ویرایش و بازنویسی: مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور
پنجم سپتامبر ۱۹۴۵، تنها سه روز پس از پایان جنگ جهانی دوم، جنگی دیگر آغاز شد که برای چند دهه کشورهای زیادی را در بلوک شرق و غرب درگیر کرد، کشورهایی که در نبرد با آلمان نازی و متحدینش در طول جنگ جهانی دوم همپیمان یکدیگر بودند. این جنگ، «جنگ سرد» نامیده شد و بهباور بسیاری از کارشناسان و سیاستمداران، روز پنجم سپتامبر ۱۹۴۵ از پایتخت کانادا و با افشای اسناد جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از کشورهای غربی، از سوی یکی از جاسوسان این کشور بهنام ایگور گوزنکو، آغاز شد.
ایگور سرگئیویچ گوزنکو، جاسوس روس متخصص شکستن رمز و ساکن اُتاوا واقع در انتاریوی کانادا بود. ایگور گوزنکو در ۲۶ ژانویهٔ سال ۱۹۱۹ در روستای روگاچف در نزدیکی دمیتروف، حوالی مسکو متولد شد. او در ۵ سپتامبر ۱۹۴۵ سه روز پس از پایان جنگ جهانی دوم، ۱۰۹ سند دربارهٔ فعالیتهای جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی در غرب را فاش و درخواست پناهندگی کرد. این اتفاق باعث شد نخستوزیر کانادا، مکنزی کینگ، کمیتهٔ سلطنتی تحقیقات جاسوسی را در کانادا تشکیل بدهد.
گوزنکو همچنین تلاشهای اطلاعاتی شوروی بهمنظور سرقت اسرار هستهای و نیز روشهای کارگذاشتن مأموران خفته را آشکار کرد. «ماجرای گوزنکو» غالباً بهعنوان یکی از محرکهای جنگ سرد مورد توجه قرار میگیرد. جان گرانشتاین، مورخ، اظهار داشت که این ماجرا برای افکار عمومی، آغاز جنگ سرد بود. همچنین رابرت فولفورد، روزنامهنگار، نوشت: «بهطور قطع، جنگ سرد از اُتاوا شروع شد». گرانویل هیکس نیز اظهار کرد که اقدامات گوزنکو مردم آمریکای شمالی را نسبت به اهمیت و خطر جاسوسی شوروی آگاه کرد.
گوزنکو در مؤسسهٔ معماری مسکو تحصیل کرد و در همانجا با همسر خود، سوتلانا (آنا) آشنا شد و خیلی زود با او ازدواج کرد. او در آغاز جنگ جهانی دوم به ارتش پیوست و یکسال بهعنوان جاسوس متخصص شکستن رمز آموزش دید. مقام او باعث شد به اطلاعات سرّی در رابطه با جاسوسیهای شوروی در غرب دست پیدا کند. گوزنکو بهعنوان زیردست کلنل نیکلای زابوتین مشغول به کار شد.
در سپتامبر سال ۱۹۴۵، زمانیکه به گوزنکو اطلاع داده شد که باید بههمراه خانوادهاش به شوروی بازگردد، او بهدلیل نارضایتی از کیفیت زندگی و شرایط سیاسی وطنش، تصمیم به افشاگری گرفت. او با دردستداشتن کیف دستی حاوی کتابهای کد و وسایل رمزگشایی از در سفارتخانه بیرون آمد و یکراست به سراغ پلیس سوارهنظام کانادا رفت، اما افسران پلیس داستان او را باور نکردند. او سپس به دفتر روزنامهٔ اتاوا جورنال رفت و در آنجا نیز سردبیر شب علاقهٔ چندانی نشان نداد و به او پیشنهاد داد تا به وزارت دادگستری برود، اما زمانیکه به آنجا رسید، مسئولی حاضر نبود. او با وحشت از اینکه اتحاد جماهیر شوروی از نیت او برای جاسوسی دوجانبه اطلاع پیدا کرده باشد، به خانه برگشت و آن شب خانوادهٔ خود را در آپارتمان همسایهاش که یک گروهبان نیروی هوایی سلطنتی کانادا بود، پنهان کرد. او آن شب از درون سوراخ کلید دید که تعدادی از مأموران شوروی وارد آپارتمان او شدند و شروع به جستجوی منزلش کردند. همسایهٔ گوزنکو توانست پلیس را متقاعد کند که در محل حضور یابد. زمانیکه پلیس اتاوا وارد عمل شد، آنها خانه را ترک کردند. آن شب دو مأمور اطلاعات شوروی در آن درگیری دستگیر شدند.
روز بعد گوزنکو توانست با افرادی در پلیس سوارهنظام کانادا مرتبط شود که علاقهمند به بررسی مدارکی بودند که او از سفارت شوروی خارج کرده بود. نیروی سوارهنظام پلیس، گوزنکو را به کمپ ایکس، یکی از کمپهای محرمانهٔ جنگ جهانی دوم منتقل کرد که از اتاوا فاصلهٔ نسبتاً زیادی داشت. از آنجاییکه کانادا عضو کشورهای مشترکالمنافع بود، در مدتی که گوزنکو در آن کمپ سکونت داشت، توسط مأموران اطلاعات داخلی بریتانیا (MI5) و همچنین ادارهٔ تحقیقات فدرال آمریکا (CIA) مورد بازپرسی قرار گرفت.
