گفت‌وگوی اختصاصی با آزیتا صاحب‌جمع مؤسس بالهٔ ملی پارس ونکوور

خانم صاحب‌جمع، ممنون‌ایم که امروز وقتتان را به ما دادید. شما برای جامعهٔ هنری ونکوور و ایرانی‌ها در نقاط مختلف دنیا، چهرهٔ شناخته‌شده‌ای هستید اما شاید جوانان با پیشینهٔ شما در بالهٔ ملی پارس در ایران چندان آشنا نباشد. شاید بهتر باشد اولین سؤال را به این موضوع اختصاص دهیم، اینکه چطور شد در ایران وارد بالهٔ ملی پارس شدید و چه فعالیتی داشتید؟

من هم به نوبهٔ خودم ممنونم که شما این وقت را گذاشتید تا دربارهٔ رقص با مردم صحبت کنید. بالهٔ ملی پارس سابقه‌ای ۵۰ ساله و شاید هم بیشتر داشته باشد و اگر بخواهم از بدو شروع آن بگویم، عبدالله ناظمی بنیان‌گذار آن، خود از هنرجویان مرکز هنری وزارت فرهنگ‌وهنر بوده است. حدود ۷۰ سال پیش این کلاس‌ها در وزارت  فرهنگ‌وهنر برگزار می‌شد. ناظمی در آن زمان ۱۶ سال داشت که در این کلاس‌ها نام‌نویسی می‌کند. در آن زمان معلمان خارجی بالهٔ کلاسیک را به هنرجویان تدریس می‌کردند. در واقع وزارتخانه‌ای وجود نداشته است و اگر بخواهیم نامش را درست بگوییم، ادارهٔ کل هنرهای زیبا بود. ایشان بعد از یک دوره کلاس‌هایی که در آنجا می‌بیند، به اروپا و آمریکا می‌رود، رقص را به‌طور تکنیکی ادامه می‌دهد و وقتی به ایران برمی‌گردد، بالهٔ ملی پارس را در سال ۱۳۴۶ در ایران پایه‌گذاری می‌کند.

گفت‌وگوی اختصاصی با آزیتا صاحب‌جمع مؤسس بالهٔ ملی پارس ونکوور

هنرسرای بالهٔ ملی پارس به‌صورت آکادمیک زیر نظر عبدالله ناظمی بنیان گذاشته شد. برنامه‌های آن از طریق رادیو و تلویزیون ملی ایران پخش می‌شد و تا زمانِ فعالیت این آکادمی در ایران، این همکاری ادامه داشت. من از شاگردان عبدالله ناظمی بودم و در سن ۹ سالگی کارم را شروع کردم. آن‌قدر ماندم که در سنین نوجوانی به گروه بالهٔ ملی پارس پیوستم و جزو معدود هنرجویانی بودم که کلاس‌های عبدالله ناظمی را در آن زمان برای خانم‌ها و کودکان تدریس می‌کردم تا اینکه کارمان متوقف شد.

گفتید از ۹ سالگی کار باله را شروع کردید. آیا در خانوادهٔ شما این زمینه از قبل بود که علاقه‌مند باشند شما یا اعضای دیگر خانواده وارد این رشته یا هنرهای دیگر شوید؟

مادر من عاشق هنر بود و خودش طراحی می‌کرد. او همیشه دوست داشت دختری داشته باشد و دختر او یک بالرین باشد. عمویم که با عبدالله ناظمی در رشتهٔ مجسمه‌سازی همکلاس بود و ایشان وقتی متوجه می‌شود که مادرم تا این حد علاقه‌مند است، می‌گوید که من دوستی دارم که معلم باله است و بهترین است در ایران. بدین ترتیب این ارتباط  شکل گرفت و مرا در کلاس‌های بالهٔ ملی پارس ثبت نام کردند. و من از آن تاریخ تا به امروز بالهٔ ملی پارس را رها نکرده‌ام و به‌قدری شیفتهٔ کار و تکنیک شدم که وقتی هم به خارج از کشور آمدم، حس کردم که انگار چیزی این وسط کم است و گم شده است.

امروزه برخلاف گذشته، خیلی از خانواده‌ها علاقه دارند بچه‌هایشان را در کلاس‌های مختلف هنری ثبت‌نام کنند اما بچه‌ها معمولاً علاقه‌مند نیستند. ظاهراً شما از لحظه‌ای که وارد این کار شدید، رقص را دوست داشتید. درست است؟

دقیقاً همین‌طور است. من کلاً کاری که مداوم باشد و خیلی دیسیپلین داشته باشد، دوست دارم. وقتی ارتش مارش می‌دهد، آن نظم را دوست دارم. ولی احساس می‌کنم در کلاس‌های رقص، این حالت دیسیپلین مشخص است. راه پیشرفت باز است و می‌توانی خودت را بسازی و پیشرفت کنی.

چه شد که نام بالهٔ ملی پارس انتخاب شد؟

علت انتخاب اسم «بالهٔ ملی پارس» این بود که عبدالله ناظمی عقیده داشت که بالهٔ ما باید نامی داشته باشد که از ملیت ما نشئت گرفته باشد. بالهٔ کلاسیک حدود ۷۰۰ سال قدمت دارد و ناظمی اعتقاد داشت که ما مثل روس‌ها و فرانسوی‌ها نمی‌توانیم با ۵۰ سال به آن حد برسیم که مثلاً بالهٔ دریاچهٔ قو را اجرا کنیم، ولی می‌توانیم از تکنیک استفاده کنیم و بر اساس لباس‌های ایرانی، داستان‌ها، حکایت‌ها و موسیقی ایرانی، باله‌ای را به‌وجود بیاوریم که متعلق به فرهنگ سرزمینمان باشد. به‌طور مثال از موسیقی مرتضی حنانه در تمرین‌ها استفاده می‌شد با حکایت‌هایی از سعدی و اشعار ایرانی. به‌همین دلیل نام بالهٔ ملی پارس را انتخاب کرد، باله‌ای که از ملیت ما سرچشمه گرفته باشد.

