تقدیم به انسانیت

تقدیم به انسانیت

مهدی حبیب‌الله – ونکوور و آنگاه که مرگ را چون کودکی در آغوش خود فشردی، مرگ هم نزد تو آرام و خجل در کنج اتاق چشم‌هایش را بر زمین دوخت و از شرم گونه‌هایش چون خونِ دویده در رگ آدمی، سرخ گردید و هرگز تا رفتنش سرِ خود به خجلت از حضورت بالا نیاورد. او نیز همراه با قَدَر قُدرت‌های کاذب همچون بالُنی بادشده، در دستان کودکی بازیگوش با سوزنی به ضخامت روح بزرگت ـ در…

بیشتر بخوانید