دخترکان نوجوان دبیرستان نظام وفا طیِ سالهای ۳۰ تا ۳۲ شمسی، باغ معین را که معبر گذر هر روزهشان بود، به واسطهٔ زنی پریشانچهره که صبحها بر نیمکتهای این باغ، با نجوایی شاعرانه، نشسته بود، بهخاطر دارند؛ در اهواز، باغ معینِ «اسیرِ» فروغ فرخزادِ «عصیان»کرده.
اهواز، از روی پل سفید، ساختمان هتل «آستوریا(س)» قدکشیده و خودنمایی میکرد. محصور بین کارونِ پُررمزوراز و بیستوچهارمتری و باغ معین، و نزدیک سینما ساحل، «آستوریا(س)» کنار شط ایستاده بود، همانجایی که نعمت نفتی شهرمان سرور و نشاط «لب کارون» را زمزمه میکرد.
هتل آستوریا که بعدها در داستانهای اسماعیل فصیح بارها مَسکن جلال آرین شد، اما نامش برای من، کودکی بالنده در دیار خوز و نیشکر، جای ابهام داشت. کمکم من هم قد کشیدم و سؤالِ وجه تسمیهٔ «آستوریا(س)» در ذهنم تهنشین شد. هنگامهٔ نوجوانی بهسر رسید و بهواسطهٔ تحصیلات خاص و حرفه و شغل، زندگیام آغشته به طراوت آب و سفر شد. در خلال سفرها دریافتم که این نام بر سلسلهٔ هتلهای زنجیرهای در شهرهای بزرگ دنیا، خوش نشسته و آغوشی باز برای خستگان راه گشوده است؛ شهرهایی چون کپنهاگ، پراگ، دوبی، دوسلدورف،… و حتی ونکوور در خیابان هِیستینگ غربی .
تأمل سینمایی رضا علامهزاده با هنرنمایی شهره آغداشلو و روایت مهمانان هتل آستوریای استانبول هم کمکی به پیداکردنِ معنای این اسم نکرد؛ فیلمی زیبا در ابتدای راه مهاجرتها و گریزها، در سالهایی که هنوز اینترنت به دنیا نیامده بود.
و بالاخره سال ۱۹۹۲ میلادی فرا رسید و در خلال سفرهای منظم و غیرمنظم حرفه و شغل، همراه نجوای مرغان دریایی و طیِ گذر از مدیترانه و اطلس شمالی گذر به بندر «خیخون» افتاد، مرکز استان و بندری بزرگ در شمال اسپانیا و در کرانهٔ جنوبی خلیج بیسکای (دریای دیوانه) که جنون زوزههای باد وحشی آن افسانههایی از نپتون سرائیده و پهلوگیری در این بندر، خروش امواج را در ذهن دریانوردان با نوای سحرآمیز «افسانه»ای دیگر جایگزین میکند.
موسیقیای به همین نام، و خالق این شاهکار ماندگار، ایزاک آلبنیز، که ۲۹ ماه مه مصادف با زادروزش است، در جوانی و به هنگام اقامتش در لندن، در سال ۱۸۹۰ این قطعهٔ گوشنواز را برای پیانو بر «پنج خط حامل» نگاشت و نام «لیساندا» را بر این اثر برگزید که به زبان اسپانیایی «افسانه» معنی میدهد. دو سال بعد برای نخستینبار این قطعه توسط «خوان پوجل» در بارسلون، شهر بزرگ کاتالونیا اجرا شد.
«ایزاک آلبنیز» در سال ۱۹۰۹ کالبد بر زمین عاریه گذاشت و روح در پرواز، سالیانی پس از رجعت ابدیاش، ناشری آلمانیتبار به نام «هاوفمایستر» برای اولین بار نسخهٔ کاملی از این اثر را تحت عنوان سوئیت اسپانیایی اپوس ۴۷ منتشر نمود. طبق آنچه قبلاً در سال ۱۸۸۶ اعلام شده بود، اصل این قطعه هشت موومان بود که تا آن زمان تنها چهار موومان از آن تحت نامهای متعدد منتشر شده بود. چهار موومان جدید به منظور تکمیل قطعه به آن افزوده شد و ناشر کلیهٔ قطعات را در این سوئیت اسپانیایی گرد هم آورد. تصمیم بر آن شد تا نامی که برای این اثر موسیقی انتخاب میشود متناسب با ۲۵ سال قبل باشد، بههمین علت برای موومانهای مختلف، اسامی شهرها و مراکز استانهای مختلف اسپانیا انتخاب شد و قطعه «آستوریا(س)» نام گرفت، با اینکه «ایزاک آلبنیز» زادهٔ استان «کاتالان» بود.
«آلبنیز» با تصوری از گذشتهٔ کشورش به فرهنگی که آمیخته با فرهنگ مسلمانان بود، در کلیهٔ نوشتههایش دربارهٔ این اثر همواره اینچنین مینگارد؛ صدای زیبای این قطعهٔ موسیقی از کاخ الحمراء مشرف بر شهر گرانادا به بیرون شنیده میشود. او در واقع نواها و موسیقی محلی کولیها را تصور میکرده که ملودی آن توسط سازی عربی شبیه کمانچهٔ ایرانی و ریتم و همراهی آن با گیتار نواخته میشده است.
او در سال ۱۸۸۶ در اینباره مینویسد: «در میان عطر گلها، سایهٔ درختان سرو و سفیدی برف بر رشته کوههایی که به قصر الحمراء مشرفاند، سرنادی نوشتم که صدای غم و اندوه از آن به گوش میرسد. من این قطعه را از سر خوشی و سرمستی ننوشتم، بهدنبال سنتها و گذشتگان بودم… بهدنبال موسیقیای بودم که تمام زیباییهای گرانادای عربی در آن نهفته باشد.»
همانطور که گفته شد، این قطعه ابتدا برای پیانو ساخته شد ولی در زمان حیات «آلبنیز» تنظیم این قطعه برای گیتار توسط «فرانسیسکو تارگا» صورت پذیرفت و بخت شهرتش با گیتار عجین شد.
از دوران کودکیام سالها در گذر است و با این حکایات، هنوز این نام برایم چون ابهامی معماگونه است.
پیوست: دو سال پس از پایان جنگ عالمگیر دوم ، به سال ۱۹۴۷ میلادی در اسپانیا فیلمی به کارگردانی «لویس سزار آمادوری» به نام «آلبنیز» ساخته شد؛ تنها فیلمی که زندگی «ایزاک آلبنیز» را بر پردهٔ نقرهفام بازتاب داد. ساعتی از فیلم که گذشت به «افسانه» میرسیم «لیسندا» یا همان «آستوریا(س)»، لذت دیدن و این حس نوستالژیک سپید و سیاه را شریک میشوم.
بخش هایی از این فیلم را در اینجا ببینید: