حمیدرضا یعقوبی – ونکوور
«در تمام فیلمها خواستهام این است که تصویری مهربانتر و صمیمیتر از انسانیت و کشورم را به نمایش بگذارم. من مثل یک درخت هستم؛ درخت بهخاطر اینکه از زمین رشد کرده و بیرون آمده، نسبت به آن احساس مسئولیت ندارد، بلکه باید میوه، برگ و شکوفه بیاورد. من هیچ وظیفهای برای تصحیح شناخت اشتباه از کشور و فرهنگم ندارم. من چهکسی هستم که چنین وظیفهای داشته باشم. ازسوی دیگر، تعداد کسانی که فیلمهای مرا میبینند را با کسانی که تحت تأثیر رسانههای جمعی غرب هستند مقایسه کنید! من چه کاری میخواهم انجام دهم؟» – عباس کیارستمی
نمای اول: نوجوانی و دانشگاه
نوجوانیاش با یار دیرین «آیدین آغداشلو» عجین شده بود. این پیوندِ محبت و دوستی، ریشه در مدرسهٔ «جم» قلهک داشت. اگر تحسین «داریوش شایگان» جوان و کلاسهای نقاشی «موسیو بازیل» هنرِ آیدین را شکوفاتر کرد، عباس نوجوان، هنر ذاتی نقاشی خود را بدون مدد و یاری مربی و کلاس به نمایش گذاشت و کسب اولین جایزهٔ نقاشی مسابقهای هنری در هجده سالگی، مشوق اصلیاش بود.
هر دو نوجوان راهی دانشکده ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شدند – عباس جوان برای گذران زندگی؛ در کنار تحصیل؛ پلیس راهنمایی و رانندگی شد تا مخارج و هزینه ی زندگی را تأمین کند – پس از آن درآمد زندگیاش همراه علاقهاش بود – تصویر ثابت و متحرک – نقاشی و سینما – طراحی، گرافیک و ساخت تیتراژ فیلمهای «قیصر» و «رضا موتوری».
نمای دوم: اولین فیلم
پس از پیوند با «پروین امیرقلی» در سال ۱۳۴۹ خورشیدی، با آنکه تا آن زمان بیش از صد فیلم کوتاه تبلیغاتی و تیتراژ ساخته بود، هنوز ابزار دوربین و تولید فیلم را بهدرستی نمیشناخت، اما به استخدام مرکز سینمای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان درآمد. فیلم کوتاه «نان و کوچه» را ساخت، در سال ۱۳۵۱ «زنگ تفریح» را به اکران آورد و در ۱۳۵۳ با ساختن «مسافر» مشهور شد. فیلم «نان و کوچه» را بر اساس طرحی از برادرش تقی نوشت. وی برای یافتن پسرک فیلم و خانهٔ مورد نظر و نیز کوچهپسکوچههای بههمپیوسته، روزها جستجو میکند تا سرانجام در نزدیکی امامزاده صالح در شمیران موقعیت ساخت اولین فیلمش را مییابد. فیلمبرداری صحنهٔ مربوط به سگ (ورود پسر به خانه و سپس لم دادن سگ پشت در) ۴۰ روز زمان میبرد، چون او حاضر نبود از «کات» استفاده کند! صحنهٔ مذکور بالاخره ضبط میشود، اما عباس جوان با خونسردی اعلام میکند که به برداشت دومی نیاز دارند چون ممکن است فیلم در لابراتوآر خراب شود. این مسئله موجب بروز اختلاف میان او و فیلمبردار، مهرداد فخیمی، میشود. فخیمی در اوج بگومگو با کیارستمی، نسخهای از کتاب «فیلم و کارگردان» نوشته «دان لیوینگستن» را به او نشان میدهد و گروه را ترک میکند. کیارستمی با خواندن کتاب متوجه میشود «نان و کوچه» بر اساس فرمولهای ارائهشده پر از اشتباه است. از آنجا تردیدهایش شروع میشود، اما به کار خود ادامه میدهد. پس از تحسین فیلمش در مصاحبهٔ مطبوعاتی «هژیر داریوش»، اعتمادبهنفس او برمیگردد.
