بنفشه حجازی – ایران
اولین صحنهٔ جنگیای که در حافظهٔ تاریخی ما مضبوط است و زنان در آن هنرنمایی کردهاند، جنگ سهراب و گردآفرید است.
به زنان مبارز دیگری چون آذرگشسب و گردیه، و سمنناز و همایون نیز میتوان اشاره کرد. قدیمیترین مدرک تاریخی دخالت زنان در جنگ را در دورهٔ هخامنشی میتوان یافت. اما با توجه بهاین نمونههای انفرادی و دستهجمعی، برداشت کلی حاکی از عدم حضور فعال زنان در جنگ به مفهوم لشکرکشی در آن دوران است.
حضور مستقیم زنان در جنگ در اوایل دورهٔ کریمخان زند را بهنام دختر حاجیطغان فراهانی ضبط کردهاند که داستان جنگ گردآفرید و سهراب را زنده میکند. در حمله و دستاندازی کریمخان برای ملکگیری، او که از اصفهان شروع کرده بود، همه را مطیع میسازد مگر دختر حاجیطغان فراهانی را.
فعالیت زنان که در تبوتاب مشروطهخواهی، همگامی با مردان مشروطهخواه در مقابله با استبدادطلبان و سنتگرایان بود، در عین حال خواستهای مشخص جامعهٔ زنان و بهبود شرایط زندگی زن ایرانی را نیز دربرداشت. آنها پس از جنبش مشروطیت با همان شیوهای که مردان اتخاذ کرده بودند سعی بر تحقق خواستهای خود از طریق انتشار روزنامهها و مجلهها، ایجاد انجمنها و تأسیس مدارس داشتند. با پیروزی جنبش مشروطهخواهی وضعیت زنان تا حدی دگرگون شد.
صدیقه دولتآبادی از فعالان جنبش زنان مشروطه
با آغاز استبداد رضا شاه (۱۳۱۰ – ۱۳۲۰) و سرکوب تام و تمام نیروهای ترقیخواه و چپ، انجمنها و نشریات زنان نیز تعطیل و توقیف شدند و جنبش نوپای زنان ایران دچار رکود گردید.
با برافتادن حکومت رضا شاه و استقرار آزادیهای سیاسی–اجتماعی (۱۳۲۰ – ۱۳۳۲) دوباره زنان کشور به جنبوجوش افتادند؛ کانونهای فرهنگی و اجتماعی ویژهٔ زنان تأسیس شدند؛ روزنامههایی که به مسئلهٔ زن میپرداختند مجدداً بهراه افتادند. در همین دوره بود که زنان برای اولین بار بهشکل گستردهای به عضویت احزاب سیاسی درآمدند.
با کودتای ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ حرکتِ روبهپیش زنان دوباره دچار اختلال شد. دوباره انجمنها و نشریههای پیشرو تعطیل شدند و زنان از حرکت جمعی باز ماندند.
پس از تنفس کوتاه سال ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲، روند هر دم فزایندهٔ اختناق و استبداد سیاسی به رکودی مزمن تبدیل شد. هر چند رشد شتابآمیز مناسبات سرمایهداری و شرکت بیسابقهٔ زنان در بسیاری از عرصههای اجتماعی، تغییراتی در روابط سنتی و اصلاحاتی در زمینهٔ حقوق مدنی و سیاسی بههمراه آورد.
همانگونه که از اسناد برمیآید، فعالیت زنان در هر زمینهای از یک مسیر تاریخی مشخص مبارزاتی گذشته است. زنان فراگرفتهاند چون نهال در مسیر توفان خم شوند و این نرمش و انعطاف باعث حیات آنان شده است، هر چند زمستان فرهنگی ایران بسی طولانی بوده است.
در اواخر سال ۱۳۴۳ افراد و گروههای مخالف رژیم با دیدگاههای مخالف و حتی بدون شناسایی یکدیگر چون راههای مسالمتآمیز مبارزه را بسته دیدند به نتیجهٔ واحدی رسیدند: مبارزه مسلحانه!
رژیم شاه به فعالیتهای چریکی که توسط گروههای مختلف انجام میگرفت، ایجاد اغتشاش، آشوبگری، خونریزی از طریق قیام مسلحانه، و اقدام علیه امنیت کشور نام داده بود.
و از این تاریخ به بعد با کمی تأخیر شاهد پیوستن زنان به این نوع از مبارزه نیز هستیم.
