ویرایش و بازنویسی: مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور
مرز میان کانادا و آمریکا طولانیترین مرز موجود بین دو کشور در جهان است. این مرز با نزدیک به ۹٬۰۰۰ کیلومتر طول، در حال حاضر بهعنوان «طولانیترین مرز بیدفاع» جهان نیز شناخته میشود. هرچند این «بیدفاع» بودن، صرفاً به نبودِ نیروهای نظامی در نزدیکی دو سوی مرز اشاره دارد، ولی نیروهای امنیتی و مرزبانی برای برخورد با مهاجران غیرقانونی و جلوگیری از قاچاق، در مرز بین دو کشور حضور دارند و بر آن نظارت میکنند. اما این مرز نهتنها در طول تاریخ همیشه اینقدر آرام نبوده، بلکه صحنهٔ درگیریهای متعدد ازجمله جنگهای خونینی بوده که بهشکلگیری مرز کنونی منجر شده است. شاید بتوان مهمترین این نبردها را جنگ موسوم به «جنگ ۱۸۱۲» دانست. جنگی سهساله که در فوریهٔ ۱۸۱۵ خاتمه یافت و علیرغم درگیریهای گسترده که به آتش کشیدهشدن شهر واشنگتن دیسی (پایتخت کنونی آمریکا) و عمارتهای عمومی و مهم آن ازجمله کاخ سفید یکی از رخدادهای آن بود، به صلحی پایدار بین آمریکا و کانادا انجامید. هرچند از پایان این جنگ بیش از ۲۰۰ سال میگذرد و صلح در آن به بیش از ۵۰ سال پیش از تشکیل رسمی کشور کانادا بازمیگردد، آنقدر جنگ پرحادثهای بوده است که هنوز هم هرازچندی توسط مقامات دو کشور از آن یاد شود. یکی از این موارد در تابستان ۲۰۱۸ بود که در بحبوحهٔ مناقشه بر سر تعرفهٔ فولاد و آلومینیوم میان آمریکا و کانادا، دونالد ترامپ، رئیسجمهورِ وقتِ آمریکا، در پاسخ به پرسش جاستین ترودو، نخستوزیر کانادا، که از او پرسیده بود چطور تعرفهٔ فولاد و آلومینیوم را یک «مسئلهٔ امنیت ملی» قلمداد میکند، پرسید: «شما نبودید که کاخ سفید را آتش زدید؟»
بهمناسبت سالگرد خاتمهٔ جنگ ۱۸۱۲، در این شماره مروری خواهیم داشت بر آنچه در خلال این جنگ گذشت.
* * * * *
جنگ ۱۸۱۲، نبردی بود که از ژوئن سال ۱۸۱۲ تا فوریهٔ سال ۱۸۱۵ میان ایالات متحدهٔ آمریکا و بریتانیای کبیر، بهعبارتی مستعمرات بریتانیا در آمریکای شمالی و متحدان بومی آنها در آمریکا، رخ داد. تاریخشناسان در ایالات متحده و کانادا از آن بهعنوان جنگی بزرگ و حائز اهمیت یاد میکنند، اما در بریتانیا تنها بهعنوان حادثهای کوچک در زمان جنگهای ناپلئونی به خاطر آورده میشود. در انتهای جنگ مسائل کلیدی حلوفصل شدند و بدون تغییر مرزها، طرفین جنگ به صلحی پایدار دست یافتند.
ایالات متحده به چند دلیل اعلام جنگ کرد، از آن میان میتوان به محدودیتهای اعمالشده بهدلیل جنگ بریتانیا علیه فرانسه و اجبار بیش از ۱۰ هزار تاجر دریانورد آمریکایی به خدمت در نیروی دریایی سلطنتی و حمایت بریتانیا از قبایل بومی آمریکایی که با مهاجران اروپایی در حال جنگ بودند، اشاره کرد. دولت بریتانیا که احساس میکرد هر آنچه را در توان داشته برای پرهیز از ورود به جنگ بهکار گرفته است، از اعلان جنگ از سوی ایالات متحده وحشتزده شد و احساس میکرد رئیسجمهور «مَدیسون» قصد سوءاستفاده از وضعیت موجود بریتانیا را دارد و میخواهد در زمان درگیری انگلستان در جنگی ویرانگر علیه فرانسه، دست به تصرف کانادا بزند. بیشتر ساکنان «نیو اِنگلند» هم همین عقیده را داشتند و بههمین دلیل، از این جنگ با عنوان «جنگ آقای مَدیسون» یاد میکردند. در نتیجه هدف اصلی نیروهای بریتانیا در این جنگ صیانت از مرزهای مستعمرات این کشور در آمریکای شمالی بود.