نمای سوم: «سهراب شهیدثالث» و « آکیرا کوروساوا»
عباس جوان پیش از انقلاب سبک خاص خودش را در فیلمسازی پیدا کرده بود. آثارش نتیجهٔ پیشینهٔ غنی فرهنگی ایران چه در زمینهٔ شعر و چه نقاشی، موسیقی و معماری است. در واقع کیارستمی محصول این پیشینهٔ فرهنگی و همینطور ظهور سینمای مدرن در ایران از آغاز دهه ۴۰ شمسی است، که با کارگردانهایی نظیر «کامران شیردل» و «سهراب شهید ثالث» آغاز شد و بعدتر با «امیر نادری» و نسل فیلمسازانی مانند «داریوش مهرجویی» ادامه یافت. اگر به فیلمهای کوتاه آن دورانش نگاه کنیم، متوجه میشویم که او از همان ابتدا «کیارستمی» است و بعد از انقلاب، از دههٔ ۶۰ به بعد میبینیم که با ساخت فیلمهایی مثل «خانهٔ دوست کجاست»، «کلوزآپ» و دیگر فیلمهای مهم بعد از آن، به اوج تواناییهای خود در هنر فیلمسازی رسید. در نتیجه، ظهور چنین هنرمندی محصول تلفیق مجموعهای از عوامل مانند پیشینهٔ فرهنگی، تاریخ سینما و شرایط دوران معاصر با هم است. وی همان نقشی را ایفا کرد که « آکیرا کوروساوا» در سینمای ژاپن، و هم او بود که درمورد سینمای «عباس کیارستمی» گفت: «بهنظرم فیلمهای این کارگردان ایرانی خارقالعادهاند. کلمات نمیتوانند احساسات مرا بیان کنند. پیشنهاد میکنم فیلمهایش را ببینید و بعد متوجه میشوید چه میگویم. «ساتیا جیت رای» که درگذشت خیلی ناراحت شدم، اما با دیدن فیلمهای کیارستمی خدا را شکر میکنم که جایگزینی برای او پیدا کردهایم.»
سینمای ساده، مهربان و بیآلایش «سهراب شهیدثالث» تأثیر ناخواستهای بر آثار «کیارستمی» گذاشته است؛ سینمایی ضد خشونت، روایتی ساده و در عین حال ژرف و خاص. سال ۱۹۸۹ يا ۱۹۹۰ بود که «خانهٔ فرهنگهای جهان» در برلين برنامهای برای بزرگداشت «عباس کيارستمی» گذاشت. کيارستمی تازه در آلمان «کشف» شده بود، اما هنوز خيلی «جهانی» نشده بود. «سهراب شهیدثالث» با شوق دربارهٔ این بزرگداشت گفت: «برای عباس سنگ تمام گذاشتم. برايش همه کار کردم. شب و روز با هم بوديم. هم فيلمهاش را دوبله کردم، هم با او روی سن رفتم و هم برنامه را گرداندم!» کارهای او را هم ديده بود: «عباس خيلی جلو رفته. «مشق شب» را بايد ببينی. معرکه است! حتماً گريه میکنی.» و سرانجام گفت که قرارست با هم کار کنند. شهیدثالث آخرين فيلمش را ساخته بود؛ «گل سرخی برای آفريقا». زمانه بر او سخت گرفته بود و او به چشم میديد که ستارهاش رو به افول است. بر همهچيز و همهکس فحش میباريد، اما باز آرام نمیگرفت: «عباس باورش شده! بدجوری دور برداشته. خيال کرده میتواند از من سوء استفاده کند. مگر من نردبام هستم؟ کور خوانده! پدرش را در میآورم…»
دو رفيق قديمی قهر کرده بودند. فیلم مشترکشان دربارهٔ دیوار برلین ساخته نشد. کيارستمی صدايش پر از غصه بود، وقتی گفت که چقدر دلش میخواسته يکبار ديگر سهراب را ببيند و به او بگويد که برادرانه دوستش دارد. هرگز نمیخواسته است از او سوءاستفاده کند، قصد داشته او را همانجور که بود، به تصوير بکشد؛ با همان سيمای ظريف و هشيار، با همان نگاه پاک و معصوم، مرد خسته و تکيدهای به شکل و شمايل خودش: «در هيئت بزرگترين سينماگری که ما تا امروز داشتهايم.»
