو شد
من لِبدی مَفلوک و تو بشکن بالو بنداز
شفتش نمیدم از حرکاتت دلم اُو شد
دل دُشتم و جز دل چیچی دشتم که ز مردم،
یی عمر قایم کرده بودم، باز چپو شد
جِر دادی و شِر کردی و پیوند و پوکوندی،
ای اَرقِه مالوندیش و خودت گفتی یهو شد
گفتم یله شم تو شاچراغ تیرشه ببندم،
تا بلکه حالیم شه که چطو شد که ایطو شد؟!
پلکیدم و پلکیدم و افسوس… ها بله،
تا مَشت شدی شیرهٔ جونم روِ رو شد
در هر کِر و هر سوک تو رو هی جار زدم من،
یعنی که بدون تو دلم غرق اَلُو شد
من شاپرکم، بچهٔ فلک از به چلُوندُم،
دل له شد و بازیچه واسی دس بچو شد
دیشو چغلیت کرد سمندر، کاکو سی کن،
ئی بسه زبون از غم عشق تو قَدُو شد
بیژن سمندر- شیراز، قریهٔ سعدی، ۶ بهمن ۱۳۴۲