قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید
دکتر محمدرضا رخشانفر – ونکوور
در شمارهٔ قبل خاطرهاى از شهر پاریس نوشتیم؛ اینکه چقدر به فرانسهزبانان برمىخورد کسى در آنجا به زبانى خارجى صحبت کند. حال، به چند خاطرهٔ دیگر از کشورهاى معروف اروپایى توجه نمایید که وضع مقابلهشان با زبانهاى غیربومى بههمان منوال است. من از پیش چند کلمه و دو سه جمله مورد نیازم را از هتلها یا از راهنماهاى تورها مىپرسیدم و مىنوشتم که راحت به کار ادامه دهم.
١- ایتالیا: مردم این کشور به زبان و فرهنگشان خیلى مىنازند. من بهخاطر اینکه مترجم بودم، پیوسته با گروهى همراه بودم و در دو فصل بهار و تابستان به گردشگرى مىرفتم. مکانهاى گردشى از رُم شروع و به «آناکاپرى» ختم میشد. قبل از سربرآوردن کووید-۱۹، جمعیت زیادى را به خود مىپذیرفت و از این راه درآمد کثیرى کسب میکرد. گردشگران براى دیدن آثار تاریخى، مکانهاى تماشایى و خریدارى اجناسِ مخصوص ایتالیا به آنجا مىرفتند. روزی من براى خریدن یک عروسک به فروشگاه بزرگى که از اینگونه چیزها داشت، وارد شدم و به انگلیسى به دختر فروشنده فهماندم عروسکى میخواهم که راه برود و حرف بزند، و او به ایتالیایى پاسخ داد. یک عروسک داریم که بهسوى تو میآید… (una bambola che cammina). با خود گفتم، مگر میشود اینهمه مردم از کشورهاى مختلف به مکانهاى گردشى، تاریخى و فروشگاهها بروند و بیایند و اینها زبان بینالمللى انگلیسى را ندانند؟ پس اینها در بهرهگیرى از زبان بومى خود عمد دارند. همچنین روزى دیگر، وقتی مردی ایرانى در خیابان از من خواهش کرد او را براى رفع گرفتگى گوشهایش به بیمارستان ببرم، از یکى دو نفر پرسیدم، کلمهٔ انگلیسى «بیمارستان» را نمىفهمیدند. دو سه تن دیگر دور ما جمع شدند و سرانجام یکى از ایشان متوجه شد و به زبان ایتالیایی به بقیه گفت، او دنبال بیمارستان میگردد. او لطف کرد و ما را به بیمارستانى در آن نزدیکى رساند و کار با موفقیت انجام شد.
٢ – اسپانیا: در شهر بارسلونا از یک نمایندگى گردشگرى سؤال کردم مکان و زمان تماشاى گاوبازی (bullfights) را نشانم دهد. و او باز به اسپانیایى پاسخ داد، …una corrida de toros و من با دو نفر دیگر با تاکسى به آنجا رفتیم و آن جنگ را که من گاوکُشى با زجر نامیدهام تا سه گاو تماشا کردیم. در چند برنامهٔ شبانه هم شرکت نمودیم، همهجا به اسپانیایى بود و کسی وقعى به انگلیسى نمىگذاشت.
٣- آلمان: ما در آلمان به چند شهر در سالهاى مختلف سفر کردیم، از برلین شرقى هم زمانى که هنوز در اختیار کمونیستها بود، دیدن کردیم. دومین شهرى که به آن سفر کردیم، هامبورگ بود. مشکل زبان براى ما بیشتر از کشورهاى دیگر بود، اما من آدرس چند جاى دیدنى را از راهنماهاى تورها پرسیده و به آلمانى یادداشت کرده بودم. یک شب به خیابان معروف مُنکِبرن که داراى باشگاههاى شبانه (night clubs) دیدنى است، رفتیم. آدرس خیابان کوچکى را داشتیم که دو سه جا نمایش مىدادند. با نوشته مىپرسیدیم مىخواهیم به خیابان معروفى برویم که باشگاهها و محلهاى نمایشى در آنجاست، اما آنان به آلمانى پاسخ مىدادند، و به انگلیسى کارى نداشتند. سرانجام با زحمت آن خیابان را یافتیم.