بازخورد بین‌المللی چه بود؟ آیا شما برنامه‌هایی در کشورهای دیگر هم برگزار کردید؟ عکس‌العمل در برابر باله‌ای «تاحدودی ایرانی‌شده»، چه بود؟

بازتاب خیلی خوبی داشت. کشورهای دیگر هم چنین چیزی دارند، به‌عنوان مثال چینی‌ها انقلاب چین را روی صحنه آورده بودند، یا مثلاً در شرق اروپا، در لهستان باله‌هایی برگرفته از فرهنگ و ملیت خودشان را اجرا می‌کردند. تکنیک، بالهٔ کلاسیک بود اما داستان بر اساس فرهنگ‌ها بود. دنیا این نوع باله را پذیرفته بود و استقبال هم می‌شد. وقتی به سن نوجوانی رسیدم، توانستم به‌صورت گروهی مسافرت کنم و این برنامه را در آلمان و انگلیس و فرانسه اجرا کردیم و در کنار بالهٔ کلاسیک، رقص‌های محلی را نیز کار می‌کردیم. این بخشِ جدایی بود که ناظمی سعی می‌کرد از خود شهرها و استان‌ها مثل کردستان، لرستان و شمال هنرمندان بومی را که مال خود آن منطقه‌اند بیاورد تا با آن‌ها تمرین کنیم. گام‌ها واقعی بود و تمام حرکات را از آن‌ها یاد می‌گرفتیم و این بخشی بود که ناظمی برای آن خیلی زحمت کشید؛ حاصل این کارها در چند کتاب آمده که هنوز چاپ نشده است. در ایران که اجازهٔ چاپ چنین کتاب‌هایی نیست، به‌خصوص در زمینه رقص. این‌ها باید در خارج از کشور چاپ شود که آن هم سرمایه می‌خواهد، انتشارات می‌خواهد… کلاً کار کتاب‌ها تمام شده و آماده است؛ سه جلد کتاب در مورد هنر رقص در ایران که امیدوارم به بازار بیاید و مرجع خوبی برای آیندگان در ایران باشد.

به نکتهٔ خوبی اشاره کردید. گروه بالهٔ پارس رقص‌های محلی را از چه سالی شروع کرد و این را از ابتدا در کنار بالهٔ کلاسیک انجام می‌دادند یا به‌مرور اضافه شد؟

رشتهٔ اصلی‌ عبدالله ناظمی بالهٔ کلاسیک بود. باله‌های مختلف تمرین، اجرا و ضبط می‌شد و از طریق تلویزیون پخش می‌شد. در کنارش ناظمی همیشه در حال تحقیق در مورد رقص‌های محلی کشورمان هم بود، نه فقط رقص‌های محلی بلکه رقص‌های مردمی را هم پیگیری می‌کرد. مثل رقص‌هایی که ما به آن روحوضی می‌گوییم. رقص‌هایی که در فرهنگ مردمی وجود دارد، مثل حرف‌زدن ماست، مثل زبان فارسی ما که مثلاً عبارت «هستش» در آن وجود ندارد ولی این نوع حرف‌زدن متداول است. در رقص و موسیقی هم این شکل‌ها وجود دارد. ناظمی روی این بخش از رقص‌ها، کار و تحقیق زیادی کرده است.

وقتی من از کشور خارج شدم، احساس کردم این بخش دارد صدمه می‌خورد و از بین می‌رود، البته به‌نظر من هیچ چیز از بین نمی‌رود، بلکه از یاد می‌رود. چیزی که وجود دارد، همیشه هست، فقط گاهی روی آن سرپوش گذاشته و خفه می‌شود برای مدتی، ولی بعد رشد می‌کند و بالا می‌رود. در مورد رقص‌های محلی این تحقیقات کمک می‌کرد تا ما کارهای دیگر هم یاد بگیریم و از همان ابتدا مثلاً رقص‌های شمالی و کردی کار می‌کردیم. من خودم شخصاً وقتی به خارج از کشور آمدم، بیشتر روی این زمینه تمرکز کردم.
گفت‌وگوی اختصاصی با آزیتا صاحب‌جمع مؤسس بالهٔ ملی پارس ونکوور

حالا تقریباً رسیدیم به بالهٔ ملی پارس ونکوور، اصلاً چه شد که شما از ایران بیرون آمدید؟

بعد از انقلاب، بالهٔ ملی پارس هنوز یک سالی فعال بود و کلاس‌ها برگزار می‌شد ولی بعد از سال‌های ۵۸ و ۵۹ که همه‌چیز دچار تغییر و تحول شد و حتی دانشگاه‌ها به مدت ۴ سال بسته شد، کلاً در زمینهٔ هنر و آموزش پاکسازی‌هایی انجام شد. برای ما نامه‌ای آمد که این کلاس آکادمیک دیگر نمی‌تواند برگزار شود و غیرقانونی است. آکادمی بسته شد و ما شاگردان، هنرجویان و معلمان به سراسر دنیا متفرق شدیم.

بیشتر هنرجوها به کشورهایی مثل استرالیا، آمریکا و کانادا مهاجرت کردند و من هم به کانادا آمدم. اما اینکه چرا به کانادا، درواقع برادرم اولین نفر از خانوادهٔ ما بود که به کانادا مهاجرت کرد و معمولاً این‌گونه است که پس از چند سال فامیل را هم دور هم جمع می‌کنند. در ایران هم فعالیت هنری برای ما امکان‌پذیر نبود و فقط به‌عنوان ورزش می‌شد ادامه داد، باید اسمی ورزشی برای این رشته انتخاب می‌کردیم، مثلاً حرکات همراه با موسیقی یا حرکات موزون. آن موقع به آن حفظ تناسب (keep fit) یا تمرین بدنی (workout) می‌گفتند؛ دیگر هنر نبود. به نظر من هنر برای هنر نیست، هنر برای مردم است. هنر باید بیرون بیاید، نقد شود، مردم آن را ببینند و این‌گونه است که رشد می‌کند. وقتی هنر خفه شود، وجود نداشته باشد و زیرزمینی باشد، شکل واقعی خود را از دست می‌دهد و کاری من‌درآوردی خواهد بود. کما اینکه می‌بینیم اتفاقاتی که اکنون در ایران رخ می‌دهد، هر کسی برای خودش کلاسی راه‌اندازی کرده و مردم هم به‌دلیل عدم آگاهی استقبال می‌کنند، اما اگر واقعیت را بخواهیم صلاحیت آن آدم‌ها برای آموزش زیر سؤال است.