طی سالهایی که بهدنبال تحقیق در جایگاه زنان ایرانی در تاریخ ایران بودم، فکر میکردم نگاهکردن به حرکت زنان از جایگاه مبارزاتیشان کار آسانی است. اما چنین نبود. از ابتدا تفاوتها آشکار بود. در ادوار گذشته نیروی روانی و جسمانی زنان در راه مبارزه با دشمن خارجی، مهاجمان به شهر و قبیله و خانه به کار گرفته میشد. آنها برای منافع خانوادگیشان مجبور به جنگ و نبرد بودند. برای بهقدرترساندن شوهران، پسران، برادران و برادرزادگان محبوب خود میجنگیدند و میمردند. آنها برای انتقام کشتهشدگان خود سلاح برمیگرفتند. شرف قبیله در پیش چشمشان بود و دستورات، پشتیبانشان: انتقام و قصاص.
حالا به بررسی دورهای رسیده بودم که دشمن خانگی با یاری قدرتهای مرئی و نامرئی، هستی زنان را به تاراج میبرد؛ جور دیکتاتور، عرف، ایدئولوژی حاکم و تنگاتنگ و نزدیک در یک محله، یک شهر و گاه در یک خانه با اتاقهایی هر کدام با مغاکی فاصله بدون یاری هموطن، همشهری و گاه همخون و حتی با دشمنی آنان.
ظلم و بیعدالتی به تابناکی خورشید بود و دیدگان بسیاری، نابینا و خوگرفته به شب. چه کند بلد راهی که کسی به جادهٔ او ایمان ندارد؟
مبارزه
اگر زنان را بهعنوان یک چریک، از تفاوتهای روانشناختی، فیزیولوژیکی و هر آنچه که ویژگیهای جنسی و جنسیتی نامیده میشود معاف داریم، و به آنها بهعنوان فردی همچون سایر مبارزان مرد نگاه کنیم که باید تحت نظم سازمانی چریکی تابع تمام دستورات و مطیع همهٔ مقتضیات مبارزهای مسلحانه باشند این مقاله حرف چندانی نخواهد داشت؛ ولی اگر قائل بر تفاوتهایی بین دو جنس باشیم، آن وقت سؤالاتی مطرح میشود: زنان تا چه حد توانستهاند از عهدهٔ این کار برآیند یا سازمانها در استفاده از نیرو و کار این زنان تا چه حد مراعات تفاوتهای آنان را کردهاند؟ اصولاً معتقد به رعایت بودهاند یا خیر؟ آیا در این راه تفاوت جنسی زنان، توقعات مضاعف یعنی هم زنبودن و هم مردبودن را به آنها تحمیل نکرده است؟
آیا زن ایرانی که میرود تا برای وطنش و آرمانش وارد کارزاری سهمگین شود همان زن قبل از ورود به کارزار است یا پس از طی مراحلی باید از وظایف فیزیولوژیک زنانه چون بارداری، منع و از وظایف جنسیتی چون نگهداری اطفال در زندان برکنار و از نگرانی نقش همسری و مادری و فرزندی رها شود؟
بهنظر میرسد در آغاز این راه برای هیچیک از این امور هیچکس فکری نکرده بود نه تنها مردان، که خود زنان، که حتی سازمانها. زنان چریک که از نظر جنسی کاملاً زن بودند و از نظر آموزههای تاریخی آن روزگار نیز جنسیتی زنانه بر آنها حاکم بود، سعی کردند تا آنجا که مقدور است در قالب کاری که تا آن زمان مردانه بوده فرو روند.
سازمانها و گروههای مسلح که خود از سر ضرورت تاریخی مبارزه شکل میگرفتند، از نقد و نقادی بدین لحاظ بری میشوند که در آغاز راه بودند ولی از آنجا که ساختار آنها مردسالارانه است، همان نقص تاریخی در نگاه به زنان و مسائل آنان موجبات عدم رعایت حال زنان همکارشان را فراهم کرده بوده است.
زنان نشان دادند که ترسی از نبرد ندارند ولی با تغییر وضعیت زنانهٔ آنان چگونه برخورد شد؟ برداشت مؤلف با این میزان کار روی جنبش مسلحانهٔ ایران و حضور زنان در آن تا به این حد است که میگوید حقوق جنسی زنان مورد تغافل واقع شده است اگر چه نه به عمد، که بر بستر همیشگی نگرش تاریخی به زن.