این جنگ در سه صحنه رخ داد؛ ابتدا نبرد در دریا آغاز شد و کشتیهای جنگی وارد جنگی نابرابر علیه کشتیهای تجاری شدند. در مرحلهٔ دوم، نبردهای زمینی و دریایی در جبهههای ایالات متحده و کانادای کنونی شکل گرفتند. در مرحلهٔ سوم، که عظیمترین بخش این جنگ بود، نبرد در جنوب ایالات متحده و ساحل خلیج مکزیک کنونی در ایالات متحده شکل گرفت. در پایان جنگ، هر دو طرف پیمان گنت را امضا کردند و با توجه به این پیمان، به نواحی مورد تصرف خود بازگشتند، زندانیان جنگی و کشتیها را به طرف مقابل بازگرداندند و روابط دوستانه و تجارت خود را بدون هیچ محدودیتی از سر گرفتند.
نیروهای بریتانیایی که بیشتر نیروهای زمینی و دریایی خود را درگیر جنگهای ناپلئونی در فرانسه میدیدند، تا سال ۱۸۱۴ استراتژی دفاعی در پیش گرفتند. پیروزیهای ابتدایی بر ارتش ایالات متحده که ضعف شدیدی در رهبری داشت، نشان داد که اشغال کانادا بسیار دشوارتر از پیشبینیهای نخستین خواهد بود. علیرغم این شکستها، ایالات متحده توانست تلفات سنگینی به همپیمانان بومی بریتانیا وارد آورد، و در نهایت امید برای شکلگیری یک دولت مستقل بومیان را در ایالتهای غرب میانهٔ آمریکا (US Midwestern States) و تحت حمایت بریتانیا کاملاً به یأس بدل کرد. در سال ۱۸۱۳ نیروهای آمریکایی کنترل دریاچهٔ ایری را به دست گرفتند، و قسمتهای غربی کانادای علیا (جنوب انتاریوی کنونی) را تصرف کردند، اما حملات بعدی نیروهای آمریکایی برای تصرف مونترآل با شکست روبرو شد، و جنگ در کانادای علیا پس از آن و تا سال ۱۸۱۴ تبدیل به نبردی فرسایشی و چریکی شد. در آوریل ۱۸۱۴، پس از شکست ناپلئون، بریتانیا تعداد زیادی نیروی نظامی ورزیده در اختیار داشت و در نتیجه استراتژی هجومی علیه ایالات متحده در پیش گرفت. پس از این تاریخ بریتانیا حملات زیادی علیه ایالات متحده ترتیب داد، با این وجود، در حمله برای اشغال نیویورک در پلاتسبورگ با شکست مواجه شد.
بهدنبال پیروزی در نبرد بلیدنزبرگ، نیروهای بریتانیایی وارد واشنگتن دی.سی شدند
نیروهای نظامی ایالات متحده که پیش از این توانسته بودند در آوریل ۱۸۱۴ نیروی دریایی سلطنتی را در رودخانهٔ پاتوکسنت عقب برانند، در مقابلِ حمله به واشنگتن دی.سی. تاب مقاومت نداشتند و در اوت همان سال واشنگتن به اشغال نیروهای بریتانیایی درآمد. پس از این پیروزی، بریتانیاییها اقدام به آتشزدن بناهای عمومی واشنگتن ازجمله کاخ سفید کردند. با این وجود، در نهایت در طول نبرد بالتیمور نیروهای بریتانیا شکست خورده و مجبور به عقبنشینی از واشنگتن شدند.