گفت‌وگوی اختصاصی با آزیتا صاحب‌جمع مؤسس بالهٔ ملی پارس ونکوور

آیا در آن زمان که برایتان نامه آمد، فعالیت حرفه‌ای شما آموزش رقص بود یا فعالیت دیگری هم داشتید؟

نه، فعالیت اصلی من همان آموزش رقص در آکادمی بالهٔ ملی پارس بود. کلاس‌های رقص بچه‌ها را تدریس می‌کردم.

بالهٔ ملی پارس چطور در ونکوور شکل گرفت؟

بلافاصله وقتی به اینجا آمدم، احساس کردم چیزی در وجودم گم شده است. سعی کردم تعدادی را دورِ هم جمع کنم، دو سه تایی از بچه‌های قدیمی را پیدا کردم. همچنین خانم منیر طاها در اینجا برنامه‌های فرهنگی می‌گذاشت. این خانم هنوز هم فعال است، بسیار زن فرهیخته‌ای است و حق بزرگی بر گردنِ ایرانیان ونکوور دارد. ایشان برنامه‌ای داشتند که من پریدم وسط و گفتم حاضرم با بچه‌ها اجرای رقصی محلی برای شما بگذارم و این‌گونه بود که کار شروع شد.

من هنوز کلاسی نداشتم اما افرادی را جمع و شروع به کار کردم. بعد از آن احساس کردم انگار چیزی کم است. من خیلی راحت می‌توانستم با پیشینه‌ای که داشتم و جوانی‌ای که هنوز وجود داشت، بروم در کلاس‌های بالهٔ اینجا، نمی‌گویم در حد سولیست یک گروه، اما در سطوح دیگر در این زمینه فعالیت کنم، اما احساسم چیز دیگری به من می‌گفت؛ هویت گمشده‌ای که در من و بقیه وجود داشت.

وقتی آن برنامه اجرا شد و ما بجنوردی رقصیدیم، همه آمدند و گفتند چقدر قشنگ کُردی رقصیدید! و همان برای من تلنگری بود که ای وای، این جامعهٔ ایرانی هنوز خودش نمی‌داند در زمینهٔ رقص، ما چه هستیم. مثل این می‌ماند که قورمه سبزی درست کنی و به شما بگویند که فسنجانت چقدر خوشمزه بود. در نتیجه واردِ زمینهٔ فولک شدم و خیلی خوشحالم که این کار را کردم چون خیلی موفق‌تر بوده‌ام در این زمینه و کارایی خیلی بیشتری داشتم و توانستم نشانه‌ای که باید، در جایی باقی بگذارم. در این زمینه از خودم راضی‌ام.

گفت‌وگوی اختصاصی با آزیتا صاحب‌جمع مؤسس بالهٔ ملی پارس ونکوور

حدود چه سالی بود؟

سال ۱۹۸۹ – ۱۹۹۰، من روزنامهٔ نورث‌شورنیوز آن سال را هنوز دارم. در آن روزنامه یک آگهی داده بودم در قسمت نیازمندی‌ها، به زبان فارسی؛ آگهی‌ای که با لتراست با دست درست کرده بودیم. فکر می‌کنم در ماه آگوست چاپ کردیم و مدارس که باز می‌شد، اعلام کردیم که کلاس‌های بالهٔ ملی پارس هنرجو می‌پذیرد و به این شکل کار ما شروع شد.

روزنامه نورث‌شورنیوز به درِ تمام خانه‌ها می‌رفت و خب، این فونت فارسی همه را جذب می‌کرد. من هنوز آن روزنامه را دارم و از آن سال تا به امروز ۲۶ سال گذشته است. ما همچنان با همهٔ مشکلات و بالا و پایین‌ها برقراریم و خوشحالم که بالهٔ ملی پارس ونکوور همچنان باقی مانده است و اگر روزی نتواند به راه خود ادامه دهد، آن نشانه‌ای که باید از خود به جای می‌گذاشت، گذاشته است.

گفت‌وگوی اختصاصی با آزیتا صاحب‌جمع مؤسس بالهٔ ملی پارس ونکوور

سرنوشت بالهٔ ملی پارس در ایران چه شد؟ آیا در جاهای دیگری هم این کار انجام شد؟

آقای عبدالله ناظمی به آمریکا مهاجرت و سال‌ها در آنجا زندگی کرد و یک آکادمی و مجموعهٔ هنری در لس‌آنجلس برپا کرد. حدود ۲۰ سال این آکادمی جلو رفت. ناظمی امروز ۸۰ سال دارد و حدود ۸ سالی است که از آن آکادمی آمد بیرون و برگشت به ایران، شهر اصفهان و در آنجا زندگی می‌کند. در مدتی که در آکادمی بودند، چندین برنامه گذاشتند و برنامه‌های بسیار خوبی هم داشتند بیشتر هم به‌خاطر چاپ کتابی که داشت به ایران بازگشت و اکنون دیگر فعالیتی ندارد و بیشتر تمرکز را روی نوشتن کتاب‌ها گذاشته است. من خوشحالم که او این کار را کرد چون این کتاب‌ها هستند که می‌مانند.

در جاهای دیگر دنیا نه، ولی من وقتی می‌خواستم کلاس را شروع کنم به‌خاطر احساس دِینی که به بالهٔ ملی پارس داشتم، دوست داشتم با همان نام در اینجا ادامه دهم.

هر آن چیزی که من می‌دانم بر پایه و اساس آموزش‌هایی بود که در بالهٔ ملی پارس ایران یاد گرفته بودم و با همان نام نیز در اینجا ادامه دادم. با ناظمی تماس گرفتم و گفتم که می‌خواهم بالهٔ ملی پارس را راه‌اندازی کنم. ایشان تا به‌حال به هیچ‌کس این اجازه را نداده بود، نمی‌دانم چه شد که به من اعتماد کرد و به‌قول معروف اجازه داد که پرچم را به دست بگیرم و به جلو بروم. از او ممنونم که به من اعتماد کرد  تا این راه را ادامه بدهم. اگر در جایی هم کلاس‌هایی شکل گرفته به دلیل مشکلات زیاد ادامه نداشته چون کار بسیار مشکلی است و واقعاً باید از خیلی از مسائل بگذری تا بتوانی این راه را ادامه بدهی.

