مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور
چهار سال از فاجعهٔ سرنگونی پرواز پیاس۷۵۲ میگذرد. فاجعهای بهتآور که هنوز در یاد اغلب ایرانیان بهویژه ایرانیان مهاجر ساکنِ کانادا زنده است.
در این چهار سال برنامهها و گردهماییهای متعددی برای پشتیبانی از دادخواهی خانوادههای جانباختگان و همچنین گرامیداشت یاد مسافران بیگناه پرپرشده در این پرواز برگزار شده است. اما کار دیگری که اگر اهمیتش از برگزاری تجمعات بیشتر نباشد، کمتر نیست، تولید آثار ادبی و هنری متعدد برای ثبت این فاجعهٔ بیسابقه برای نسلهای کنونی و از آن مهمتر نسلهای بعدی است. کسانی که در زمان این فاجعه شاید هنوز زاده نشده بودند و اگر چنین آثاری نباشد، اطلاعاتشان دربارهٔ این فاجعه به روایتهایی که از مادران و پدرانشان خواهند شنید و نیز پوششهای رسانهای آن دوره، محدود خواهد ماند.
چیزی شبیه به آنچه که محمد موسوی در رمان «نویسندهها دوبار میمیرند» به آن اشاره میکند: «اساساً بعد از گذشت مدتی دراز دیگر حقیقتی وجود ندارد؛ مُشتی اطلاعات تاریخیست و احساسات پایمالشدهٔ انسانهایی داغدیده. همین!»
اما بودن این آثار قطعاً به نسلهای آینده کمک میکند تا با اثری که این فاجعهٔ هولناک بر زندگی بازماندگان گذاشته آشنا شوند و برداشتی هرچند ناقص از عمق درد و رنجی که به این خانوادهها تحمیلشده، بهدست آورند. در این مطلب مروری کوتاه خواهیم داشت بر تعدادی از این آثار در طول این چهار سال.
* * * * *
کتاب «به کییف که رسیدم زنگ میزنم»
اثر منیرو روانیپور و اعضای خانوادهٔ ۱۸ تن از جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲
ژانویهٔ ۲۰۲۱ و در نخستین سالگرد سرنگونکردن پرواز پیاس۷۵۲، گزارشی در شمارهٔ ویژهٔ پرواز ۷۵۲ رسانهٔ همیاری دربارهٔ برگزاری کلاسهای خاطرهنویسی منیرو روانیپور، نویسندهٔ ساکن آمریکا، برای بازماندگان قربانیان این پرواز، منتشر شد. کمتر از یکسال بعد و در دسامبر ۲۰۲۱، منیرو روانیپور کتاب «به کییف که رسیدم زنگ میزنم» را که حاصل آن کلاسهاست، بر روی سرویس کتاب الکترونیک Google Play Books منتشر کرد و بعدتر نسخهٔ چاپی آن را هم روی وبسایت آمازون قرار داد، همچنین ترجمهٔ انگلیسی آن هم روی سرویس کیندل آمازون و نیز سایت لولو برای علاقهمندان در دسترس قرار گرفت. او در معرفی کتابش اینگونه مینویسد:
«صبح هشتم ژانویهٔ ۲۰۲۰ هواپیمای مسافربری اوکراین پرواز ۷۵۲ در آسمان تهران با شلیک دو موشک منفجر شد. کلیهٔ مسافران این هواپیما در آتش بلاهت و جباریت سوختند. تنها بازماندهٔ این هواپیما خرگوشی بود بهنام راشل که غروب روز قبل از پرواز، بلیتش از طرف شرکت هواپیمایی کنسل شده بود. ده ماه بعد از این حادثهٔ هولناک بازماندگانِ برخی از این گلنثاران، بهسراغ من آمدند تا خاطراتشان را بنویسند. این کتاب داستان خاطرههاست. خاطرههای نوشتهشده و گفتهشده، خاطرهٔ آنچه در کلاس اتفاق افتاد. گریهها، حسرتها، خندهها و شادیها… شما در این کتاب شیوهٔ رهیابی و کوچینگ یک مدرس خاطرهنویسی را میبینید.»