بههر رو تا بهمن ۱۳۵۷ چندین سازمان و گروه کوچک با گرایشهای ایدئولوژیک متفاوت با تغییر شیوهٔ مبارزه یعنی تغییر مبارزه از راه قانون اساسی به نبرد مسلحانه وارد عمل شدند که منجر به مرگ حدود ۵۸ تا ۶۰ زن شد. این تعداد، زنان جانباخته در مبارزهٔ مسلحانهاند. تعداد قابل توجهی از زنان مبارز نیز به زندانهای طویلالمدت محکوم شدند که سرانجام با وقوع انقلاب آزاد گشتند.
حضور رسمی زنان ایران در مبارزهٔ مسلحانه طبق تصریح گروههای سیاسی معتقد به امر مبارزه تا سالهای دههٔ چهل مرسوم نبود. تشکیلات مردانه بود و ازدواج پایبندی به عیال تلقی میشد و اصولاً ناوابستگی خانوادگی تئوریزه شده بود چرا که تنگبودن گذرگاه عافیت، را توصیه میکرد.
اما ورود مبارزه به مراحل جدی و عملی، حضور زنان را بهعنوان «روکش ایمنی» هم برای پوشش خانههای تیمی و هم برای ارتباطات ضروری ساخت. استفاده از چادر که طی قرون بارها لزوم و فایدهاش برای استتار به اثبات رسیده بود، مورد ارزیابی قرار گرفت و برای حملونقل مدارک مجدداً رأی آورد.
زنان مبارز، آگاهی سیاسی خود را در فضایی مردسالارانه کسب میکردند و تصویری مردسالار از جنس خود داشتند، از اینرو مسائل زنان بهعنوان روبنا در میان مسائل کلیدیتر و زیربنایی از قبیل مبارزه با امپریالیسم یا دیکتاتوری شاه، بسیار حقیر و ناچیز شمرده میشد.
انکار ویژگیهای غیرقابلانکاری چون ظرافتها و زیباییهای جسمی زنانه، گیسوان، لباس، راهرفتن، نشستن و برخاستن، و واژگان زنانه برای تبیین جهانی که در آن بودهاند و تلاش برای تغییر این گنجینهٔ لغات و تبدیل آن به کدهای مردانه از تمرینات سهل و ممتنع زنان بوده است که طبق گزارش زنان فعال در این حوزه بهتدریج مردانهتر و سختتر میشده است. بحث زن و مرد در گرماگرم نبرد بین چریکها و ساواک البته که جای طرح نداشته است. زنان باید از قانون جنگ تبعیت میکردند که لازمهٔ بقا بوده است.
بههر صورت، حضور زنان مبارز در زمینهای مردانه مطرح میشد و فاقد جنبههای برابریطلبی سیاسی بود. مردان تقسیم قدرت تصمیمگیری را با زنان برنمیتافتند. و حضور زنان در اینگونه اعمال برای غلبه بر فاکتورهای تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعیای که باعث عقبراندن زن در اجتماع میشوند، نه فقط کافی نبوده که نیازمند فعالیتهای پیشزمینهای دیگری است که یکی همین آمادگی زنان برای قبول مسئولیت است. فضای سیاسی در ایران مردانه بود و زنان که خود را متعلق به این فضا نمیدانستند، در نقشی هم که به آنان واگذار میشد، کاملاً مطیع و دنبالهرو بوده و گوش به فرمان تصمیمات گرفتهشده داشتند چرا که علاوه بر نداشتن سابقه و تمرین در این زمینه، تصور ارتکاب اشتباه آنها را در لاک محافظهکاری و اطاعت بیچونوچرا فرو میبرد.
در کتابهای خاطرات که بیشتر به مسئلهٔ شکنجه، وضعیت روحی، ترسها و نگرانیهای زنان پس از دستگیری آنان پرداختهاند، بهندرت انتقاد و شکایت و گلهای از عملکرد همرزمان مرد یا سازمانها دیده میشود. حتی پس از پایان مبارزه، حتی پس از روشنشدن خیلی از حقایق، حتی پس از اعترافات مردان نسبت به عملکرد نادرستشان در طول مبارزه و خودانتقادی، زنان کلام چندانی بر ضد آنان بر زبان نمیآورند. گویی، سرنوشت محتوم مثل مهری بر پیشانی زنان خورده است.