گفت‌وگوی اختصاصی با آزیتا صاحب‌جمع مؤسس بالهٔ ملی پارس ونکوور

فکر می‌کنم در همان سال‌هایی که آقای عبدالله ناظمی در لس‌آنجلس بالهٔ ملی پارس را داشتند، شما هم در ونکوور این کلاس‌ها را داشتید، چه همکاری‌هایی با هم کردید و آیا کار مشترکی هم با هم انجام دادید؟

یکی دو کار مشترک انجام دادیم. آن‌ها به ونکوور آمدند چون آمدن به اینجا راحت‌تر بود. یک باله در مورد فروغ فرخزاد بود که با هم کار کردیم. دو یا سه بار کار مشترک انجام دادیم و در همان سال‌های اول گروه ناظمی به ونکوور آمد و ما با دو نفر از بچه‌های گروه با آن‌ها همکاری کردیم. ناظمی برنامه‌ای ساخت بر اساس زندگی فروغ فرخزاد با نام از غنچه تا گل و یکی دو برنامهٔ دیگر که روی اشعار حافظ بود، با یکدیگر همکاری کردیم.

علاوه بر این‌ها جشنوارهٔ بزرگی در استرالیا در سال ۱۹۹۴ برگزار شد که یکی از خاطرات جالب من است. چون همیشه اپرای سیدنی مثل کعبه برای هنرمندان است و تصور کنید که ما در آنجا برنامه داشته باشیم. خیلی اتفاق مهمی بود و فقط من بودم که از ونکوور بودم، بقیه از لس‌آنجلس آمده بودند ولی بیشتر ما کارهای خودمان را می‌کردیم و آن‌ها نیز کارهای خودشان را انجام می‌دادند. در گروه ناظمی ایرانی‌ها کمتر بودند و بیشتر رقاص‌ها امریکایی یا مکزیکی بودند، اما برعکس بچه‌های من همه ایرانی بودند. آن‌ها می‌خواستند حرفه‌ای‌تر کار کنند ولی من هدفم بیشتر آموزش بود و دوست داشتم بچه‌ها یاد بگیرند و با این زمینه از هنر آشنا شوند به‌خصوص در زمینهٔ رقص‌های محلی. برای اینکه تا صحبت از رقص‌های محلی می‌شود، همه فکر می‌کنند چقدر کسل‌کننده است. درست مثل موسیقی سنتی. خیلی سخت بود که بتوان این انگیزه را دوباره در بچه‌ها بارور کرد. البته نهایتاً نظراتشان عوض شد اما خیلی طول کشید تا به این مرحله برسیم.

معرفی بالهٔ ملی پارس ونکوور از زبان شهره آغداشلو

اعضای گروه شما یا اینجا به دنیا آمده‌اند، یا از سنین پایین در اینجا حضور داشته‌اند اما رقص ایرانی را خیلی قشنگ و با حس‌وحال خودش اجرا می‌کنند و این برای من خیلی جالب بود که چگونه به این خوبی اجرا می‌کنند؟

این بچه‌ها از کلاس‌ها شروع کردند و اگر امروز می‌بینید که اینقدر خوب‌اند، حاصل ۱۵ سال تلاش است. بعضی از بچه‌ها از ۶ سالگی شاگرد من بودند، بعضی‌ها از ۸ سالگی، ۱۰ سالگی، یا ۱۵ سالگی و به استثنای تارا دخترم که از سن خیلی کوچکی با من بوده، افرادی در گروه من هستند که از ۶ سالگی حضور دارند و هنوز هم با من‌اند و این باعث شد که گروه بالهٔ پارس خیلی قوی شود. ما دوجور بچه‌ها را در گروه می‌پذیریم که برنامه اجرا کنند. یک جور آدیشن است و یک جور توسط کلاس‌ها است. در آدیشن، غیرایرانی هم داشتیم و دختر ژاپنی هم داشتیم که خیلی هم قشنگ می‌رقصید هیچ‌کس هم نمی‌فهمد این ژاپنی است و خیال می‌کردند از ترکمن‌های ایران است. آن‌ها می‌آمدند کارشان را از آدیشن انجام می‌دادند و بعد هم می‌رفتند، اما بچه‌هایی که در کلاس‌ها بودند، پله‌پله با ما بالا می‌آمدند. خیلی شاگرد در ونکوور از زیر دست من گذشته است شاید  ۵۰۰ یا ۶۰۰ نفر و شاید هم بیشتر حسابش دستم نیست، اما معدودشان با من مانده‌اند و امروز می‌درخشند و شما آن‌ها را در برنامه‌های آتی خواهید دید.

بالهٔ ملی پارس ونکوور در گذر زمان

پذیرش رقص‌های محلی ایران در بین جامعهٔ غیرایرانی در ونکوور چطور بوده است؟

خوشبختانه ما در مملکتی چندفرهنگی زندگی می‌‌کنیم. من وقتی با آمریکایی‌ها صحبت می‌کنم، آن‌ها هم همین را می‌گویند و شاید ملیت‌های بیشتری هم به نسبت کانادا در آنجا باشند، اما ما در کانادا مثل موزائیک در کنار همدیگریم. در اینجا می‌گویند اکنون که وارد کشور ما شدی، فرهنگ ما را نیز بپذیر. نمی‌گویند که فرهنگ خودت را کنار بگذار. من همیشه می‌گویم که ما شانس خوبی داشتیم که به کانادا آمدیم و توانستیم در اینجا بارور شویم. این امکان در آمریکا هم هست اما همه‌چیز ذوب شده و با فرهنگ آمریکایی قاطی شده. این امکانی که ما در کانادا داشتیم کمک خیلی بزرگی به ما کرد و مخاطب در اینجا پذیرای دیدن دیگر فرهنگ‌هاست. خیلی راحت ما را پذیرفتند و خیلی راحت قبول کردند که این رقص ایرانی است. سال‌های اول، البته هنوز هم شاید تا حدی این‌طور باشد ولی کمتر، همه ما را به‌عنوان بلی‌دنسر (belly dancer) می‌شناختند، به‌عنوان رقص شکم و فکر می‌کردند رقص شرقی و ایرانی صرفاً همان است، در صورتی که ما با سربند و چارق آمدیم، اصلاً شکم خودمان را نشان نمی‌دادیم، برایشان خیلی عجیب بود و دنبال بلی‌دنس می‌گشتند، اما دیدند تعدادی رقاص آمدند با چارقد و چارق و این برای آن‌ها تازگی داشت. البته طوری نبود که پس بزنند و خیلی هم استقبال کردند. برای ۱۲۵ سالگی کانادا در پن پاسیفیک ونکوور، استیج‌های بزرگی زده بودند و برنامه‌های خیلی زیادی داشتند. بالهٔ ملی پارس با لباس بجنوردی با پرچم کانادا بر روی صحنه آمد و این برای جامعهٔ ایرانی و کانادایی بسیار باارزش بود و ارتباط خیلی خوبی با جامعهٔ بزرگ‌تر برقرار شد. خیلی هم دوست داشتند و فقط ناآگاه بودند، طبق معمول.