پس از تمام این کشوقوسها، هر دو کشور مشتاق بودند که به وضعیت عادی پیش از جنگ بازگردند و مذاکرات صلح بهسرعت در اوت ۱۸۱۴ در گنت آغاز شد. این شکستها باعث شد بریتانیا از درخواستش برای تشکیل ایالتی میانی برای بومیان صرفنظر کند، و در نهایت در دسامبر ۱۸۱۴ معاهدهٔ صلح امضاء شود، با اینحال، بهدلیل نرسیدنِ خبر صلح، نیروهای بریتانیایی در ژانویهٔ ۱۸۱۵ شکستی سنگین را در «نیو اورلئانز» متحمل شدند.
تلفات نیروهای بریتانیایی بهمراتب کمتر از نیروهای آمریکایی بود، اما علاوه بر آن حداقل ۳٬۰۰۰ بردهٔ آمریکایی در زمان جنگ بهسمت خطوط نیروهای بریتانیایی گریختند. تعداد زیادی از بردگان دیگر هم در بحبوحهٔ جنگ پا به فرار گذاشته و آزاد شدند. بعضی از این بردههای تازهآزادشده از سوی بریتانیاییها در نوا اسکوشیا اسکان پیدا کردند و چهارصد مرد آزاد هم در «نیو برانزویک» سکونت پیدا کردند. با پایان جنگ، آمریکاییها نسبت به عدم بازگشت بردگان از سوی بریتانیا اعتراض داشتند و آن را ناقض پیمان گنت میدانستند. پس از پادرمیانی تزار روسیه، بریتانیا مبلغ ۱٬۲۰۴٬۹۶۰ دلار بهعنوان خسارت به واشنگتن پرداخت کرد تا به بردهداران پرداخت شود.
در ایالات متحده، پیروزیهای اواخر جنگ در مقابل نیروهای مهاجم بریتانیا در نبردهای پلاستبورگ و بالتیمور (که الهامبخش سرود ملی ایالات متحده، «پرچم پرستاره» شد) و نیو اورلئانز باعث ایجاد حس نشاط برای پیروزی در «دومین جنگ استقلال» در برابر نیروهای بریتانیایی شد. این جنگ باعث ورود ایالات متحده به «عصر جدید حس خوب» شد که در آن با قدرتگرفتن هر چه بیشتر حس میهنپرستی آمریکایی، دشمنی میان شبهنظامیان تقریباً بهطور کامل از بین رفت. این جنگ علاوه بر آن به نقطهٔ عطفی بسیار مهم در شکلگیری و توسعهٔ ارتش ایالات متحده بدل شد؛ پس از این جنگ بود که شبهنظامیان بهسرعت جای خود را به نیروهای حرفهایتر دادند.
در کانادای سفلی (کبک و لابرادور کنونی) و علیا، پیروزیهای شبهنظامیان محلی کانادایی بر نیروهای مهاجم آمریکایی بدل به یک نماد شد و در شکلگیری هویت کانادایی، ازجمله وفاداری شدید به بریتانیا، نقش مهمی ایفا کرد. امروزه، بهخصوص در انتاریو، یاد این جنگ هنوز از اهمیت بسزایی برخوردار است، چرا که شکست آمریکا در این جنگ تضمین کرد که کانادا بهعنوان بخشی از امپراتوری بریتانیا باقی خواهد ماند، و ضمیمهٔ ایالات متحده نخواهد شد.
در طول قرن ۱۹ بیشتر آمریکاییها اعتقاد داشتند که آنها پیروزِ جنگ بودهاند، و در کانادا، کاناداییها اعتقاد داشتند که در این نبرد پیروز شدهاند. هر یک از این دو کشور تازهتأسیس دریافته بود که میتواند از این پیروزی بهعنوان پایهای برای رشد احساس میهنپرستی استفاده کند. از سوی دیگر بریتانیاییها، که بیشتر درگیر نبردهای ناپلئونی در اروپا بودند، توجه کمی به جنگ داشتند و آن را تنها بهعنوان یک درگیری درجهدوم قلمداد میکردند.