نقلی است از ئی. ال. دکتروف، نویسندهٔ نامی و فقید، که میگوید: «مورخ به شما میگوید که چه اتفاقی افتاده است. رماننویس به شما میگوید که [آن اتفاق] چه حسی داشته است.»
هرچند کتاب «به کییف که رسیدم زنگ میزنم» نه رمان است و نه کتاب تاریخ، ولی تلفیقی است ناب از ثبت فاجعهای باورنکردنی با روایتی دست اول از حسی که آن فاجعه در کسانی که بیشترین درد و رنج را از وقوع آن متحمل شدهاند، برانگیخته است.
بخش اول کتاب روایتی است گزارشگونه از آنچه که در جریان کلاسهای خاطرهنویسی منیرو روانیپور با اعضای خانوادهٔ ۱۸ تن از قربانیان پرواز پیاس۷۵۲ گذشت، همراه با فلشبکهایی از نویسنده به آنچه که خود او و خانوادهاش سالها پیش در فقدان عزیز از دسترفتهشان تجربه کرده بودند و همچنین اشاره به برخی رویدادهای تاریخی پس از انقلاب ایران و نیز حوادث مهم در ایران و جهان در روزهایی برگزاری کلاس. در خلال این بخش، خواننده شاهد تلاشهای طاقتفرسای مدرس یا بهتعبیر نویسنده «رهیاب» و شرکتکنندگانی است که اغلب از شدت درد و رنجِ فقدان عزیزانشان استیصالی فلجکننده را تجربه میکنند، تا حدی که حتی از خواندن نوشتهشان در کلاس با تلاشهای چندباره ناکام میمانند و بغض و گریه مجالشان نمیدهد. مدرس به آنان میگوید به تعداد عزیزانی که از دست دادهاند، نهالی بکارند و هر روز با آنها صحبت کنند، از آنها میخواهد تاریخ بخوانند تا دریابند که چطور «دامنشان لای در تاریخ گیر کرده»، به آنان میگوید که «نوری که در آسمان میبینیم، میتواند نور ستارگانی باشد که میلیونها سال پیش خاموش شدهاند. شما با نوشتن کتاب خاطرات خود و عزیزانتان چنین نوری در تونل زمان منتشر میکنید. نوری که سالیان سال بعد به انسانهای دیگر میرسد»، به آنان یاد میدهد چطور خاطراتشان را به تاریخ گره بزنند و…
اغلب این شرکتکنندگان هیچ تجربهای در نگارش ادبی ندارند، ولی رفتهرفته تلاشهای مدرس دوره که به آنها شیوههایی را برای حمل آسانتر کوه غمی که بر شانههای لرزانشان سنگینی میکند، میآموزد و به آنها تأکید میکند که «باید از کوه، کاه بسازیم» و همچنین همراهی و همدلی شرکتکنندگان با هم، آنها را مصمم میکند تا برای جاودانهکردن نام عزیزانشان، تداوم زندگی آنها با ثبت خاطراتشان و زندهکردن آنان با نوشتههایشان دست به قلمی که حالا «قویترین سلاحشان شده» ببرند و از آنان بنویسند و سرگذشت آنان را «در حافظهٔ جمعی حک کنند».
در پایان این بخشِ کتاب، نویسنده مروری دارد بر تکنیکهایی که در خلال این کلاسها به کار گرفته و پس از آن تعدادی از نامههای شرکتکنندگان در دوره به منیرو روانیپور از تأثیری که کلاسها بر زندگیشان داشته، آورده شده و در بخش پایانی خاطراتِ شرکتکنندگان در کلاسها از عزیزانشان منتشر شده است و اینجا همانجاییست که آن «حس» به خواننده منتقل میشود. از اینجاست که دیگر نمیتوان کتاب را زمین گذاشت و خواننده میخواهد تا پایان آن را یکسره بخواند.
مروری بر این کتاب را در اینجا بخوانید.