۴- چین: حدود ١۴ سال پیش به چین و پس از آن به روسیه سفر کردیم. از سه شهر بزرگ چین، و سه شهر روسیه دیدن نمودیم. اوضاع به کلّى عوض شده بود، همهجا راهنماهاى ایرانى در محل حضور داشتند، چینى، روسى یا زبانى دیگر را به فارسى بر مىگرداندند. خوشبختانه دیگر خریدى مثل سابق وجود نداشت و همهچیز گردش شده بود.
آرى، بهخاطر وضع اقتصادى ایران و گرانى دلار، افراد خاصى به دنبال خرید میروند؛ در عوض افراد بیشترى به گردشگرى مىپردازند و این چه خوب است. حال، به بیاییم میان زبانهاى نامبردهٔ اروپایى و زبان فارسى مقایسهاى بهعمل آوریم:
زبان درهمریخته و ازدسترفته
مایهٔ بسى تأسف است که در فارسى تعصب زبانى وجود ندارد. بهراستى، چرا امروزه مردم اینهمه واژههاى انگلیسى را در فارسى حرفنویسى مىکنند! قبول داریم که بیش از ۵۰ درصد لغات و ترکیبات عربى وارد فارسى شدهاند. اصطلاحات فقهى، اسناد و مدارک، معاملات، وکالتنامه، ثبت ازدواج و جز اینها با ترکیبات عربى صورت میگیرد. لیکن اینها از قدیم تدوین و سنتى شدهاند و جا افتادهاند، اما چرا امروزه کسى در برابر ورود کلمات خارجى مقاومت نمىکند و هیچ حساسیتى ندارد؟ در مقایسه با زبانهاى اروپایى که در بالا برشمردیم، سیل واژههاى انگلیسى به گفتار فارسىزبانها سرازیر شده در نوشتارشان حرفنویسى مىشود. بههر حال، شایسته است چند کار انجام دهیم:
١- اینهمه وامگیرى نکنیم و از لغات و ترکیبات خارجى بهره نگیریم.
٢- بههیچعنوان گویشنویسى نکنیم، زیرا با این خط ناقصمان از صلابت و استحکام فارسى کاسته میشود. پس حرفزدن شخصیتهاى داستانمان را در هر گفتمانى که قرار مىگیرند، بهطور کامل بنویسیم. هرگز نگوییم این گویش یا لهجه بیشتر به دل مىنشیند. کاملنوشتن با خط رسمى خود پیونددهندهٔ گفتار همهجاى ایران است. به این جمله که به گویش تهرانى است، توجه کنید: «من مىرم، شما اینجا بمونین؛ آخه اگه نرم، چى مىشه؟ اونا مىدونن کجا دنبالمون بیان. وقت داره تموم مىشه؛ بریم دیگه، یه چیزى بخوریم، خیلى گشنمه.» حال اگر این کلمات را با املاى کامل بنویسیم، چه چیزى از معنایشان کم مىشود؟ «من مىروم، شما اینجا بمانید. آخر اگر نروم، چه مىشود؟ آنها میدانند کجا به دنبالمان بیایند. وقت دارد تمام مىشود؛ برویم دیگر، یک چیزى بخوریم، خیلى گرسنهام.» حال اگر نویسندهاى اصرار ورزد که اینگونه محاورهنویسى متداول است، و بسیارى از استادان زبان و ادبیات فارسى نیز آن را تأیید مىنمایند، ما قاطعانه مىگوییم این ادیبان سخت در اشتباهاند، چون از مطالعهٔ نظاممند زبان و علم آن غافل ماندهاند.
٣- با صدا و سیما تماس بگیریم یا نامه بنویسیم که در خواندن اشعار یا ترانهها از تلفظهاى عامیانه استفاده ننمایند، زیرا این نوعی بىاحترامى به سبک، سنت و اقتدار زبان فارسى است. آهنگسازها هم قصور مىکنند.