اما دیگر دیر شده بود، سهراب شهیدثالث در آمریکا به خواب ابدی رفته بود…
نمای چهارم: «گزارش» و «تجربه» امیر نادری
بیش از سیوپنج سال از ساختن فیلم «گزارش» میگذرد اما از بسیاری جهات همچنان تازگی خود را حفظ کرده است، فیلمی که درامی اجتماعی بود. با اینحال کیارستمی میگفت که «گزارش» فیلمی نیست که او بتواند آنرا راحت تماشا کند و هنوز از دیدن برخی صحنههای آن ناراحت میشد. «گزارش» فیلمی کمتردیدهشده از کیارستمی است. کیارستمی، «گزارش» را بر اساس زندگی شخصی و طلاق خود ساخته است. تنها فیلم کیارستمی در قبل از انقلاب که با بازیگران حرفهای و خارج از جریان تولید «سینمای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» ساخته شد و به جای کودکان، به زندگی زناشویی زوجی از طبقهٔ متوسط میپردازد. فیلمی که در آخرین ماههای پیش از سقوط سلطنت و به آتش کشیدهشدن سینماها بهنمایش درآمد و تصویری انتقادی از بحران اجتماعی و اخلاقی جامعهٔ ایران است. کیارستمی میگفت که همهٔ افراد سرِ صحنه از جمله علی باقری مسئول تراولینگ فیلم با داستان فیلم و شخصیتهای آن همذاتپنداری میکردند و همینطور افراد عالیرتبهای نظیر پهلبد (وزیر فرهنگ و هنر دورهٔ شاه) نیز بعد از دیدن این فیلم، به او گفتند که زندگی خودشان را در فیلمش دیدهاند. او میگفت چگونه چپهای ایران در آن زمان از او انتقاد کردند که به جای زندگی کارمندی، زندگی اشرافی را نشان داده در حالی که او همیشه از واقعیتها و زندگی آدمهای پیرامونش الهام گرفته و آنها را در آثارش بازآفرینی کرده، و آقای سوادکوهی در این فیلم، یکی از آن آدمها بوده است.
کیارستمی «تجربه» را بر اساس زندگی «امیر نادری» ساخت. حکایت پا گذاشتن پسربچهای به دوران بلوغ. دورانی که با هیجانات جنسی، شیفتگیهای لیلی و مجنونگونه همراه با سادگی بچهگانه درآمیخته و مرحلهٔ حساسی محسوب میشود. دورانی که اگر توجهی به آن نشود، معلوم نیست چه عواقبی در پی داشته باشد. هیچکدام از اطرافیان محمد متوجهِ اتفاقی که برای محمدِ «تجربه» میافتد، نیستند. برعکس، با او رفتاری حب و بغضگونه در پیش میگیرند. تجربهای که بار دیگر پس از بهمن ۵۷، با حکایتی متفاوت از جاعلِ نام «محسن مخملباف» در «کلوزآپ» روایت کرد.
نمای پنجم: قضیهای در دو شکل
نیمهٔ اول سال ۱۳۵۷ خورشیدی است و جامعه درگیر تحول. کیارستمی در صدد ساختن فیلمی جدید دربارهٔ جوانان؛ «قضیهٔ شکل اول، شکل دوم». فیلمی آنقدر ساده که دلتان نمیخواهد سراغ این سؤال بروید که چهقدر سینما است و چهقدر نیست. کیارستمی این فیلم را به کارشناسان آموزشی دوران پهلوی دوم نشان داد و از نظرات آنها فیلمبرداری کرد. وقتی فیلمبرداری تقریباً تمام شد، بهمن ۱۳۵۷واقع شده بود و نمایش فیلم غیرممکن. کیارستمی شروع به ساخت مجدد فیلم کرد. توضیحات آنرا حذف کرد و ساختارش را تغییر داد. او تصمیم گرفت فیلم را به مسئلهٔ دشوار دراماتیزهشدهای تبدیل کند.