بالهٔ ملی پارس ونکوور در گذر رمان

به غیر از آن برنامه، آیا برنامهٔ دیگری هم برگزار کردید؟ نظر مقامات دولتی کانادا چه بوده؟

در طول این ۲۵ سال طبیعتاً برنامه زیاد بوده. وزیر چندفرهنگی کانادا سال‌ها خانم هدی فرای (Hedy Fry) بود که چندین دوره وزیر بود و هنوز هم جزو فعالان سیاسی است و در ونکوور هم زندگی می‌کند. ما دو تا تقدیرنامهٔ بزرگ از ایشان داریم و ایشان در یکی دو برنامهٔ ما حضور داشته است. یکی از بزرگ‌ترین افتخارات من تقدیرنامه‌ای‌ست که از ژان کرتین داریم. دو نخست‌وزیر در کانادا خیلی محبوب بودند. یکی پیر ترودو، پدر جاستین ترودو، نخست‌وزیر فعلی، و دومی ژان کرتین است و ایشان دو دوره نخست‌وزیر بودند. گرفتن تقدیرنامه از ژان کرتین به‌عنوان شخص اول مملکت و نگاه او به اینکه این بخش از هنر خارج از مرز و بوم سرزمین مادری حفظ شده، مرا به‌عنوان مهاجر ساده‌ای که به اینجا آمده، راضی نگه می‌دارد. این را هم که می‌گویم، فکر نکنید تا به‌حال یک پنی دولت کانادا به من کمکی کرده است.

گفت‌وگوی اختصاصی با آزیتا صاحب‌جمع مؤسس بالهٔ ملی پارس ونکوور

من تا به امروز نتوانسته‌ام کمک بلاعوضی از دولت بگیرم چه فدرال و چه استانی. هیچ‌وقت پیش نیامده است، ولی همیشه از شهردار نورث‌ونکوور بگیرید تا شهردار کوکئیتلام تا شهردار ونکوور در بسیاری از برنامه‌های ما حضور داشته‌اند. تقدیرنامه‌های مختلفی از مقامات گرفته‌ایم و نهایتاً از طرف خود جامعهٔ ایرانی عده‌ای را برای دریافت نشان جوبیلی از طرف ملکه الیزابت معرفی کردند و من جزو کسانی بودم که نشان جوبیلی ملکه الیزابت به آن‌ها تعلق گرفت. این‌ها جنبهٔ سیاسی دارد ولی از لحاظ اجتماعی و بُرد کاری خوب است که مطرح باشی و بدانند که چنین افرادی وجود دارند.

در این مدت که بالهٔ ملی پارس را در ونکوور داشتید به‌جز برنامه‌هایی که در ونکوور و کانادا داشته‌اید، چه برنامه‌هایی در جاهای دیگر دنیا داشته‌ا‌ید، در کدام کشورها بوده و چند تا برنامه اجرا کرده‌اید؟

می‌شود گفت که در همه جای دنیا بوده‌ایم، از خاور دور بگیرید تا جاهای دیگر. در جنوب چین در سال ۲۰۰۳ یکی از بزرگ‌ترین فستیوال‌های رقص و موسیقی ملل دنیا برگزار می‌شد و ما به آنجا دعوت شدیم و یکی از درخشان‌ترین برنامه‌های بالهٔ ملی پارس تا به امروز بوده است. حضور ما در آن فستیوال به دو دلیل بسیار جالب بود. یکی به‌خاطر اینکه چطور ما را پیدا کردند. ما وب‌سایتی ساخته بودیم و آن‌ها ما را از طریق آن پیدا کرده بودند و دیگری اینکه برای همه سؤال بود که چطور یک گروه رقص از کانادا آمده و رقص ایرانی را ارائه می‌کند و اینکه چرا از کشور خودمان به آنجا نیامده‌ایم، چون هر کسی که دعوت شده بود از کشور خودش آمده بود به‌غیر از گروه ما که از کانادا بودیم. در یک دستمان پرچم کانادا و در دست دیگرمان پرچم ایران بود و این برای آن‌ها عجیب بود و ما توضیح می‌دادیم که فرزندخواندهٔ کانادا هستیم و به دلیل اینکه در مملکتمان اجازه فعالیت نداریم در خارج از کشور مشغول‌ایم و این بازتاب خوبی برای ما داشت. در چین ۳۰۰ هزار نفر نمایش‌ها را می‌دیدند و در هیچ‌جای دنیا چنین چیزی به این وسعت ندیدم. به‌غیر از این در استرالیا بودیم در خیلی از ایالت‌های مختلف آمریکا برنامه داشتیم. در اروپا، انگلیس، جنوب فرانسه در نیس بودیم. در سرتاسر کانادا در فستیوال‌های مختلف شرکت کردیم. همه‌جا به‌جز مملکت خودمان. من آرزو دارم که این امکان را به ما بدهند همان‌طور که هنرمندان ایرانی از آن طرف می‌آمدند اینجا برنامه می‌گذاشتند به ما هم اجازه بدهند که به ایران برویم و برنامه داشته باشیم. البته فکر نمی‌کنم به این زودی‌ها این اتفاق بیافتد.

