«وقتی شرّ چیره میشود که، خیر ساکت باشد.»
از بختیاری ایرانیان است که در هر دورهای از زندگیشان کسانی حضور دارند که بتوانند به آنان بنازند. نیما یوشیج میگفت: «یاد بعضی نفرات / روشنم میدارد: اعتصام یوسف[۱]/ حسن رشدیه[۲]…» بیگمان اگر زندگی، چالشها و رنجهای اعتصامالملک و میرزا حسن رشدیه را بخوانیم، به نیما حق خواهیم داد که چونان بگوید و ما هم به داشتن چنین افرادی در تاریخ کشور خواهیم بالید. هر کسی با هر سنی با نگاهی روشن به روزگار خود از این دست افراد خواهد یافت که برایشان الهامبخشاند.
مسعود بهنود هم در تاریخ زندگی همروزگاران خود اثرگذار بوده و است. دربارۀ او گفتۀ معروفِ سعدی «مشک آنست که ببوید نه آنکه عطار بگوید. دانا چو طبلهٔ عطارست خاموش و هنرنمای و نادان خود طبل غازی، بلندآواز و میانتهی»، درست است. بهنود در روزگاری زندگی میکند که نمیتوان کسی را برای خواندن و نخواندن یا دیدن و ندیدن اجبار کرد.
آیا میتوان کسی را به خواندنِ ۱۰۰۰ گزارش، شنیدنِ ۲۰۰ برنامهٔ رادیوئی، تماشای ۱۰۰ برنامهٔ تلویزیونی و ۴۰ فیلم مستند تلویزیونی مجبور کرد؟ آیا میتوان مردم را به جبر به خیابان کشاند و وادارشان کرد دربهدر بهدنبال کتابهای بهنود بگردند؟ پاسخ سؤالها برای من، «نه» است. چه بسیار دولتهایی که با بودجهٔ خود کتابهایی را منتشر میکنند و در آخر سر، از فرط خواندهنشدن از کتابخانه وجین میشوند و روانهٔ خمیرشدن میگردند. بهنودِ روزنامهنگار، ستوننویس و نویسنده دارای سوگیری سیاسی و اجتماعی است. شکی در آن نیست. او روزنامهنگار، ستوننویس و نویسندهای با سبک ویژهٔ خود است. همچنین، بهنود دارای شیوهٔ نقد ویژهٔ خودش است. همهٔ اینها سبب میشود بهطور طبیعی او را کسان زیادی نپسندند. با اینهمه، کسانی که مسعودخواهاند و کسانی که در مقابلاش، اعتراف میکنند که او روزنامهنگار، ستوننویس و نویسندهٔ توانایی است.
مسعود بهنود، نه بهقول خود رؤیافروش و خیالفروش[۳]، بلکه انسانی خیالپرداز و خیالنواز است. یادداشت او را دربارهٔ کوچ عباس کیارستمی خواندم. در آن یادداشت، حضور سه مسعود را یافتم، مسعود بهنودِ روزنامهنگار، ستوننویس و نویسنده را. در یادداشتی کوتاه، او هم فضاسازی میکند، هم صحنهآرایی میکند و هم خواننده را در مکانی راحت مینشاند تا به سخنانش گوش فرادهد و تصویرگریاش را ببیند. در مقابل یادداشت بهنود، یادداشتِ دکتر صادق زیباکلام را هم خواندم. باید هر دو را و یادداشتهای دیگر را خواند و مقایسه کرد و داوری. من چونان کردم از رویِ بایدی که گفتم. بهنود مانند هر کار دیگرش بینظیر بود.
بهنود در دانشگاه سایمون فریزر چونان کرد که در نوشتهها، خبرها و برنامههای تلویزیونیاش میکند. در دانشگاه سایمون فریزر، بهنود دو داستانِ نو گفت و هر دو در مرز میان واقعیت و خیال. در تبیین آن دو داستان و آنچه بیان کرد، واقعیت زندگی آدمی است. هر یک از ما بهنوبهٔ خود در مرزی میان واقعیت و خیال یا رؤیا زندگی میکنیم. از این زندگی آمیخته با واقعیت و خیال گریزی نیست. چنین بود که حضوریافتگان در نشست دانشگاه سایمون فریزر از واقعیت و خیال زیستۀشان از بهنود پرسیدند و او در پاسخ، ستوننویسی کرد، راویِ خبر شد و نویسندهٔ واقعیت و خیال.
————-
۱- یوسف آشتیانی اعتصامالملک – اعتصامی (۱۳۱۶ – ۱۲۵۳ ش)، نویسنده، مترجم و روزنامهنگارِ متولد تبریز است. در ترجمه از عربى و فرانسه، دستی توانا داشت. او از افرادى بود که پیکارى بىوقفه را براى رهایى زنان از قید و بند جامعۀ کهنهپرست روزگار خود داشت. رسالهٔ مشهور او، «تربیت نسوان» یادگار این پیکار بىوقفه است.
۲- حاجیمیرزا حسن، مشهور به رشدیه، از ملازادگان تبریز بود که بهجای رفتن به نجف و خواندن درس طلبگی، به استانبول و مصر و بیروت رفت، مدرسههای آنجا را گذراند، شیوۀ آموزگاری نوین را آموخت و در بازگشت به ایران مدارسی نو بنا کرد که گاه ملایان او را تکفیر کردند.
۳- اشاره به سخنرانی مسعود بهنود در دانشگاه سایمون فریزر واقع در ونکوور کانادا (نهم اکتبر ۲۰۱۶).