روز بعد گوزنکو توانست با افرادی در پلیس سوارهنظام کانادا مرتبط شود که علاقهمند به بررسی مدارکی بودند که او از سفارت شوروی خارج کرده بود. نیروی سوارهنظام پلیس، گوزنکو را به کمپ ایکس، یکی از کمپهای محرمانهٔ جنگ جهانی دوم منتقل کرد که از اتاوا فاصلهٔ نسبتاً زیادی داشت. ازآنجاییکه کانادا عضو کشورهای مشترکالمنافع بود، در مدتی که گوزنکو در آن کمپ سکونت داشت، از سوی مأموران اطلاعات داخلی بریتانیا (MI5) و همچنین ادارهٔ تحقیقات فدرال آمریکا (CIA) مورد بازپرسی قرار گرفت.
ادعا میشود که اگرچه پلیس کانادا به گوزنکو توجه میکرد، نخستوزیر وقت کانادا، ویلیام لیون مکنزی کینگ، در ابتدا نمیخواست هیچ ارتباطی با گوزنکو داشته باشد. گزارش شده است حتی با وجود آنکه گوزنکو تحت حمایت پلیس سوارهنظام کانادا بود و بهدست آنها پنهان شده بود، کینگ در جستجوی راهحلی دیپلماتیک بود تا شوروی، کشور متحد و دوست دوران جنگش، را نرنجاند. اسناد نشان میدهد زمانیکه روز شش سپتامبر، نورمن رابرتسون، دستیار کینگ در امور خارجه، و اچ.اچ رانگ، منشیاش، به وی اطلاع دادند که اتفاق بدی افتاده است، کینگ هفتادساله و خسته از شش سال رهبری در جنگ، مات و مبهوت ماند. او مطلع شد که گوزنکو و همسرش سوتلانا در دفتر وزیر دادگستری، لوئيس سن لورن، حاضر شدهاند و اسنادی را مبنی بر خیانت شوروی در خاک کانادا ارائه کردهاند. کینگ در خاطرات خود نوشت که این ماجرا فراتر از هر اتفاق دیگری، مانند یک بمب بود. به گزارش کتابخانه و بایگانی اسناد کانادا، قسمتی از دفتر خاطرات نخستوزیر کینگ در آن سال یعنی از روز ۱۰ نوامبر تا ۳۱ دسامبر ۱۹۴۵ مفقود شده است.
رابرتسون به نخستوزیر گفت که گوزنکو تهدید به خودکشی کرده است، اما نخستوزیر سرسختانه معتقد بود حتی اگر گوزنکو بهدست مأموران شوروی دستگیر شود، باز هم دولت وی مداخله نخواهد کرد. با این وجود رابرتسون دستورات نخستوزیر را نادیده گرفت و اجازه داد تا به گوزنکو و خانوادهاش بهدلیل درخطربودن جانشان، پناهندگی اعطا شود.
در فوریهٔ ۱۹۴۶، اخباری منتشر شد مبنی بر اینکه شبکهای از جاسوسان کانادایی تحت فرمان اتحاد جماهیر شوروی اطلاعات طبقهبندیشدهای را به دولت شوروی منتقل کردهاند. بخش زیادی از اطلاعاتی که آن زمان پخش شد، اکنون جزئی از اطلاعات عمومی است و دولت کانادا چندان نگران اطلاعات بهسرقترفته نبود و بیشتر به این احتمال توجه داشت که مبادا اسرار واقعی به دست دشمنان آینده بیفتد. کانادا نقش عمدهای در تحقیقات ابتدایی فناوری بمب هستهای داشته است، این کشور بههمراه بریتانیا بخش عمدهای از پروژهٔ منهتن در زمان جنگ بود و این نوع اطلاعات حیاتی در دستان دیگر ملتها میتوانست منافع کانادا را به خطر بیندازد.
