مژده مواجی – آلمان این روزها همهجا حال و هوای کریسمس را دارد. پا که از خانه بیرون میگذاری، زرقوبرق خیرهکنندهٔ دوروبَر و فروشگاهها نگاهها را بهطرف خودش میکشاند. بستههایی که با کاغذ رنگی و روبانهایی خوشرنگ و خیرهکننده کادوپیچی کردهاند، وسوسه میکنند و چشمک میزنند، که بیا بخر! تبلیغات این روزها غوغا میکند و من در این مواقع به یاد گفتهای از مارک تواین (١٩١٠ – ١٨٣۵)، نویسندهٔ آمریکایی، میافتم: «تبلیغ اسلحهای است که…
بیشتر بخوانیدکریسمس
کوچهپسکوچههای ذهن من – دو دوچرخهسوار از دو نسل در آلمان
مژده مواجی – آلمان دوازده سال پیش اوایل پاییز که در آلمان شروع فصل اجرای تئاتر است، با دخترم که چهارساله بود، به تئاتر رفتیم. تئاتر سفید برفی و هفت کوتوله. برنامهای از یک گروه تئاتر کودک که سبکی خاص داشت. قصهخوانی همراه با اجرای صامت هنرپیشگان و همراهی موزیک. محل اجرای تئاتر آشنا نبود. زودتراز خانه بیرون رفتیم که وقت کافی برای پیدا کردن محل آن داشته باشیم. به نزدیک آدرس اجرای نمایش که رسیدیم،…
بیشتر بخوانیدونکوور از داخل ترن هوایی – کریسمس، من و حافظ، توماس و جان رالسون
مجید سجادی تهرانی – ونکوور ۱ یک روز اوایل ماه دسامبر بود که سروکلهٔ درخت کریسمس مصنوعی گوشهٔ سالن، درست روبهروی اتاق آقای رئیس پیدا شد و فردای آن روز رئیس مثل همیشه بشکنزنان، از اتاقش با رادیو ضبط کوچکی بیرون آمد. آن را روی قفسهٔ فرمهای اداری گذاشت. سهشاخه را به پریز زد و روشن کرد. موج رادیویی مخصوص ایام کریسمس و سال نو را پیدا کرد و صدای ماریا کری طنینانداز شد که…
بیشتر بخوانید