۴- از عالمان زبان، از ادیبان، و تحصیلکردگان در رشتهٔ سخن بپرسیم چرا دلشان به حال فارسى امروزى نمىسوزد! از ایشان بخواهیم بهپا خیزند و عملگرا شوند، و خود مرتکب خطاهاى زبانى نشوند.
اکنون به چند نکته در مورد خطاها در زیر توجه فرمایید. نخست کلمهٔ «فرانسه» است. ماه گذشته یکى از خوانندگان عزیز به من ایمیل زد که چرا صفت نِسبى فرانسه را مانند انگلیسى، عربى، آلمانى، یونانى … فرانسوى، نمىگوییم؟ و من سؤالش را تصدیق کردم و در نوشتههاى بعد «فرانسوى» بهکار بردم. لیکن پس از مدتى درآن غور نموده یادم افتاد که فرانسه (Français) خود صفت است و مؤنث آن هم فرانسِز مىشود. در واقع کشور آن هم la France است و نمىدانم چرا ما بهجاى فرانس، فرانسه گفتهایم. وانگهى، فرانسوى بر پایهٔ عربى ساخته شده است؛ بر اساس فارسى مىبایست فرانسایى میشد. اما نام این کشور «فرانس» France است و در انگلیسى نیز فرانس گفته میشود. نمىدانیم چرا در ایران هردو (اسم و صفت ) را از قدیم «فرانسه» تلفظ کردهاند.
نکاتى چند در جهت بهسازى زبان فارسى
«کانادایىها بهطور روزمره دچار سردردهاى شدید مىشوند.»، این جمله دو خطا دارد. بگوییم: کانادایىها روزانه دچار… » زمان ماضى نقلى را با ماضى ساده ننویسیم. نگوییم، آیا تا کنون به این بانک وارد شدید؟ بگوییم « … وارد شدهاید؟» زُوار را با زَوار اشتباه نکنیم. زُوّار، جمع زائر و زَوّار کسى است که زیاد به زیارت مىرود. ننویسیم، از آنجایى که خیلى از بیزینسها تعطیل شدهاند… بنویسیم، از آنجا که بسیارى از کسبوکارها تعطیل شدهاند. ننویسیم، این همان مرسلهاى که سال قبل هم براى ما مىفرستادید، مىباشد. بنویسیم، این همان مرسلهاى است که سال قبل هم براى ما میفرستادید. ننویسیم، ما مدرسهٔ سهشیفته نداریم. بنویسیم، ما مدرسهٔ سهنوبتى نداریم. در گفتارمان نگوییم، غیره و ذلک، بگوییم، غیر ذالک و بهتر از آن «جز اینها» است. بهجاى معطل شدم نگوییم، علّاف شدم. علّاف کسى است که علف مىفروشد. نگوییم، فلان شخص آدم لارجى است. بگوییم، آدم سخاوتمند یا دستودلبازى است. درستِ این کلمه لارژ و فرانسه است. به این سه لغت و املاى خارجى آنها داخل پرانتز توجه کنید: همهجاگیر (pandemic)، شایع محلى (epidemic)، واگیرى بومى (endemic) مثل مالاریا. آتلیه (atelier) لغت فرانسه بهمعنى کارگاه عکاسى است، عربى نیست که آن را آتلیّه تلفظ کنید. و از همه بدتر کلمهٔ «نمىخوریتون»، تلفظ عامیانهٔ نمیخورید است که نمونهٔ گفتار مردم یک شهر محسوب میشود و در یکى از کتابهاى درسى آورده شده است. و این مایهٔ بسى تأسف است. تا آنجا که مىدانیم، اینگونه کلمات در گوشهاى از شهر در زمان قدیم که جمعیتى زیاد نداشته، شنیده میشده است. چرا نباید چند فرد عالم زبان در نوشتن کتاب درسى دست داشته باشند.
خوانندگان عزیز اگر نظر یا سؤالی دارند، لطفاً به آدرس m.rakhshanfar1@yahoo.com ایمیل بفرستند.
قسمت بعدی این مطلب را در اینجا بخوانید