ویرایش و بازنویسی: مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور
سر ویلیام ساموئل استفنسن در ۲۳ ژانویهٔ ۱۸۹۷ در کانادا به دنیا آمد. نام اصلی وی ویلیام ساموئل کلوستون استانگر بود. او یک سرباز کانادایی، هوانورد، تاجر، مخترع، استاد جاسوسی و نمایندهٔ ارشد سازمان هماهنگیهای امنیتی بریتانیا (BSC) در تمام نیمکرهٔ غربی طی سالهای جنگ جهانی دوم بود. او بیشتر با نام عملیاتی رمزی خود «اینترپید» شناخته شده است. بسیاری او را یکی از الهامات واقعی جیمز باند میدانند. ایان فلمینگ خالق این شخصیت در اینباره گفته است: «شخصیت جیمز باند نسخهای خیالی از یک جاسوس واقعی است. جاسوس واقعی، ویلیام استفنسن است.» استفنسن بهعنوان رئیس هماهنگیهای امنیتی بریتانیا، اسرار علمی بریتانیا را در اختیار فرانکلین روزولت گذاشت و اسرار آمریکاییها را برای وینستون چرچیل افشا کرد. علاوه بر این، وی باعث شد افکار عمومی مردم آمریکا در رابطه با ورود این کشور به جنگ جهانی دوم از حالت انزواطلبی به حمایت از متفقین گرایش پیدا کند.
استفنسن پدری اسکاتلندی و مادری ایسلندی داشت و در نورث پوینت داگلاس، واقع در وینیپگ در استان مانیتوبا متولد شد. وقتی پدر و مادرش نتوانستند از لحاظ مالی هزینههای او را بپردازند، توسط خانوادهٔ ایسلندی دیگری به فرزندی پذیرفته شد و نام خانوادگی پدر و مادر جدیدش یعنی استفنسن برای او انتخاب شد. او در سن پایین، مدرسه را ناتمام رها کرد و بهعنوان کارمند مخابرات مشغول به کار شد. در ژانویهٔ ۱۹۱۶، طی جنگ جهانی اول بهصورت داوطلبانه در گردان ۱۰۱ پیادهنظامِ اسلحهٔ سبک وینیپگ متعلق به نیروهای اعزامی کانادا، به جنگ اعزام شد. در ژوئیهٔ همان سال، گردان ۱۰۱ به بریتانیا رفت. استفنسن پس از مدتی به پایگاه آموزشی مهندسان کانادایی منتقل شد و در نیروی جایگزین ستاد آموزشی مهندسان کانادا واقع در شورنکلیف در نزدیکی شهر کنت در بریتانیا مشغول به خدمت شد. در آنجا به درجهٔ گروهبانی ارتقاء یافت و حقوقی معادل یک کارمند را دریافت میکرد. در سال ۱۹۱۷ به وی دستور داده شد تا به شاخهٔ دانشجویان افسری نیروی هوایی سلطنتی پادگان «دنهام باراکز» در باکینگهامشر بپیوندد.
در اوت همان سال، وی رسماً از نیروهای اعزامی کانادا خارج شد و در نیروی هوایی سلطنتی به او مأموریتی داده شد. یکسال بعد، درحالیکه استفنسن در اسکاداران شمارهٔ ۷۳ خدمت میکرد، با دو هواپیمای جنگندهٔ دوباله پرواز کرد و دوازده پیروزی به دست آورد و به خلبان تکخال نیروی هوایی تبدیل شد. پس از این پیروزیها، در ۲۸ ژوئیهٔ سال ۱۹۱۸ هواپیمای او پشت خاک دشمن، مورد حملهٔ یک افسر خلبان آلمانی قرار گرفت و مجروح شد. بنا به گفتهٔ نیروهای ناظر فرانسوی، گمان میشود که در این سانحهٔ هوایی، او توسط آتش خودی نیز مورد هدف قرار گرفته باشد. بههرصورت آلمانیها او را اسیر کردند ولی او موفق شد در ماه اکتبر همان سال از اردوگاه زندانیان افسری هولزمیندن فرار کند.