در آمریکای شمالی بریتانیایی (که در سال ۱۸۶۷ به دومینیون کانادا تغییر نام داد)، نبرد ۱۸۱۲ از سوی وفاداران بهعنوان یک پیروزی در نظر گرفته شد، زیرا بهادعای خود آنها، این افراد توانستند از کشور خود در برابر تهاجم آمریکاییها محافظت کنند. نتیجهٔ این نبرد به کاناداییها اعتمادبهنفس بیشتری داد، و البته «افسانههای شبهنظامیان»، که در آن شبهنظامیان نقش اصلی در این پیروزیها را داشتند و نیروهای منظم و ارتش بریتانیا نادیده گرفته میشدند، شکل گرفتند تا هویت ملی کانادایی را تقویت کنند. جان استراکان، اولین اسقف آنجلیک تورنتو، این افسانه را شکل داد و گفت که کانادای علیا بهواسطهٔ قهرمانی شهروندان شبهنظامی محلی از حملات نیروهای آمریکایی در امان ماند.
تأثیرات بلندمدت افسانهٔ شبهنظامی تا جنگ جهانی اول در کانادا باقی ماند و بهواسطهٔ این افسانه بود که هیچگاه در کانادا نیاز به وجود یک ارتش منظم و سازماندهیشده احساس نمیشد. اگرچه واحدهای شبهنظامی کانادایی در چند نبرد، مثل نبرد شاتوگوآی، نقش کلیدی ایفا کردند، اما در نهایت نیروهای بریتانیایی، بهخصوص هنگ «فِنسیبل» که در آمریکای شمالی مستقر بود، امنیت مرزهای کانادا در برابر حملات آمریکاییها را تضمین کردند.
در مجموع، ارتش آمریکا در حمله به کانادا عملکردی ضعیف داشت و کاناداییها نشان دادند که برای دفاع از قلمرو خود حاضرند با شجاعت بجنگند. اما بریتانیا اعتقاد داشت که قلمرویی با این جمعیت کم در مقابل نبردی سوم بسیار آسیبپذیر خواهد بود. دریاسالار سِر دیوید میلنه در نامهای که برای کاردار بریتانیا نوشته بود، این موضوع را اینگونه بیان کرد: «اگر آمریکاییها دوباره علیه ما اعلام جنگ کنند، دیگر نمیتوانیم کانادا را حفظ کنیم».
تاریخشناسان نظرات متفاوت و تحلیلهای پیچیدهای از این جنگ ارائه دادهاند. آنها بر سر این مسئله توافق دارند که پایان جنگ بدون گرفتن یا ازدستدادن سرزمین اتفاق افتاد و امکان حلوفصل صلحآمیز مناقشات مرزی را فراهم کرد تا سرآغازی برای یک دورهٔ باثبات از روابط دوستانه میان ایالات متحده و کانادا باشد. این جنگ باعث تثبیت هویتهای متمایز ملی برای ساکنان کانادا و آمریکا شد. در دهههای اخیر نظر اکثر تاریخشناسان بر این است که جنگ به بنبست رسیده بود، بدین معنی که پیمان گنت جنگی را خاتمه داد که از نظر نظامی هیچ پایانی را نمیشد برایش متصور بود. هیچیک از طرفین جنگ پس از سه سال، دیگر میلی به ادامهٔ درگیری نداشتند، زیرا از یک طرف دلایل اصلی آغاز جنگ از بین رفته بود و از طرف دیگر هیچیک قلمرو خود را از دست نداده بودند. به این جهت که اتمام جنگ باعث شکلگیری صلح در طول دو قرن گذشته شد و به ایالات متحده، بریتانیا و کانادا اجازه داد روابط سودمندی با یکدیگر داشته باشند، تاریخشناسان غالباً بر این باورند که هر سه کشور «برندگان واقعی» جنگ ۱۸۱۲ بودند.