گفت‌وگوی اختصاصی با آزیتا صاحب‌جمع مؤسس بالهٔ ملی پارس ونکوور

در اینجا می‌خواهم به‌جز این هنر دوم (رقص) که سالیان سال به آن پرداختید، سراغ بقیهٔ هنرهایی بروم که شاید مردم کمتر شما را با‌ آن‌ها شناخته باشند، اما شما در آن هنرها نیز  فعال بوده‌اید. خود من اتفاقی فیلم «همسایه» را که در ونکوور کانادا ساخته شده، دیدم. شما نقش اول بودید و تارا دخترتان در این فیلم بازی می‌کرد. کمی برایمان از این‌ها بگویید؟

در مورد فیلم «همسایه» باید بگویم که خیلی اتفاقی بود و هیچ پیشینهٔ بازیگری نداشتم. جز اینکه در مدرسه کار تئاتر انجام می‌دادم ولی همیشه علاقه‌مند بودم در این زمینه و در جوانی ارتباطات خوبی با بسیاری از بزرگان ایران داشتم. و این جزو افتخارات من است، ارتباط با بزرگان ادبی مثل آریانپورها تا بزرگان فیلمساز مثل امیر نادری، مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی و بهرام بیضایی یا بیتا میلانی که الان به نام تهمینه میلانی معروف‌اند. جزو افتخارات من است که سر کلاس‌های دولت‌آبادی و شاملو حضور داشتم و حتی به‌طور خصوصی با این دوستان نشست و برخاست داشتم.

تیزر فیلم همسایه را در اینجا ببینید:

 

این‌ها نشان‌دهندهٔ این بود که من با این کار آشنایی داشتم، اما هیچ‌گاه جلوی دوربین نبودم. در مورد «همسایه» به‌خاطر اینکه آقای نادری را از قبل می‌شناختم و ایشان تهیه کنندهٔ این فیلم بودند، و خانم نغمه شیرخان یکی از فیلمسازان جوانی بود که برای اولین‌بار می‌خواست یک فیلم بلند بسازد، ایشان ساکن نیویورک‌اند و از آنجایی که آقای نادری هم در نیویورک است، یکدیگر را می‌شناختند و این خانم قرار بود در مورد یک زن هنرمند که آوازه‌خوانی در لس‌آنجلس است، فیلم بسازد که امیر نادری پیشنهاد می‌کند گروهی را می‌شناسد که ایشان می‌تواند با آن‌ها آشنا شود و این‌طور شد که خانم نغمه بدون اینکه ما را بشناسند سوار هواپیما شد و به ونکوور آمد و ما در اینجا یکدیگر را دیدیم و از همان لحظه‌ای که یکدیگر را دیدیم، سناریو عوض شد و خانم خواننده تبدیل به خانم رقاص شد و تمام سناریو برگشت به سمت زنی که رشتهٔ اصلی‌اش و هنرش رقاصی بود. مسائلی که در فیلم بود، همه افکار کارگردان بود و من هیچ دخل و تصرفی در فیلمنامهٔ ایشان نداشتم و هرچیزی که به من گفتند، اجرا کردم. این شکلی شد که راه بازیگری ما باز شد و بلافاصله در فستیوال‌های بزرگ دنیا رفت و برای من در عین سختی تجربهٔ بسیار خوبی بود و فیلم‌های بعدی پشت هم آمد. شرکت دیزنی که برای فیلم Treasure Buddies، به‌دنبال گروهی می‌گشتند که رقص‌های بدوی انجام دهد و نمی‌خواهیم گروه‌هایی باشند که کارشان بلی‌دنس باشد و می‌خواهیم رقص‌های شرقی بدوی باشد و رقص‌هایی که در صحرا باشد. تا این را گفتند، من گفتم، برویم. بدون اینکه پیش‌زمینه‌ای داشته باشیم. لباس‌ها را نشان دادند تا چند روز هم فرصت داشتیم.

رفتیم و بچه‌ها را جمع کردیم و بر اساس کاری که می‌خواستند تمرین کردیم و وقتی رفتیم برای آدیشن، ۱۰ نفر نشسته بودند و ما نمی‌دانستیم که اصلاً کی هستند و به ما گفتند هرچه دوست دارید برقصید. آن‌قدر شیفتهٔ کار شده بودند که بیشتر از ۱۰ دقیقه اجرا داشتیم و بعد فهمیدیم که تهیه‌کننده و کارگردان فیلم و مسئولان دیزنی هم آنجا نشسته بودند و ما انتخاب شدیم. یک فیلم پرهزینهٔ هالیوودی بود که برای بچه‌ها ساخته می‌شد و تجربهٔ خوبی بود و بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای این اتفاقات پیش آمد و ما جلو رفتیم.

به‌غیر از بازی کردن در فیلم، در انیمیشن «پنجرهٔ اسب‌ها» هم که جدیداً ساخته شده، صدای شما هست. راجع به آن هم توضیح دهید؟

این انیمیشن که یکی از کارهای بسیارارزنده و قشنگ کانادایی است، ساختهٔ یک فیلمساز به نام آن مری فلمینگ که یکی از معتبرترین انیمیشن‌سازهای کانادا است و خیلی اسمش در تاریخ فیلمسازی کانادا معتبر است و با نشنال فیلم بورد کانادا همکاری می‌کند و کارهای ارزنده‌ای دارد. این خانم در سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۱ فیلمنامه‌ای داشت که مال سال‌های گذشته بود اما در سال ۲۰۱۰ به این نتیجه رسید که انجامش دهد و خیلی جالب بود که داستان خیلی ایرانی بود و بر اساس داستان‌های ایرانی ساخته شده است. باید حتما آن را ببینید، خیلی جالب است.

تیزر پنجرهٔ اسب‌ها را در اینجا ببینید:

 

انیمیشن «پنجرهٔ اسب‌ها» بیش از سه بار در ونکوور اکران شده و من روی نقش یک کاراکتر صحبت می‌کنم و خانم آغداشلو و هوشنگ توزیع و یک‌سری بچه‌های ونکوورند که بسیار بااستعدادند و کارهای حرفه‌ای هالیوودی انجام می‌دهند اما چون زبان فارسی می‌دانند، در این بخش همکاری کرده‌اند. آقای کامران چایچیان در این کار همراهی کردند و خیلی کار ارزنده و خوبی شد.

گفت‌وگوی اختصاصی با آزیتا صاحب‌جمع مؤسس بالهٔ ملی پارس ونکوور

آیا باز هم دوست دارید که در این فیلم‌ها و برنامه‌ها حضور داشته باشید؟

اگر پیش بیاید و به ما اعتماد کنند، چرا که نه و خیلی تجربهٔ خوبی است در عین اینکه بسیار سخت است اما دوست دارم که حضور داشته باشم اگر پیشنهادی شود.