با پایان جنگ جهانی اول، استفنسن به درجهٔ سروانی نائل شد و موفق به دریافت مدال نظامی و صلیب نشان افتخار پرواز شد. این دو مدال آغازی برای دریافت دیگر مدالهای وی بودند. او پس از جنگ به مانیتوبا بازگشت و با یکی از دوستانش بهنام ویلف راسل مشغول به کار در زمینهٔ ابزارآلات شد. استفنسن پس از شکست در زمینهٔ تجارت، کانادا را به مقصد بریتانیا ترک کرد. در آنجا با ارتباطاتی که در کشورهای مختلف داشت در تجارت موفق و ثروتمند شد. در سال ۱۹۲۴، استفنسن با وارث شرکت تنباکو و توتون آمریکایی، مری فرانس سیمونز، از اهالی اسپرینگفیلد واقع در تنسی، ازدواج کرد. در همان سال، استفنسن و جورج والتون سیستمی را برای انتقال تصاویر عکاسی از طریق بیسیم ثبت کردند و برای اجرای اختراع خود بهمدت ۱۸ سال، سالانه ۱۰۰ هزار پوند دریافت کردند. او در مدت کمی تجارت خود را در زمینههای تولید رادیو، ساخت هواپیما، شرکت فولاد فشرده که برای صنعت خودرو بریتانیا بدنهٔ اتومبیل تولید میکرد، ساختوساز سیمان و همچنین استودیو فیلمسازی شپرتون و ارلز کورت گسترش داد. استفنسون در اروپا، بهویژه بریتانیا، آمریکای شمالی و صنعت بینالمللی فیلم دارای ارتباطات گستردهای بود و استودیوهای فیلمسازی وی بعد از هالیوود، بزرگترین استودیوهای جهان به شمار میآمدند.
از آوریل سال ۱۹۳۶، وی بهصورت داوطلبانه اطلاعات محرمانهای دربارهٔ آمادهسازی نیروهای جنگی توسط نازیها به وینستون چرچیل ارائه میکرد که آن زمان عضو پارلمان بود. این فعالیتها در تناقض با مفاد پیمان ورسای بود. چرچیل از این اطلاعات در پارلمان استفاده کرد و به نویل چمبرلین دربارهٔ مماشات با هیتلر هشدار داد.
در سال ۱۹۴۰، یک سال پیش از ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم، بهدلیل مخالفتهای سر استوارت منزیس، رئیس اطلاعات جنگ بریتانیا، نخستوزیر وینستون چرچیل استفنسن را به نیویورک فرستاد تا بهطور مخفیانه سازمان هماهنگیهای امنیتی بریتانیا (BSC) را راهاندازی کند. سازمان هماهنگیهای امنیتی بریتانیا در نیویورک بهعنوان یک نهاد خارجی در پوشش ادارهٔ گذرنامهٔ بریتانیا شروع به فعالیت کرد. فعالیت این مرکز عمدتاً بهعنوان ستاد نظارتی و نه عملیات اجرایی بود. این مرکز واسطهای میان سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی بریتانیا و آمریکا بود. دستورات استفنسن از این قرار بود: بررسی فعالیتهای دشمن، انجام اقدامات امنیتی در مقابله با تخریب اموال بریتانیا و سازماندهی افکار عمومی مردم آمریکا بهنفع بریتانیا. بعدها این وظایف به «نظارت بر مشارکت آمریکا در عملیات مخفی سراسر جهان در نزدیکترین حالت همکاری ممکن با انگلستان» گسترش یافت. عنوان استفنسن افسر کنترل گذرنامه بود و مأموریت غیررسمی وی، تشکیل یک شبکهٔ مخفی اطلاعاتی بریتانیایی در سراسر نیمکرهٔ غربی و فعالیتهای مخفیانه و گسترده بهنمایندگی از دولت بریتانیا و متفقین برای پیروزی در جنگ بود.
