سام م. سرابی – ونکوور حالا که ۱ سال و ۱۳ ماه و ۳۸ روز و ۴۲ ساعت از تابآوردن کابوسهات میگذرد، بیا و خیرِ سرت اعتراف کن به زخمی که کهنه نمیشود لعنتی. آنهم وقتی تکیهگاهت بیخبرِ قبلی، به دشنهٔ استحالهشده، بنشیند روی گُردههای لرزانت… بیا و بگو که همهچیز از آن فرودگاه لعنتیِ ونکوور شروع شد، از حسی که بیخبر قبلی سوارت شده بود تا منِ راوی لحظهای را تصور کنم در تناسخ…
بیشتر بخوانیدسام سرابی
توضیح و طلب بخشش به دلیل یک امر واضح – دربارهٔ گفتوگو با آقای مسعود بهنود
سام. م. سرابی – ونکوور در گفتگوی «رسانهٔ همیاری» با آقای بهنود خبطی رخ داده که این کمترین، سام محمودی سرابی، مسئول اصلی آن هستم و طبیعیست که اگر مدعی حرفهایگری در عرصهٔ رسانهایم، میباید بدان معترف بوده، عذرتقصیر بطلبیم هرچند دیدهٔ خطاپوش، قلم عفو بر آن کشیده باشد. در آن گفتوشنود که بیشتر با پرسشهای دو دوست و همکار گرامی بنده یعنی خانم غفارزاده و آقای آقازاده اداره میشد، پرسشی نیز از ذهن حقیر گذشت…
بیشتر بخوانیدگذر از رؤیافروشی به واقعیتپردازی: قصهای دیگر – گفتوگویی اختصاصی با مسعود بهنود
دکتر محرم آقازاده – ونکوور نخستین روزهای ماه اکتبر بود که، با سرکار خانم سیما غفارزاده، سردبیر رسانهٔ همیاری، دربارهٔ مصاحبه با جناب مسعود بهنود صحبت کردیم. بر اساس صحبتهایی که با حامی برنامهٔ حضور مسعود بهنود در دانشگاه سایمون فریزر، جناب صوفی، شده بود، اسباب مصاحبه با ایشان را فراهم آوردیم. ولی آنچه ما واقعی میانگاشتیم، خیالی بیش نشد. مسعود بهنود آمد و دوست دیرینهاش، محمد محمدعلی، هم آمدند. هر دو شوری در مخاطبان…
بیشتر بخوانیدپارههایی در رونویسی از دست مسعود بهنود
سام م. سرابی – ونکوور sampurazizi@gmail.com قبل از آغاز سخن، صادقانه معروضم خدمتتان که نوشتهای که دراوج تب و درد و تنها برای امتثال امر حضرت سردبیر روی کاغذ بیاید، بهتر از این نمیشود، پس نباید جدیاش گرفت. ۱- زمانی از خواهرزادهام پرسیدم میخواهی چکاره شوی. گفت، مایکل جکسون! سری تکان دادم و گفتم، بدبخت! ما که میخواستیم مصطفی شعاعیان و اگر نشد فرج سرکوهی و مسعود بهنود شویم، شدیم همین یالقوزی که هستیم، وای…
بیشتر بخوانیداین دو قصه؛ واقعیتی شبیهتر به خیال
سیما غفارزاده – ونکوور نهم اکتبر بود و یکشنبه بعدازظهری آفتابی. بههمراه دوست و همکارم دکتر محرم آقازاده روانهٔ واحد داونتاونِ دانشگاه سایمون فریزر شدیم تا در برنامهٔ سخنرانی مسعود بهنود که با همکاری ابر و باد و مه و خورشید و فلک امکانپذیر شده، شرکت کنیم. اغراق نمیکنم؛ اگر ایشان پدرِ دامادی که تصمیم گرفت در این حوالی از ماه اکتبر جشن عروسی بگیرد نبود، اگر سام سرابی از شاگردان قدیمیاش در ونکوور اصرار…
بیشتر بخوانید