اقرار به اشتباهبودن راهِ رفتهشده اگر چه توسط تعدادی از افراد با شهامت باب شده است، اما گمان نمیرود که همگان با این اعترافات موافق باشند. علاوه بر آن که دوستان راحتطلب گذشته و دشمنان بالقوه نیز از این گفتهها به نفع خود سود میجویند ولی چیزی که باعث میشود این گونه افراد نهراسند منش بزرگی است که میگوید حاصل تجارب بشری را باید با بشر در میان گذاشت تا راههای رفته و جادههای به عبث کوبیدهشده باز هم راهروانی نداشته باشد که معمولاً بهترینها و مسئولترینها پای در جادههای سهمگین میگذارند.
اگر چه زنان چریک در مسائل سیاسی فعال نبودند و دیر به میدان مبارزه آمدند، اما سازمانها نیز که خود شکلگرفته از فرهنگ مسلط مردسالاری بودند، مردان را کاملتر و داناتر در امر مبارزه میدانستند و در میان کادرهای رهبریشان از مشورت با زنان یا دخالتدادن آنان در امور کمتر نشان مییابیم لذا برابری زن و مرد و تقسیم قدرت در کادرهای رهبری سازمانها مشاهده نمیشود.
نیاز به ذوبشدن شخصیت فرد در سازمان اگر چه بهنظر ضرورتی مبارزاتی است، ولی مانع مبارزه فرهنگی زنان چریک با فرهنگ و ارزشهای سنتی جامعه نیز بود لذا قبول بدون چون و چرای هر دستور که متفاوت از اطاعت تشکیلاتی بهعنوان یکی از مبانی تربیت چریکی است در موارد قابل توجهی منجر به ازدسترفتن آزادی و جانشان میشد و به بازتولید مناسبات قرون وسطائی و مراد و مریدی دامن میزد.
حاصل حداقل رابطه با جامعه و ترس زنان از بیتجربگی در مبارزه، پای بر جای پای مردان نهادن و تقلید از آنان بود به صرف ۵۰ سال سابقه مبارزاتی مردان و در موضع انفعال فرورفتن زنان برای اجرای فرامین نانوشته و روشهای دیکتهنشده ولی وحیانیِ مردان مبارز، مردانی که حصول اطمینان و اعتماد را نسبت به افراد، شناخت گرایشهای آنان به پول و ثروت و بهویژه جنس مخالف میدانستند.
عادت تاریخیِ برتردانستن دانستههای مردانه، موضوع قابل پیگیری دیگری در بررسی حضور زنان در مبارزه چریکی است.
مردان در طی تاریخ، گروه و دسته و جماعت را تجربه کردهاند و خاطرهٔ جمعی آنان به جمع هم ملبس است ولی حال خاتونان اندروننشین و کدبانویان خانههای امن تاریخ ایران که در آغاز راه حضور در سازمانهای چریکی بودند و جمع را از زاویهٔ زندان و اتاقهای پُرازدحام و تنگ و گونهگونی و تکثر تجربهنشده میدیدند، چگونه بوده است؟
بهرغم اعترافات صادقانهٔ زنان مبارز از ضعفهای خود، از تعصبات، از اطاعت کورکورانه بیش از آنچه برای عملیات مخفی و اقدامات چریکی لازم بوده است، کمگرفتن عقل زنانه و توجهنکردن به نظرات زنان توسط مردان همرزم تسلط بیشتری دارد.
سالها پس از فروکشی نبرد مسلحانه و وقوع انقلاب بعضی از سازمانها به تبعیض یا کوتاهی خود دربارهٔ زنان اشاره کردهاند. اما متأسفانه اکثر فعالان سیاسی گروهیاند که در تفکر خود و در برخوردهای مشخص به تواناییهای زنان باور ندارند ولی یا بهدلیل همراهشدن با مد روز و بهخاطر چهرهسازی مثبتتر از خود، یا بهدلیل اینکه در بحث مجرد و نظری متقاعد شدهاند که مشارکت زنان مثبت است، وانمود به باورداشتن زنان میکنند.
منبع:
در نوشتن این مطلب از کتاب سالها-در-انتظارِ-انتشارِ «زنان مبارز ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی»، بنفشه حجازی سود جستهام.