استفنسن خیلی زود به یکی از مشاوران نزدیک روزولت تبدیل شد و پیشنهاد کرد که روزولت دوست خوبش بهنام «ویلیام دونووان» را مسئول همهٔ سرویسهای اطلاعاتی ایالات متحده قرار دهد. دونووان، دفتر خدمات استراتژیک ایالات متحده (OSS) را تأسیس کرد که در سال ۱۹۴۷ به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) تبدیل شد. استفنسن بهعنوان نمایندهٔ ارشد اطلاعات بریتانیا، یکی از معدود افراد در نیمکرهٔ غربی بود که اجازه داشت رونوشت خام اولترا از رمزهای انیگمای* آلمان را که در تأسیسات پارک بلچلی بریتانیا رمزگشایی شده بود، ببیند. او چنان مورد اعتماد چرچیل بود که خود تعیین میکرد چه اطلاعات فوقالعاده سری اولترای انیگما به شاخههای مختلف دولتهای آمریکا و کانادا ارائه شود.
سازمان هماهنگیهای امنیتی بریتانیا تحتنظر استفنسن، مستقیماً بر رسانههای ایالات متحده و دیگر کشورهای نیمکرهٔ غربی تأثیر گذاشت تا نظرات آنها را نسبت به بریتانیا مثبت کند. تلاشهای مخفیانهٔ این سازمان بر تحولات جنگ در کشورهای زیادی تأثیرگذار بود. استفنسن بدون دریافت مزد کار میکرد و صدها نفر را که اکثراً زنان کانادایی بودند، استخدام کرد. وی هزینهها را از حساب شخصی خودش پرداخت میکرد. او در زمینهٔ عملیات مخفی، افراد نابغهٔ بسیاری از جمله بنجامین دوفراست بایلی و دیوید آگلیوی را استخدام کرد. وی همچنین مری الیزابت تورپ را با نام عملیاتی سینتیا استخدام کرد که با اغواکردن مقامات رژیم ویشی فرانسه توانست آنها را وادار به دستکشیدن از رمزنگاریهای انیگما کند. در اوج جنگ، بایلی که در تورنتو استاد دانشگاه بود، سیستمی قابلاعتماد و پرسرعت بهنام راکاکس را برای ارتباطات ایمن متفقین با یکدیگر اختراع کرد که عاقبت تمام متفقین به آن اعتماد کردند.
یکی دیگر از تلاشهای استفنسن، بنیانگذاری مدرسهای سری بهنام «کمپ ایکس» بود که هدفش آموزش عوامل مخفی برای موفقیت در عملیات سری بود. این مدرسه که در ویتبیِ انتاریو واقع بود، بین ۵۰۰ الی ۲۰۰۰ اپراتور مخفی آمریکایی و کانادایی را بین سالهای ۱۹۴۱ الی ۱۹۴۵ آموزش داد. گزارشات حاکی از آن است که فارغالتحصیلان کمپ ایکس با عناوینی مانند مأمور مخفی، پرسنل امنیتی، افسران اطلاعاتی و کارشناسان امور جنگ روانی در عملیات مخفی مشغول به کار میشدند. این افراد در اروپا، اسپانیا، پرتغال، ایتالیا، بالکان و همچنین در آفریقا، استرالیا، هند و اقیانوس آرام فعالیت میکردند. بسیاری دستگیر، شکنجه و اعدام میشدند و آنانی که باقی میماندند بهپاس تلاشهایشان هیچ تقدیری دریافت نمیکردند. در کتاب ایان فلمینگ، یکی از طرحهای استفنسن که هرگز عملی نشده بود، در حملهٔ گُلدفینگر به فورت ناکس مورد استفاده قرار گرفت. حتی گفته میشود که خود ایان فلمینگ نیز یکی از جاسوسان آموزشدیدهٔ کمپ ایکس بوده است. سازمان هماهنگیهای امنیتی بریتانیا فرستندهای دهکیلوواتی از ایستگاه رادیویی فیلادلفیا خریداری کرد و آن را در کمپ ایکس قرار داد. در اواسط سال ۱۹۴۴، هیدرا (نامی که به این فرستنده داده شده بود) روزانه ۳۰ هزار پیام انتقال میداد و ۹ هزار پیام دریافت میکرد که شامل بیشترین پیامهای محرمانهٔ متفقین از آنسوی اقیانوس اطلس میشد.