علیرغم این باور، عدهای دیگر از تاریخشناسان معتقدند که پایان این جنگ با پیروزی بریتانیاییها و شکست آمریکاییها همراه بود. آنها بیان میکنند که بریتانیا به اهداف خود در جنگ ۱۸۱۲ دست پیدا کرد و توانست تسلط خود بر کانادا بهعنوان یک مستعمره در آمریکای شمالی را تثبیت کند. از طرف دیگر، آمریکاییها شکست سنگینی را متحمل شدند و نیروهای آمریکایی در دستیابی به اهداف جنگ و تصرف تمام یا بخشی از کانادا ناتوان بودند.
تنها نتیجهٔ این جنگ که میتوان با قاطعیت از آن یاد کرد، این است که بومیان بازندگان اصلی جنگ ۱۸۱۲ بودند.
بومیان «اولد نورثوست» (مادِرن میدوِست) امیدوار بودند که بتوانند حکومتی تحت حمایت بریتانیا تشکیل دهند. تا پیش از ۱۸۱۲ ساکنان آمریکا در میدوِست بهکرّات مورد تهدید و تعرض نیروهای بومی قرار میگرفتند، اما جنگ ۱۸۱۲ پایانی بود بر تمام قدرتنماییهای بومیان در این ناحیه. در طول جنگ، نیروهای بریتانیایی از وحشت دیگران از چاقوهای پوستکن جنگجویان قبیلهٔ «توماهاک» بهره میگرفتند؛ این استراتژی در تسلیمشدن نیروهای «هال» در دیترویت نقشی اساسی داشت. تا پایان سال ۱۸۱۳ «تِکومسه» بهدست آمریکاییها کشته شده و اتحاد قبایل در هم شکسته بود و پس از آن جکسون «کریک» را شکست داد. تاریخشناسان یادآوری میکنند که در هر دو صحنه، قدرت بومیان پیش از رسیدن نیروهای بریتانیایی در سال ۱۸۱۴ از بین رفته بود. در مذاکرات صلح، بریتانیاییها درخواستِ تشکیل یک دولت مستقل بومی در «میدوِست» را دادند، اما علیرغم کنترل نواحی مذکور از سوی بومیان، با رد این درخواست از سوی آمریکاییها، دیپلماتهای بریتانیایی نیز هیچ اصراری برای تحمیل درخواست خود نداشتند و عملاً همپیمانان بومی خود را رها کردند.
تندیس یادبود جنگ ۱۸۱۲ در تورنتو
تا قرن ۲۱ این جنگ دیگر در بریتانیا فراموش شده بود، با این وجود هنوز در کانادا، بهویژه در انتاریو، به یاد آورده میشود. در یک نظرسنجی که در سال ۲۰۰۹ صورت گرفت، ۳۷ درصد از کاناداییها اعتقاد داشتند که این جنگ با پیروزی کانادا همراه بوده، ۹ درصد ایالات متحده را برندهٔ جنگ میدانستند، ۱۵ درصد گمان میکردند که جنگ برابر به پایان رسیده و ۳۹ درصد (که بیشتر جوانان کانادایی بودند) اعلام کردند که اطلاعی از این جنگ نداشتهاند.
در فوریهٔ ۲۰۱۲ نظرسنجی دیگری فهرستی از مواردی را که هویت کانادایی بر اساس آن تعریف میشود ارائه کرد، و اعتقاد به پیروزی کانادا در جنگ ۱۸۱۲، بعد از مراقبت سلامت همگانی کانادا، در جایگاه دوم (۲۵ درصد) این فهرست قرار گرفت.
در سال ۲۰۱۲ دولت کانادا طرحی برای یادبود سهسالهٔ جنگ ۱۸۱۲ در نظر گرفت، تا ۲۰۰ سال صلح در طول مرزهای این کشور جشن گرفته شود و درسهای تاریخی در اینباره ارائه گردد. در انتهای جشنهای یادبود ۲۰۰ ساله، در سال ۲۰۱۴ یادبود ملی جدیدی از جنگ ۱۸۱۲ در اُتاوا رونمایی شد.
منبع: ویکیپدیا