حال دوباره بر‌گردیم درمورد رقص صحبت کنیم و رقص را از دید هنرمندی که همهٔ عمرش را از کودکی تا به‌حال روی رقص متمرکز بوده است، ببینیم. بگویید چرا مردم باید رقص یاد بگیرند؟

راه درازی در پیش است که بتوانم به خودم هنرمند بگویم، من هنوز در اقیانوس بی‌انتهای هنر شنا می‌کنم. اعتقادم بر این است که در بدو تولد پیش از آنکه کلام شکل بگیرد، حرکت مطرح می‌شود. این فقط نظر من نیست. در جایی که دیگر سخن در می‌ماند و نمی‌تواند خودش را نشان دهد و آن‌جاست که حرکت به‌صورت بسیار تکنیکال و بسیار قوی خودش را نشان می‌دهد. به‌عنوان مثال با یک حرکت پرش در رقص می‌توانید پرواز را نشان دهید. با یک حرکت دست یا یک گام می‌توانید افسردگی یا شادی را نشان دهید. اگر من شیفتهٔ رقص‌ام، به همین دلیل است که نیازی به کلام نیست و تو می‌توانی همه چیز را حتی با حرکت چشم نشان دهی. اگر رقصِ خاور دور را ببینید، یک تایلندی با نگاه یا حرکت چشم یا ابرو حرف می‌زند و رقص در آنجا معنی پیدا می‌کند. به رقص‌های محلی که می‌رسیم رقص‌های رزمی، بزمی و حماسی داریم. وقتی تربت جام می‌رویم، با شمشیر و به‌صورت حماسی می‌رقصند. این همیشه بوده است و در جنگ آماده‌سازی بوده است. در عروسی‌ها با ساز و دهل می‌رقصند و با حرکت و موسیقی توأم بوده است. رقص از بدو شروع انسان جایگاه خودش را داشته است. سؤالت در مورد این بود که چرا مردم باید رقص یاد بگیرند و این چه تأثیری در زندگی افراد دارد. طبیعتاً بی‌تأثیر نیست. اول از همه اینکه شما با یکی از هنرهای هفتگانه آشنا می‌شوید و نهایتاً بر آرامش و منفعتی که در کلاس‌های رقص پیدا می‌کنید، نمی‌توان هیچ قیمتی گذاشت که سلامتی روح و روان را به دنبال دارد.

گفت‌وگوی اختصاصی با آزیتا صاحب‌جمع مؤسس بالهٔ ملی پارس ونکوور 

در این سال‌هایی که رقص در ایران ممنوع بوده، نسل جدیدی آمده که شاید اصلاً در سنی نبوده که رقص درست را دیده باشد و نمی‌تواند تشخیص دهد که چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست. ما گروه‌های رقص زیادی در دنیا داریم از اروپا و آمریکا و کانادا که همه ادعا می‌کنند ایرانی می‌رقصند وارد مقولهٔ بد یا خوب بودن رقص نمی‌شویم. این چه قرابتی با آن رقص درست دارد؟ این را چه کسی می‌تواند تشخیص دهد؟

هنر رقص ایران واقعاً مظلوم واقع شده است. این را به این دلیل می‌گویم که کل آموزش آکادمیک در این زمینه به ۷۰ سال پیش برمی‌گردد و این‌قدر این زمان کوتاه است که حد ندارد و آموزش یعنی یک پروسهٔ چند صد ساله.

قبل از عبدالله ناظمی، سرکیس جانبازیان یکی از آدم‌های نازنینی بوده که در ایران کلاس رقص برپا کرده است. و بسیار هم سخت این کار را انجام می‌داده، این‌ها جزو ارامنه بودند و می‌رفتند در قزوین و شهرداری قزوین در پشت‌بام به آن‌ها اجازه تمرین می‌دادند.

این چیزها تاریخی از رقص ماست و خیلی از آدم‌ها از این داستان‌ها بی‌خبرند. برمی‌گردد به مادام کرنلی، مادام لازاریان، مادام یلنا، افرادی که در خفا و تنهایی این کار را انجام می‌دادند. یکی از این خانم‌ها در سن پیری حدود ده سال پیش به‌علت آتش‌سوزی توسط چراغ علاءالدین فوت می‌شود. یکی از پیشگامان در خفا و تنهایی می‌میرد. در نتیجه این هنر مظلوم است. وقتی هم که می‌خواست آکادمیک شود، انقلاب شد و همه چیز تعطیل شد.

می‌رسیم به بعد از انقلاب و با بلبشویی که به‌وجود می‌آید، ناگهان می‌بینی افرادی علاقه‌مند به رقص یک سری کارها و حرکات انجام دادند و اگر از آن آدم‌ها بپرسی سابقهٔ رقصت چه بوده هرگز به شما توضیحی نخواهند داد. اگر بپرسی چند وقت در این زمینه کار کردی و معلمان شما چه کسانی بودند، به شما توضیح درستی نمی‌دهند. اگر از من بپرسید معلمانت چه کسانی بودند یکی‌یکی اسم خواهم برد. برای مثال شما حتی اگر بخواهید در جایی کار داوطلبانهٔ بدون مزد بگیرید از شما سؤال و جواب می‌کنند، چطور می‌شود که در زمینهٔ هنر این‌طور نیست؟

این افراد خیانت بزرگی به هنر و جامعهٔ ایران می کنند. بسیاری از افرادی که آگاهی درستی هم ندارند شروع می‌کنند به بدعت‌گذاری‌های نادرست. یک‌روز سماع را با رقص ایرانی قاطی می‌کنند، یک‌روز بلی‌دنس را و یک روز رقص اسپانیش را. البته به اعتقاد من اگر ریشه و هویت اصلی‌ خودتان را بشناسید، این کار بدی نیست ولی وقتی بدون آگاهی درست باشد، جای خودش را پیدا نمی‌کند.

گفت‌وگوی اختصاصی با آزیتا صاحب‌جمع مؤسس بالهٔ ملی پارس ونکوور

من هدفم آموزش است. نه فقط سرگرم‌کردن. کسی که کار سرگرمی می‌کند، شهرت می‌خواهد. آنان می‌خواهند از کارشان لذت ببرند و می‌خواهند کار هنری انجام دهند ولی من دنبال آموزش‌ام. می‌خواهم کسی که در اینجا به دنیا آمده، هویت خودش را بشناسد و افتخار کند به آن چیزی که دارد و این تفاوت من با آن‌هاست و به‌نظرم بدون پشتوانه کار تلفیقی معنی ندارد.

