مژده مواجی – آلمان
در صف طولانی تحویل بارِ فرودگاه بودیم که همصحبت شدیم. از اتریش، شهر زالتسبورگ، با قطار به فرانکفورت آمده بود تا با تور گردشگری ۲۵ نفرهای عازم ایران شود.
– از دوران بچگی دوست داشتم ایران را ببینم. همیشه قصههای هزارویک شب مرا بهیاد ایران میانداخت. حالا دیگر دو تا پسرهایم بزرگ شدهاند. هر چند با پدرشان که آلزایمر دارد، زندگی میکنم و احتیاج به مراقبت دارد، با اینحال تصمیم گرفتم که ایران را از نزدیک ببینم. البته اخباری که راجع به ایران میخوانم، اکثراً ترسناکاند، ولی اهمیت نمیدهم.
در هواپیما، صندلی پشت من نشست. کنارم خانمی آلمانی بود که همراه با همسرش با همان تور ۲۵ نفره بودند. سن و سالی حدود خانم اتریشی داشتند. شصتوپنج تا هفتاد ساله. به هم سلام کردیم. کتاب و برگههای راهنمای سفر در دستش بود. همهٔ آنها را بهدقت خوانده بود و با ماژیکهای رنگی زیر نکات مهم خط کشیده بود.
– میتوانم کمی از وقت شما را بگیرم و در مورد ایران از شما سؤالاتی بکنم؟
– با کمال میل
– ما سالهاست که علاقهمندیم ایران را ببینیم تا اینکه بالاخره تصیم خود را گرفتیم. ایران را از مطالعات تاریخی میشناسیم.
در حالیکه برگههایش را به من نشان میداد، سؤالاتی در مورد غذاهای ایرانی، آداب و رسوم و چند شهری که قرار بود سفر کنند، پرسید.
صحبت به درازا کشید و در انتها نیز او را از نگرانیِ درست پوشیدن روسری درآوردم.
خانم اتریشی هم سرش را از لابهلای صندلی پشت به جلو آورد و گفت:
– این دو هفتهای که ایران هستم، باید خوش بگذرانم. به همسرم که آلزایمر دارد و معلوم نیست وقتی برگردم، خانه آتش گرفته باشد، فکر نمیکنم. در هر صورت من اینجا هستم و هیچ کاری نمیتوانم بکنم.
به تهران که رسیدیم، اتوبوس در انتظار گردشگران به مقصد هتل لاله بود. خانم بغلدستیام، همسرش و خانم اتریشی خداحافظی کردند و برایشان سفرخوبی آرزو کردم.
طی سه سال گذشته، شاهد افزایش تعداد گردشگران آلمانی به ایران بودهام. میانگین سنیشان نیز اخیراً کاهش یافته است. آنها افرادیاند که آگاهانه ایران را برای مسافرت انتخاب میکنند.