رژیا پرهام – تورنتو
قبل از اینکه دخترک مهدکودک را ترک کند، میگوید:
Razhia, I wish I was you!
(رژیا، کاش من تو بودم!)
با تعجب نگاهش میکنم و میپرسم چطور؟
میخندد و همانطور که بهسمت در میرود، با سبکبالیِ تمام دستانش را توی هوا حرکت میدهد و میگوید:
It’s clear Razhia, because I love you.
(خب معلومه رژیا، چون دوستت دارم.)
بلند میخندم. برمیگردد و با خنده میپرسد: «چیه؟» میگویم: «تو حرف نداری! این چند کلمه منحصربهفردترین ابراز عشقی بود که توی زندگی تجربه کردم!»
میخندد و میگوید: «فردا میبینمت.»