خیلی متأسفم که این را می‌گویم. این بچه‌هایی که بلی دنس می‌رقصند، در واقع بلی‌دنس می‌رقصند ولی با یک حرکت آبکی می‌خواهند بگویند که این رقص بندری است. یک پارچه به سر می‌بندند و می‌گویند این رقص کردی است. این فقط در جامعهٔ ما نیست در جامعهٔ آمریکایی هم گروه‌هایی هستند که رقاص‌هایشان همه غیرایرانی‌اند مثل Silk Road. این‌ها رقص‌های مختلفی را می‌رقصند از تاجیکی تا ایرانی. از هر کشوری بخش کوچکی را یاد گرفته‌اند که حداقل در مورد رقص ایرانی، معلوم نیست از کجا و از چه منبعی یادگرفته‌اند. رقص ایرانی فقط این نیست که یک پر بگذاری بالای سرت و بگویی مینیاتوری می‌رقصی و این نمایندهٔ رقص ایرانی باشد. این تنها یک بخش کوچک از رقص ایران است در حالی‌که رقص ایرانی شامل تمام استان‌های ایران است. بعضی از این رقاصان که کار حرفه‌ای هم انجام می‌دهند، طوری وانمود می کنند که گویی این‌ها بانی این هنر بوده‌اند و پیش از آن‌ها کسی نبوده است. در حالی که این‌طور نیست و این کارهای تلفیقی ۵۰ سال پیش با تکنیکی به‌مراتب بهتر و قوی‌تر از چیزی که امروز می‌بینیم، وجود داشته و اگر از کسانی چون جانبازیان‌ها، ناظمی‌ها، مادام یلناها، لازاریان‌ها و دیگران یاد نکنند، به‌نظر من شرم‌آور است. این همان‌جایی است که من می‌گویم این هنر مظلوم واقع شده است. برای من این اساتید بسیار مهم‌اند و اگر آن‌ها نبودند امروز منِ آزیتا وجود نداشتم.

برنامهٔ شما برای حفظ این رقص و مشعلی که دست به دست شده است و به دست شما رسیده است و شما هم کماکان این راه را ادامه می‌دهید، چیست؟ چگونه می‌خواهید این رقص را بهتر و بیشتر به مردم بشناسانید؟

تمام تلاش من آموزش بوده و طی سال‌ها کلاس‌ها برقرار بوده است. بعد هر ساله ما یک‌سری برنامه‌های هنری را به روی صحنه می‌بریم از جمله برای سالگرد بالهٔ ملی پارس و یکی دیگر جشن‌هایی است که من به آن‌ها اعتقاد دارم مثل جشن‌های مهرگان، تیرگان، نوروز. واقعاً فکر می‌کنم این‌ها جزو یکی از بهترین و زیباترین جشن‌هایی است که ما ایرانی‌ها در طول این سال‌ها نگه داشتیم و برقرار بوده و پیر و جوان از آن لذت می‌برند.

گفت‌وگوی اختصاصی با آزیتا صاحب‌جمع مؤسس بالهٔ ملی پارس ونکوور

نوروز یکی از آن‌هاست ما با هر سلیقه و اعقاد و مسلکی که باشیم نوروز که می‌رسد، همه‌مان یک گروه‌ایم. در نتیجه در طی این سال‌ها برنامهٔ نوروزی را نگه داشتیم و امروز که با شما صحبت می‌کنند برنامه بالهٔ ملی پارس در تدارک اجرای یک برنامهٔ بسیار بزرگ، با کمک «رسانهٔ همیاری» است که امیدوارم این برنامه به‌نحو احسن انجام شود و تمام تلاش من و دست‌اندرکاران این است که برنامه‌ای خوب و قابل تحسین برای تک تک ایرانی‌ها باشد و لذت ببرند از این برنامه.

این برنامه در ۱۸ مارس در هتل Westin Bayshore در قلب داون‌تاون ونکوور قرار است برگزار شود. در این برنامه بالهٔ ملی پارس اجرای نوروزی دارد و شخصیت‌های حاجی‌فیروز و عمونوروز هم هستند که تنها در همین دوره می‌توانند خودشان را نشان دهند. و به‌دلیل وجود این دو شخصیت، این برنامه بسیار منحصربه‌فرد است. رقص‌های دیگر هم هست که اجرا می‌شود. ضمناً از آقای مایکل که معروف به مرد هزارصدا است، از لس‌آنجلس دعوت کرده‌ایم که هم شومن خوبی است و هم صداهای مختلف خواننده‌ها را درمی‌آورد و وقتی که داریوش می‌خواند، اگر چشمتان را ببندید فکر می‌کنید خود داریوش است. داریوش مایکل را در برنامه‌هایش با خود می‌برد چون بسیار انسان بامزه‌ای است. از دو تا از بچه‌های ونکوور هم دعوت کردیم که ترانه‌های خاطره‌انگیز را اجرا می‌کنند. بعد دی‌جی داریم که تا پاسی از نیمه‌شب مردم همراه با ما و همه با هم برقصیم و فقط این‌گونه نیست که ما برنامه اجرا کنیم و جایی که همه با هم قرار است که نوروز را جشن بگیریم با رقص و پایکوبی و میزبان تمام بچه‌های ونکوور باشیم و امیدوارم که استقبال کنند و باشند کنار ما.

ممنون از اینکه وقتتان را به ما دادید. و اگر مایل‌اید در خاتمه چیزی اضافه کنید، بفرمایید.

فقط مایلم بگویم، بیایید و استقبال کنید. این‌طور کارها خیلی سخت انجام می‌شود و یک کار شبانه‌روزی است. یک‌سری از عزیزان از وقت و زمان و پولشان و کارشان با خلوص نیت گذاشتند وسط که این برنامه انجام شود. در اینجا جا دارد که واقعاً شماها به ما کمک کنید و پشتیبانی کنید و بهترینش همین پشتیبانی و اعتماد دو طرفه است. ما به هم کمک کنیم تا مردم استقبال کنند از این برنامه.

ارسال دیدگاه