کیارستمی در اولین فیلمش بعد از انقلاب به سراغ مفاهیم خیانت و وفاداری میرود. طرحی که کیارستمی در این فیلم مستند-داستانی پیاده میکند، بسیار بکر است. قصهای اخلاقی و در مقابل آن اظهارنظر مدیران، سیاستمداران، هنرمندان و البته افراد عادی؛ شاهدی بر نبوغ کیارستمی در پیداکردن سوژه و بسط تصویری آن، پارادوکسهای اخلاقی بر اساس رویکردهای روانشناسی و جامعهشناسی.
در مستند «قضیهٔ شکل اول، شکل دوم»، معلمی مشغول کشیدن نقاشی روی تختهسیاه برای شروع تدریس است که صدای کوبیدن روی میز میشنود، اما نمیداند چه کسی مسئول آن است. او تعدادی از شاگردان را از کلاس اخراج کرده و چالشی ایجاد میکند؛ یا همه یک هفته از کلاس محروماند و یا شخص خاطی را معرفی میکنند و کسی که خاطی را معرفی کند به کلاس برمیگردد. ابتدا با والدین به شکل مستند مصاحبه میشود که بهنظر آنها فرزندشان چه باید بکند؟ سپس شکل اول و دوم آغاز میشود.
در شکل اول، یکی از دانشآموزان مقاومت را میشکند و همکلاسیاش را لو میدهد و به کلاس برمیگردد. سپس با دهها نفر از مطرحترین سیاستمداران و روشنفکران دوران انقلاب دربارهٔ راهحل صحیح اخلاقی برای این مسئله گفتگو میشود.
در شکل دوم، همه مقاومت میکنند و پس از یک هفته به کلاس برمیگردند. مصاحبه مجدداً انجام میشود.
فیلم، مستندگونه و چالش اصلی نیز پشت همین دو قضیه نهفته است. سؤال اساسی این است که کدام یک از دو قضیه را میبایستی برگزید؟ در ابتدا پدر دانشآموزان به این سؤال پاسخ میدهند و در ادامه تعدادی از فعالان سیاسی، روشنفکران، روحانیون و… بهدنبال پاسخی برای این دو قضیه و توجیه ارجحیت یکی بر دیگری برمیآیند. کیارستمی با ارائهٔ آن در قالب داستانی کوتاه در یک کلاس درس، اشخاص مهمی را به میز محاکمه میکشاند. نکتهٔ جالب، تماشای این اشخاص مهم و اظهار نظرهای آنها پس از گذشت ۴۰ سال است؛ عبدالکریم لاهیجی، صادق خلخالی، صادق قطبزاده، محمود عنایت، عزتالله انتظامی، مسعود کیمیائی، نورالدین کیانوری، نادر ابراهیمی، هدایتالله متیندفتری ، کمال خرازی، علی موسوی گرمارودی، ابراهیم یزدی، ژاله سرشار، علی گلزاده غفوری، رهبر کلیمیان، رهبر ارامنه و بسیاری دیگر.
در واقع شاید تماشای این فیلم اکنون پرمفهومتر باشد نسبت به زمان ساخت آن. پس از گذرِ سالها، تماشای ترکیب غریب و امروزه ناممکنِ حضور آدمهایی اینچنین ناهمجنس در برابر دوربین کیارستمی وجهی سوررئال به این فیلمِ انگار مأنوسِ آن سالها میبخشد. با هربار تماشای این فیلم، این فکر مشغولم میکند که در دههها و دورههای مختلف، واکنش ما در برابر جوابهای این آدمها متفاوت خواهد بود، چون هر بار شناخت ما از آنها تغییر پیدا میکند.
نمای ششم: نخــل طلا
دیگر نامش شهرهٔ عالم سینما شده است؛ حاصل زحمات و آثارش در جشنوارهٔ کن فرانسه، بارها نامزد دریافت جایزهٔ نخل طلایی شده است. نامزدی برای فیلمهای «زیر درختان زیتون»، «طعم گیلاس»، «دَه»، «کپی برابر اصل» و «مثل یک عاشق».
