در کرباسی میپیچم
شادیهایم را
که پایانش تو بودی
***
آرشه بر مژگانم نکش
قرار از جانم میربائی
سازها کوک نیستند…
***
کوله بر بارمیکشم
گره میزنم اشکهایم را
بر لب جوی آبی
شاید به سرچشمه رسیدم
***
گاه میاندیشم
ای کاش قانون دوئل برقرار بود
یا می کُشتیام
یا میمُردم …
***
پرندهٔ من
اینجا و هیچکجا
آشیان نمیگیرد
از فراز میگریزد
در قعر، تهنشین میاندیشد
و نمیگنجد
در ظرفیت اندک دل تو
اوج عمیق پروازش…
آوریل ۲۰۱۶