ویلیام استفنسن پس از جنگ مدتی را در هتل پرنسس اقامت داشت و سپس خانهای در برمودا خرید. وی در ۳۱ ژانویهٔ ۱۹۸۹ درگذشت. در سال ۱۹۴۵، استفنسن برای خدمات خارقالعادهاش در جنگ توسط پادشاه جورج ششم بهعنوان شوالیه مفتخر شد. این عنوان توسط وینستون چرچیل پیشنهاد شده بود که وی را بسیار عزیز میشمرد. در سال ۱۹۴۶، استفنسن نشان لیاقت را از رئیسجمهور «هری ترومن» دریافت کرد. او اولین غیرآمریکایی بود که تا این میزان مورد احترام قرار گرفت. روی مدال چنین نوشته شده بود: «به احترام کمک ارزشمند استفنسن به آمریکا در زمینهٔ عملیات اطلاعاتی و ویژه». استفنسن نشان افتخار Order of Canada را در دسامبر ۱۹۷۹ از کانادا دریافت کرد.
در سال ۱۹۷۹، استفنسن توسط دیوید نیون در سریال «مردی بهنام اینترپید» به تصویر کشیده شد؛ سریالی که براساس پرفروشترین کتاب «ویلیام هنری استونسون» با همین نام ساخته شده بود. او همچنین در مجموعهٔ تلویزیونی «شاهدی بر دیروز» نیز به تصویر کشیده شد.
در سال ۱۹۹۷، پس از رأیگیری برای انتخاب نام کتابخانهٔ جدید در وینیپگ، نام استفنسن انتخاب شد و تندیسی از وی توسط مینیاتور لئو مول به کتابخانه اهدا شد. این تندیس که در اندازهٔ طبیعی ساخته شده بود، در سال ۱۹۹۹ توسط «شاهدخت آن» در زادگاه استفنسن پردهبرداری شد. همچنین یک پارک آبی، یک خیابان و یک لژیون پلیس سوارهنظام کانادا به یاد وی نامگذاری شدهاند.
در سال ۲۰۰۰، انجمن اینترپید وینیپگ مجسمهای برنزی از استفنسن را به سازمان سیآیاِی اهدا کرد. در اوت سال ۲۰۰۸، استفنسن برای خدماتش به آمریکا توسط سرلشکر «جان کاستر» فرماندهٔ اطلاعات امنیت ارتش آمریکا بهعنوان عضو افتخاری اطلاعات ارتش آمریکا انتخاب شد، افتخاری که پیش از این فقط نصیب دو غیرآمریکایی دیگر شده بود.
منبع: ویکیپدیا
*ماشین انیگما (Enigma) دستگاهی برای رمزگذاری بود که از اوایل تا اواسط قرن بیستم، برای محافظت از ارتباطات تجاری، دیپلماتیک و نظامی توسعه یافت و مورد استفاده قرار میگرفت. این دستگاه بهطور گسترده در جنگ جهانی دوم و در تمامی شاخههای ارتش آلمان نازی به کار گرفته شد. مرکز شنود الکترونیک انگلستان موسوم به اولترا با شکستن رمز دنبالهای ماشین انیگما سهم بسزایی در نتیجه و حتی کاهش مدتزمان جنگ جهانی دوم به سود نیروهای متفقین داشت.