«طعم گیلاس» در سال ۱۹۹۷ میلادی توانست بهطور مشترک با «مار ماهی» (The Eel) اثر «شوهی ایمامورا» جایزهٔ نخل طلایی بهترین فیلم این جشنواره را به خانه ببرد. بعدها مجلهٔ تایم این فیلم را بهعنوان یکی از ۱۰ فیلم برتر تاریخ فستیوال کن معرفی کرد. «طعم گیلاس» که اثری مینیمالیستی است، داستان مردی را به تصویر میکشد که در حومهٔ شهر تهران، با اتوموبیل شخصیاش دنبال کسی میگردد که تقاضای پردردسر او را در ازای دریافت ۲۰۰ هزار تومان پول انجام دهد.
«کپی برابر اصل»، نخستین فیلم سینمایی کیارستمی ساختهشده در خارج از ایران، موفق به دریافت جایزهٔ نخل طلایی بهترین فیلم نشد، اما «ژولیت بینوش» بازیگر صاحبنام فرانسوی توانست برای ایفای نقش در این فیلم جایزهٔ بهترین بازیگر زن را دریافت کند. این فیلم در ایالت توسکانی ایتالیا اتفاق میافتد و ماجراهای پیرامون صاحب یک گالری هنری (ژولیت بینوش) و نویسندهای را که او به تازگی با وی آشنا شده (ویلیام شیمل)، به تصویر میکشد.
«زیر درختان زیتون» با وجود اینکه در جشنوارهٔ فیلم کن جایزه دریافت نکرد، توانست جایزهٔ بهترین فیلم «جشنوارهٔ بینالمللی فیلم شیکاگو»، بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان «انجمن منتقدان فیلم نیویورک» و جوایز بهترین فیلم جشنوارههای بینالمللی «سائو پائولو» و «وایادولید» را بهخود اختصاص دهد. «همایون ارشادی» در این فیلم ایفای نقش کرده است.
از روزگارِ تسلطِ اساطير بر ذهنِ انسان، زيتون نشانهٔ صلح و آشتی بوده است؛ در يونانِ باستان در مراسمِ عبادتِ آپولو، خدای شعرو موسيقی و حقيقت، و همچنين آتنا، الههٔ خرد، طبقهای پر از برگِ زيتون زينتِ جماعت و آرايشِ صحنه میشد. آثار کیارستمی بدرقهٔ انسانیت، صلح، دوستی و امید به زندگی بود.
و قبل از نمای آخر گذری کنم از نامردمیها و خصومت کلامها، هر چند کسی که کیارستمی را «عزیزکردهٔ سینما» خواند، در سکوت خبری به عیادت «استاد کیارستمی» رفت و در مقابلش خضوع کرد و در «بود و نبودش»، «استاد» را «اصلترین قلندر سینما» خواند.
نمای هفتم: رفتن و ماندن در یاد
«بهمن کیارستمی»، فرزند عباس کیارستمی چندی پیش فایل صوتی صحبتهای خود را با پدرش در بیمارستان ارائه داده بود تا به پرسش او دربارهٔ علت رفتن «استاد» به پاریس پاسخ دهد. وی به پسرش گفته بود: «قماربازها همهچیزشون بد نیست، گاهی میشه یه چیزایی هم ازشون یاد گرفت. یکیاش این که میگن توی شرایطی که میبینین همهش رو باختین، پاشین صندلیتون رو ترک کنین، برین.»
در این نما، احساس میکنم امروزه اخبار و شایعات در محافل خبری بهحدی فراوان است که به شعری از «استاد عباس کیارستمی» بسنده کنم:
وقتی که آمد… آمد
وقتی که بود… بود
وقتی که رفت… بود
خیلیجالبه زندگی و سرنوشتی چندین ده ساله رو میشه در چند خط، کامل شناخت و لمس کرد
مرحبا و آفرین بر آنانکه آموختن را اسوه شدند و الگو که امروز به قدرت قلم و سواد بتوان چنین راحت یک انسان بزرگ را سرود و ستود