دنیای من و آدم کوچولوها – یه نقشهٔ باحال

رژیا پرهام – ادمونتون

امروز دخترک چهارسالهٔ مهدکودکم پرسید:

Razhia, do you know the next day is mother’s day?‎

(رژیا می‌دونی فردا روز مادره؟)

یه محاسبهٔ سرانگشتی کردم و گفتم: «چقدر خوب که در جریان روز مادر هستی، ولی روز مادر حدوداً دو هفتهٔ دیگه‌ست.»

دخترک خیلی آرام ولی با لحنی هیجان‌زده گفت:

I have plan to surprise my mom for mother’s day!‎

(من نقشه کشیدم مادرم رو برای روز مادر «سورپرایز» کنم!)

گفنم: «خیلی هم عالی. حالا نقشه‌ات چی هست؟»

با هیجان نگاهم کرد و خیلی شمرده گفت:

I want to go to my room, I call my mom, when she comes, I will loudly say surprise!‎

(می‌خوام برم توی اتاقم. مادرم رو صدا کنم، وقتی اومد، با صدای بلند بگم «سورپرایز»!)

گفتم: «خب؟»

گفت:

That’s it!‎

(همین!)

متعجب پرسیدم: «بعد این‌جوری مادرت سورپرایز می‌شه؟»

با لحنی مطمئن گفت:

Of course, my big sister told me that mommy loves to be surprised, that’s why I have this cool plan!‎

(البته! خواهر بزرگم بهم گفت که مادرم عاشق اینه که سورپرایز بشه و برای همین من این نقشهٔ باحال رو چیدم.)

بلند خندیدم و گفتم: «عالیه!»

دخترک خنده‌ام رو به حسابِ باحال‌بودنِ نقشه‌اش گذاشت، تشکری کرد و مغرورانه رفت.

وقتی سرگرم بازی شد، با خودم فکر کردم، هدف همهٔ روزهای خاص همین است. اینکه یکی برایت مهم باشد و تو دلت بخواهد آن آدم را خوشحال کنی؛ هر چه ساده‌تر و معصومانه‌تر، قشنگ‌تر.

ارسال دیدگاه