* * * * *
کتاب «۳ دقیقه و ۴۲ ثانیه»
از انتشارت انجمن خانوادههای جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲
انجمن خانوادههای جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲ در طول این چهار سال در کنار پیگریهای حقوقی و برگزاری تجمعات مختلف در نقاط مختلف جهان اقدام به انتشار چند گزارش و همچنین کتاب بهزبانهای فارسی و انگلیسی کرده است.
از جملهٔ این کتابها، کتاب «۳ دقیقه و ۴۲ ثانیه» است که بهصورت رایگان برای دانلود و مطالعه روی وبسایت این انجمن قرار داده شده است (برای دانلود رایگان کتاب اینجا کلیک کنید). این انجمن در معرفی این کتاب نوشته است:
«در سحرگاه روز هجدهم دیماه ۱۳۹۸، مسافران و خدمهٔ پرواز PS752 خطوط هوایی اوکراین در حالی سوار هواپیما شدند که اغلب از حملهٔ چند ساعت پیشِ جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به قرارگاههای نظامی آمریکا در عراق بیخبر بودند. هواپیما قرار بود ساعت ۵:۱۵ از فرودگاه بینالمللی تهران برخیزد، اما بهدلایلی که تاکنون برای همه نامعلوم است این پرواز ۵۷ دقیقه به تأخیر افتاد.
در ساعت ۶:۱۵، یعنی در حالیکه هنوز هواپیما اوج نگرفته است، جمهوری اسلامی دستکم دو موشک با فاصلهٔ ۲۵ ثانیه به این هواپیما شلیک میکند. گزارشها حاکیست هواپیما پس از موشک اول در حال بازگشت به فرودگاه بوده است و احتمالاً میتوانسته در فرودگاه تهران به زمین بنشیند که واحد پدافند، موشک دوم را هم بهسوی آن شلیک میکند. میگویند که مسافران این هواپیما دستکم تا نوزده ثانیه بعد از شلیک اول که هنوز دستگاههای ضبط صدای کابین کار میکردهاند زنده بودهاند. موشک دوم کار هواپیما را تمام میکند و سه دقیقه و ۴۲ ثانیه طول میکشد تا هواپیما در جایی در جنوب غرب تهران به نام شاهدشهر سقوط کند. کسی نمیداند در آن سه دقیقه و ۴۲ ثانیه چه بر مسافران بیگناه گذشته است. همهٔ مسافران و خدمه جان خود را از دست میدهند.
آنچه در این کتاب میخوانید قصهٔ زندگیهای پرشوریست که قربانی جهالت و رذالت آدمیزاد شدند.»
* * * * *
کتاب «نباید نوشته میشد»
بهکوشش امیرحسین یزدانبد و حامد اسماعیلیون
کتاب دیگری که انجمن خانوادههای جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲ منتشر کرده است. در وبسایت انجمن در معرفی این کتاب آمده است:
«این کتاب نباید نوشته میشد. پرواز پیاس۷۵۲ که ساعت شش و دوازده دقیقهٔ صبح هجدهم دی ماه از فرودگاه بینالمللی تهران برخاسته بود باید ساعاتی بعد به سلامت در شهر کیِف در اوکراین به زمین مینشست. باید مسافران آن پرواز به خانهٔ خود میرفتند، پیش آنها که دوستشان دارند و منتظرشان بودند. آن موشکها نباید شلیک میشدند. اما شدند. بعد از آن موشکها زندگی برای بسیاری از آدمها دگرگون شد. خانوادههای مسافران در فضای پیچیدهای از درد و رنج و خشم گرفتار شدند که با سیاست جهانی و روند قضایی در ایران و دنیای بینالملل گره خورده بود. این کتاب که نباید نوشته میشد حکایت رنج و مبارزه است. مبارزه با فراموشی و مبارزه با آنها که دستور شلیک به هواپیمای مسافربری را صادر کردند.»
کتاب «نباید نوشته میشد» در کانادا از طریق وبسایت آمازون و در اروپا از طریق صفحهٔ اینستاگرام کافه کتاب شالپلاته در دسترس علاقهمندان است. گزارش کوتاهی از نشست معرفی انتشارت انجمن خانوادههای جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲ در ونکوور را در اینجا بخوانید.