افشاگری گوزنکو آغازگر عصر مدرن اطلاعات امنیتی کانادا بود. مدارک افشاشده از سوی گوزنکو مشخص کرد که مأموران اتحاد جماهیر شوروی به ارتش کانادا، شورای تحقیقات ملی، وزارت امور خارجه، وزارت تدارکات دفاعی، کمیسیون عالی بریتانیا و برنامهٔ تحقیقات انرژی اتمی نفوذ کردهاند. این مدارک حاوی اطلاعات قابلتوجهی دربارهٔ جاسوسان شوروی در ایالات متحده نیز بود. اطلاعات افشاشده از سوی گوزنکو مشخص میکرد که شوروی از اوایل سال ۱۹۴۲ متحدان غربی خود را بهعنوان دشمنان بالقوه قلمداد کرده است. آنها پس از نفوذ در پروژهٔ منهتن، ساخت سلاح اتمی خود را آغاز کرده بودند. شواهد ارائهشده از سوی گوزنکو منجر به دستگیری ۳۹ مظنون ازجمله آگاتا چپمن شد که آپارتمانش در خیابان سامرست غربی اتاوا محل محبوبی برای ملاقاتهای بعدازظهر جاسوسان بود. از این افراد، در مجموع ۱۸ نفر به جرائم مختلف محکوم شدند. از میان محکومشدگان از افرادی مانند فرد رز، تنها کمونیست پارلمان در مجلس عوام کانادا، سام کار، سازماندهندهٔ ملی حزب کمونیست و ریموند بویر، دانشمند، میتوان نام برد. چپمن بعداً تبرئه شد و قاضی پروندهٔ وی اعلام کرد که هیچ مدرکی علیه وی ارائه نشده است. یک کمیسیون تحقیقاتی سلطنتی به ریاست قضات رابرت تاشکنر و روی کلوک بهمنظور بررسی ماجرای گوزنکو و مدارکش مبنی بر جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی در کانادا تشکیل شد. همچنین به سایر کشورها مانند ایالات متحده و بریتانیا هشدار داده شد که عوامل شوروی تقریباً بهطور قطع در کشورهای آنان نیز نفوذ کردهاند.
گوزنکو سرنخهای مهم زیادی ارائه داد که به تحقیقات در حال انجام مربوط به جاسوسی در بریتانیا و شمال آمریکا مرتبط میشدند. اسنادی که وی ارائه داده بود، پرده از کار تعداد زیادی از کاناداییهایی برداشت که در حال جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی بودند. یک منشی در وزارت امور خارجه، یک سروان ارتش کانادا و یک مهندس رادار که در شورای تحقیقات ملی کار میکردند، همگی بهاتهام جاسوسی دستگیر شدند. همچنین حلقهای از ۲۰ جاسوس تحت رهبری فرد رز کشف شدند که اطلاعات را به شوروی افشا میکردند. در ایالت متحده نیز، FBI موفق به ردیابی یک جاسوس شوروی بهنام ایگنزی وایتزاک در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی (USC) واقع در لس آنجلس شد.
دولت کانادا بهدلیل ترس از انتقامجویی شوروی، به گوزنکو و خانوادهاش هویت جدیدی داد و گوزنکو همانطور که توسط دولت کانادا تعیین شده بود، باقی عمر خود را با نام احتمالی «جورج براون» گذراند. در مورد زندگی گوزنکو پس از این ماجرا اطلاعات کمی وجود دارد، اما میتوان فهمید که او و همسرش به یک زندگی سطح متوسط در کلارکسون، در حومهٔ شهر تورنتو ادامه دادند و هشت فرزند خود را با هم بزرگ کردند. هرچند، او در پروندهٔ توهین علیه مجلهٔ مکلینز بهدلیل مقالهٔ افتراآمیزی که در موردش منتشر شده بود، حضور پیدا کرد و این پرونده سرانجام از سوی دیوان عالی کانادا بررسی شد. گوزنکو با نوشتن دو کتاب در معرض توجه عموم باقی ماند: «این انتخاب من بود»، روایتی غیرداستانی از افشاگریاش، و رمان «سقوط یک تایتان» که در سال ۱۹۵۴ جایزهٔ ادبی فرماندار کل را بهدست آورد. وی همچنین برای تبلیغ کتابهایش و گلایه از حضور همیشگی پلیس سوارهنظام کانادا در زندگیاش، در تلویزیون ظاهر شد که البته همیشه صورتش را میپوشاند.
در سال ۱۹۸۲، گوزنکو در میسیساگای انتاریو بر اثر حملهٔ قلبی درگذشت. همسرش نیز در سپتامبر ۲۰۰۱ درگذشت و کنار او به خاک سپرده شد. مزار او ناشناس بود تا اینکه در سال ۲۰۰۲ بازماندگانش سنگ مزاری برای او تهیه کردند. در سال ۲۰۰۲ ، شیلا کاپس، وزیر میراث فدرال، واقعهٔ گوزنکو را رویدادی با اهمیت تاریخی ملی تعیین کرد. در ژوئن ۲۰۰۳، شهر اتاوا و در آوریل ۲۰۰۴، دولت فدرال کانادا برای بزرگداشت وی پلاکهای یادبودی را در پارک داندونالد قرار دادند. از طریق این پارک بود که پلیس سوارهنظام کانادا توانست در شبی که مأموران سفارت شوروی در آپارتمان گوزنکو بودند، آپارتمان او را در خیابان سامرست تحت نظر بگیرد.
داستان رونمایی از این دو پلاک و روند لابیگری گوزنکو در دو سطح دولتی در کتاب «بهیاد گوزنکو: تلاشی برای بزرگداشت قهرمان جنگ سرد» بهقلم اندرو کاوچاگ (۲۰۱۹) با جزئیات ذکر شده است. همچنین ماجرای گوزنکو در سال ۱۹۴۸، در فیلم «پردهٔ آهنی» بهکارگردانی ویلیام ولمن و «عملیات شکار انسان» در سال ۱۹۵۴ بهکارگردانی جک الکساندر به تصویر کشیده شده است.
منبع: ویکیپدیا