احتمالاً شما نیز طی یکی دو هفتهٔ گذشته، این دو خبر/ موضوع را شنیدهاید:
– جراح مغز و اعصاب در تورنتو همسرش را کشت
– مهران مدیری و جوگیریای بهنام حق طلاق
رسم است وقتی مناسبتی نزدیک میشود، پیش از فرارسیدنش، سخنها از آن میگویند، برنامهها برگزار میکنند و علاقهمندانش بهنحوی آن را منعکس میکنند؛ کمترینش همان تغییر عکس پروفایلها در انواع شبکههای اجتماعی مجازی. روز ۲۵ نوامبر، روز جهانی «رفع خشونت علیه زنان» است که سه هفته از آن گذشت. مانند هر سال، فعالیتها و برنامههایی در بزرگداشت این روز، بازتابهایی در رسانهها و شبکههای اجتماعی داشت. در این صفحه اما چیزی در این زمینه ننوشتم، چرا که مسائل و موضوعات دیگری، نه مهمتر که بههمان اندازه مهم، برای طرحشدن وجود داشت. ننوشتم، چرا که در «اتاق مشاوره»مان اغلب موضوعاتی در این زمینه بحث میشود. ننوشتم، و پیش خود گفتم، از پرکردنِ این صفحه با این موضوع چه سود، که شاید با گفتنِ «این هم مشتی شعار فمینیستی دیگر…» از کنارش بگذرند خصوصاً مخاطبانِ واقعیاش. اما، هنوز دو هفتهای از بزرگداشتِ روز جهانی «رفع خشونت علیه زنان» نگذشته بود که خبر آمد جراح مغز و اعصاب در تورنتو، همسرِ پزشکش را کشت. محمد شمجی، پزشک جراحی که همکاران و بیمارانش او را مهربان و با مسئولیت توصیف میکنند و حال که در بازداشت بهسر میبرد، جای شخصیت بزرگی چون او را در سیستم درمانی کانادا خالی میدانند. این تازه نمونهایست که شاید بهدلیل حرفهٔ زوجین و شوکی که به جامعهٔ پزشکی تورنتو وارد آمده، بیشتر سروصدا کرده و بر سر زبانها افتاده است. دو پزشک که در سال ۲۰۰۴ ازدواج کردهاند، دو دختر و یک پسر دارند و ظواهر امر – عکسهای منتشره در فیسبوکشان – حاکی از خانوادهای خوشبخت و موفق است. اما درست یک هفته بعد از آنکه النا در میانِ جمعی از پزشکان همکارش با خونسردی از فایل طلاقش حرف میزند، رهگذری که از کنار پلی بر روی روخانهای رد میشده، متوجهِ جنازهٔ زنی در چمدان میگردد. چندان دشوار نیست درک این موضوع که چرا دو پزشک همسنوسال که در زمان ازدواج هر دو پزشک عمومی بودهاند، حالا در ۴۰ سالگی، یکی فوق تخصص دارد و دیگری همچنان پزشک عمومی و حالا در گور خفته است… بحث، بحث مدارج و تحصیلات نیست، بحثِ بستریست که قربانی مهیا میکند برای قربانیشدنش… تنها زنی که از چنان جهنمی گذر کرده باشد، میتواند بفهمد آن زن پشت نقابِ خوشبختیای که بر چهرهاش زده بود، چه فشارها و تهمتهایی را متحمل شده بود، پیش از آنکه دستهای جراح مهربان به بستر خواب ابدی بفرستدش.
و آنسو، در خانهٔ مادری، آنجا که صفحهٔ حوادث روزنامهها پر است از وقایعی مانند آنچه در بالا آمد، آنجا که فراوانی چنان اتفاقاتی، میزانِ بیاعتناییها را بالا و سطح حساسیتها را پایین آورده است، مجری برنامهٔ طنز، کسی که تریبون خوبی هم در دست دارد، مهران مدیری در میان جمعی شاید ۲۰۰ نفری، گرفتنِ «حق طلاق» توسط خانم را جوگیریِ آقای داماد میداند. جمع ۲۰۰ نفری که در میانش تنها یک خانم آن حق را داراست، که آن هم به اصرار مادرش محقق شده است. حق طلاق، حقی که باید بهطور طبیعی برای زن وجود داشته باشد، برابر و عیناً مانند مرد که گویی با آن حق بهدنیا میآید؛ برای زن اما، در آن سرزمین «گرفتنی» است. و شگفتا که در برنامهٔ «دورِ همی» جناب مدیری، «هنرمند» کمدین، آن جمعِ خوشحال و خندان برای حرفهای ضد زنِ او، بهگرمی کف میزنند؛ همه، حتی خانمها در کنار همسرانشان… از ماست که بر ماست.
* * * * *
شنبهٔ گذشته، مجید جوهری، نمایندهٔ ایرانیتبار در مجلس فدرال طی گردهماییای که توسط کنگرهٔ ایرانیان کانادا برگزار شد، بههمراه بیژن احمدی رئیس کنگره، با ایرانیان ونکوور دیدار و گفتوگو کردند، که گزارش آن به تفصیل در این شماره آمده است. از شما دعوت میکنم این گزارش ویژه را مطالعه بفرمایید و چنانچه نظراتی در این زمینه دارید، برای ما ارسال بفرمایید.