* * * * *
کتاب «من جا ماندم»
نوشتهٔ علیرضا قندچی
این کتاب نوشتهٔ علیرضا قندچی است که همسر و دو فرزندش را در این فاجعه از دست داد. در آستانهٔ دومین سالگرد سرنگونی پرواز پیاس۷۵۲ گفتوگویی با آقای قندچی داشتیم (گفتوگوی کامل را در اینجا بخوانید) و ایشان دربارهٔ این کتاب چنین گفتند: «این کتاب تقدیم به همدردهایی مثل خودم است و البته همدرد صرفاً بهمعنی بازماندگان فاجعهٔ هواپیما نیست. در این کتاب تلاش کردهام به افرادی مثل خودم کمک کنم که زاویهٔ دیدشان را عوض کنند و بهجای آنکه از نداشتههایشان خیلی اذیت شوند، به داشتههایی که داشتهاند و شاید خیلیها آنها را نداشتهاند، فکر کنند و با آن خاطرات زیبا زندگی کنند. کلاً من شخصیت افسردهای نداشتم و پیش از این ماجرا همیشه آدم بگووبخند و برونگرا و سخنوری بودم، و برای همین در کتابم هم ناله و زاری نکردهام و در دیگر نوشتههایم هم همیشه این را رعایت کردهام. با اینحال، هر کاری میکنم آخرش به غم منتهی میشود…
کتاب دارای چهار فصل است؛ فصل اول آشنایی من با فائزه در دانشگاه علموصنعت، فصل دوم دربارهٔ درسا، فصل سوم دربارهٔ پارسا و فصل چهارم دربارهٔ موضوع هواپیماست. سختترین فصل، فصل دوم بود که آن را یازده بار از اول نوشتم. در کل کتاب ادبی خوبی است، چرا که چند نویسندهٔ بنام و برندهٔ جوایز ادبی آن را خواندهاند و معتقدند که این کتاب باید امسال جایزهٔ ادبی را ببرد، خصوصاً که در زمینهٔ ادبیات سوگ ما چیزی شبیه این نداریم، جز کتابی که تصورات ذهنی نویسندهای ژاپنی است و ترجمه شده است. این دوستان نویسنده معتقدند گرچه کتاب تلخی است، اما وقتی آن را شروع کنید، نمیتوانید کنار بگذاریدش. این کتاب در مجموع رد پاهای مختلف در زندگیام و حسم است.»
متأسفانه این کتاب در حال حاضر برای فروش در کانادا در دسترس نیست. اطلاعات بیشتر دربارهٔ این کتاب را در اینجا بیابید.
* * * * *
کتاب «در این خانه برف میبارد»
نوشتهٔ حامد اسماعیلیون
حامد اسماعیلیون، سخنگوی پیشین انجمن خانوادههای جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲ که همسر و تنها فرزندش را در این فاجعه از دست داده است، نویسندهٔ این کتاب است. او دربارهٔ کتابش مینویسد: «بعد از پریسا و ریرا زندگی برای من ایستاد. بعد از پریسا و ریرا و آن جنایت وحشتناک تاریکی مرا در بر گرفت. ترک این تاریکی آسان نیست. ترک این اندوه آسان نیست.
در این کتاب آنچه را در بیست سال زندگی بر ما سه نفر گذشته است نوشتهام. تا روزی که جنایت رخ میدهد. امیدوارم با این کتاب آن دو برای همیشه زنده بمانند و کسی فراموش نکند در هجدهم دی ماه ۱۳۹۸ چه جنایت وحشتناکی در آسمان تهران توسط جمهوری اسلامی ایران رخ داد. این کتاب نوری در برابر تاریکیست و راهی برای ایستادن رودرروی شرورترین آدمهای زمین است»
او در ژوئیهٔ ۲۰۲۲ و در سفری که برای رونمایی از کتابش در ونکوور داشت (گزارشی از این برنامه را در اینجا بخوانید)، دربارهٔ این کتاب گفت: «این کتاب پنج فصل دارد: پریسا، مهاجرت، سرگیجه، ریرا و تاریکی، و فصل آخر ضمیمه، هم برداشت شخصی خودم از کل فاجعهٔ شلیک به پرواز پیاس۷۵۲ است. میدانید که در دو سال و نیم گذشته، گزارشهای بسیاری منتشر شده، و بهجز گزارش جمهوری اسلامی، گزارشهای دیگر اغلب بر مبنای فکتها و اسناد و مستندات است، ولی این بخش ضمیمه برداشت شخصی من از کل ماجراست که چرا و چگونه به پرواز پیاس۷۵۲ شلیک کردند.»
این کتاب در کانادا از طریق وبسایت آمازون و در اروپا از طریق صفحهٔ اینستاگرام کافه کتاب شالپلاته در دسترس علاقهمندان است.
* * * * *
فیلم مستند «شکسته در باد»
ساختهٔ ژوزف اکرمی
فیلم «شکسته در باد» به کارگردانی ژوزف اکرمی، دربارهٔ خانوادهٔ مقدم، یعنی شاهین مقدم، همسرش شکیبا فقاهتی و پسرش راستین مقدم، ساخته شده است. این فیلم در سال ۲۰۲۲ در تورنتو و ونکوور اکران شد. در گفتوگویی که با شاهین مقدم تنها بازماندهٔ این خانواده داشتیم (گفتوگوی کامل را در اینجا بخوانید)، ایشان دربارهٔ این فیلم به ما گفتند: «موضوع فیلم دربارهٔ خانوادهٔ من است. در واقع اینکه ما که بودیم، چه کردیم و چه شد. دربارهٔ اتفاقاتی که افتاد. کوتاهیهایی که دولت کانادا انجام داد و همچنان دارد انجام میدهد. چون داستان جمهوری اسلامی را که همه میدانیم؛ اینکه آنها چه کردند، واضح است. ولی در این میان اینکه اینها [کانادا] چه کردند، و چه باید میکردند و نکردند، گنگ بود. و من دوست داشتم که این مشخص شود.
من فکر میکنم این شاید تنها چیزی باشد که ماندگار شود. چون من بارها مثلاً با شهردار صحبت کردم دربارهٔ اینکه زمینی بدهند تا در آن بنای یادبودی بسازیم، در واقع فقط زمین را از آنها میخواستیم و گفتیم ساختش را خودمان بهعهده میگیریم، ولی گفتند زمین نداریم! که البته حرف خندهداری است، چرا که در کشوری با این وسعت چطور نمیتوانستند قطعهزمینی به این منظور اختصاص دهند؟ بعد گفتیم زمین نمیدهید، دستِکم اینهمه شهرکسازی میکنید و خیابانهای جدید در آنها ساخته میشوند، یکی از آنها را بهنام این پرواز نامگذاری کنید، باز این کار را نکردند. ما حتی درخواست تغییر نام شهرکها و خیابانهای موجود را نداشتیم، صحبت از ساختوسازهای جدیدی است که هنوز اسمی هم ندارند، ولی با این هم موافقت نکردند. بعد با هیئت امنای مدرسه صحبت کردم؛ مدرسهٔ راستین که پارسا، پسر علیرضا قندچی، هم به همان مدرسه میرفت، و از آنها خواهش کردم که اجازه بدهند یک تابلو یا لوح یا بنای یادبود کوچک بهیاد این بچهها در مدرسه قرار دهند، با آن هم مخالفت کردند، و البته دلایل بیهودهای هم برای عدم موافقتشان با این خواسته میآورند، ازجمله اینکه بچههای مدرسه ناراحت میشوند و… یا مورد دیگر اینکه بعد از کلی نامهنگاری به درخواست ما برای اینکه روز هشتم ژانویه در تقویم بهنام پرواز هواپیمای اوکراینی نامگذاری شود، این کار را هم نکردند و نام آن روز را گذاشتند «روز سوانح هوایی» و باز اینجا هم عنوان این مناسبت خاص را سانسور کردند. اصلاً نمیخواهند اثری از این داستان در جایی بماند.»
فیلم «شکسته در باد» روی یوتیوب برای تماشای رایگان علاقهمندان در دسترس است که میتوانید آن را در اینجا تماشا کنید:
* * * * *
فیلم مستند «۷۵۲ یک عدد نیست»
ساختهٔ بابک پیامی
«۷۵۲ یک عدد نیست» با صحنههایی مربوط به خبر کشتهشدن قاسم سلیمانی به دستور دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت ایالات متحده، با حملهٔ موشک پهپاد نظامی ارتش این کشور و بهدنبال آن حملهٔ رژیم ایران به پایگاه هوایی عینالاسد در عراق، و سپس خبر سقوط هواپیمای اوکراینی توسط موشکهای زمینبههوای سپاه پاسداران آغاز میشود. پس از آن ما با حامد اسماعیلیون، نویسنده و دندانپزشک ساکن تورنتو، که همسر و دختر نهسالهاش را در این پرواز از دست داده و در آن زمان بهعنوان سخنگوی انجمن خانوادههای جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲ پیگیرانه و تماموقت بهدنبال دادخواهی است، همراه میشویم تا از آنچه بر او گذشته است و تمام تلاشهایش برای رسیدن به حقیقت و دادخواهی بیشتر بدانیم.
در گفتوگویی که با بابک پیامی، کارگردان این فیلم در زمان اکران فیلم در ونکوور داشتیم (گفتوگوی کامل را در اینجا بخوانید)، ایشان به ما گفتند: «از ابتدا من قصدی برای ساختن فیلم مستند نداشتم. تمرکز کار سینمایی من مستند نیست. البته مثل بقیهٔ جامعهٔ ایرانی، بهخصوص ایرانیان ساکن کانادا، و با توجه به اینکه تعداد زیادی از قربانیان پرواز یا شهروند کانادا بودند یا مقیم کانادا، ما از همان ساعات اولِ شنیدن این خبر گرد هم آمدیم. همان روزهای اول دوستی مرا مطلع کرد که حامد اسماعیلیون در راه ایران است و من داوطلب شدم که در این رابطه با مراجع دولتی کانادا رایزنی کنم و امکان ارتباط را برقرار کنم. دولت کانادا تیم ضربتیای را برای کمک به بازماندگان قربانیان تشکیل داده بود. از این طریق من با حامد آشنا شدم و از دور حامی فعالیتهای او برای بازگرداندن پریسا و ریرا و خاکسپاری آنها در کانادا بودم.
تقریباً دو هفته بعد که حامد به کانادا رسید و ما از نزدیک با هم آشنا شدیم، ارتباط ویژهای بین من و حامد شکل گرفت. از همان ابتدا معلوم بود که این مسیرِ سختِ بازماندگان باید ثبت شود. اینکه حامد خود نویسنده بود و قدرت پایداری احساسی را در مقابل این فاجعهٔ عمیق داشت، در تصمیم من برای ساخت این مستند تأثیر بسیاری گذاشت.
بالاخره هر دو به این نتیجه رسیدیم که فارغ از نتیجه فعلاً در قالب یک فیلم مستند شرایطی را که و او بقیهٔ بازماندگان این جنایت با آن روبهرو هستند، ثبت کنیم و بعد تصمیم بگیریم که آیا میشود آن روایتها را با دنیا به اشتراک گذاشت یا نه.
از اواخر مارس ۲۰۲۰ کار را شروع کردیم و تا ژوئیهٔ ۲۰۲۲ فقط چهار پنج روز با هم نبودیم. هر روز از صبح تا نیمههای شب با هم بودیم و شرایط کووید و فضای بسته بر نزدیکیای که بین ما شکل گرفت، تأثیر زیادی گذاشت.»
فیلم «۷۵۲ یک عدد نیست» پس از اکران در چند شهر دنیا اکنون از طریق وبسایت فیلم در آدرس: https://752isnotanumber.com برای خرید یا اجاره در دسترس است.