طالعبینی دوهفته!
سلام و صد سلام به فرزندان گلم. چه بگویم که دلم خون است. این کرونای ذلیلمرده همینطور دارد مثل چنگیزخان مغول جهانگشایی میکند و به کشور عزیزمان با آن مسئولان متعهدش هم رسیده است. قبلاً یکی دو روز در سال قمردرعقرب بود، حالا مدتی است که تمام روزهای سال قمردرعقرب شده است. بوی آخرالزمان از اوضاع جهان میشنوم. در این شرایط، خودمان و دیگران و طبیعت را دوست داشته باشیم. شاید که عشق و مهربانی از اینهمه بلا نجاتمان دهد.
گوی بلورینم نشان میدهد که یخچال یا جاروبرقیتان خراب میشود. مادر جان، حواستان باشد تعمیرکاری که میآید خانه، ماسک زده باشد و قبل از کار دستش را با آبوصابون شسته باشد. خودتان هم ماسک بزنید و مدام دستهایتان را با آبوصابون بشویید. هر انسانی این روزها ناقل کروناست، مگر خلافش ثابت شود.
مادر جان، نمیدانم توی ایران کفشهای میرزا نوروز را جا گذاشتهاید که سرتان نرفته از اینجا، پایتان برمیگردد. «خطای انسانی» سر جای خود، دلتان کرونا میخواهد که سوغاتی بیاورید. گوی بلورینم ویروسی را پروازکنان دوروبرتان نشان میدهد. حالا خود دانید.
گوی بلورینم یک جسم سخت را توی بدنتان نشان میدهد. مادر جان من خودم یک پا دکترم. گمانم سنگ کلیه باشد. من معمولاً ضریب خطای انسانیام صفر است. تا میتوانید مایعات بخورید و راه بروید که گورش را از بدنتان گم کند بیرون. بعدش سنگ را بردارید یادگاری بگذارید روی میز که همیشه حواستان به سلامتیتان باشد.
شاد و شاکر باشید که جور و جفا از بین رفته و جای آن مهر و وفا آمده است. توی گوی بلورینم دارم میبینم تمام جفاکاران به شما را که با سری افتاده با مهر و وفا برگشتهاند. حالا شما هم نمیخواهد خیلی طاقچهبالا بگذارید، مادر. تحویلشان بگیرید.
یک آب هندوانهگیری به دستتان میرسد و مشکلتان حل میشود و دیگر لازم نیست دست به دامن اعضای گروه همیاری شوید که چطور آب هندوانه بگیرید. مادر جان، مگر آب هندوانه گرفتن کاری دارد؟ یک آبکش با سوراخ ریز میخواهد که تویش هندوانه را لِه و لَورده کنید و یک ظرف برای زیرش که آب بریزد تویش.
مادر جان، توی گوی بلورینم میبینم که در دو هفتهٔ پیشِ رو میروید جایی پر از آدمیزاد، عطسهتان میگیرد. عطسه میکنید، و عطرش را در هوا میپراکنید. یعنی از دستمال و آرنج خبری نیست. پیشاپیش خبرتان کردم که هر جا میروید، دستمال توی جیبتان داشته باشید.
به به، یک قرار عاشقانۀ خیلی قشنگ توی گوی بلورینم برایتان میبینم. اما ماسک نمیبینم. عوضش ماچ و ماچبازی میبینم. این چه کاری است، مادر. اگر ماسک نزنید و دست بدهید و ماچبازی بخواهید راه بیاندازید، از همینجا یک فوت میکنم که قرارتان کلاً برود توی باقالیها.
در این دو هفته شما دریای صبر و بردباری هستید. هر چه میگویند، فحش میخورید و حرف نمیزنید. فقط لبخند میزنید، طوریکه آدم فکر میکند روح مرحوم گاندی در شما دمیده شده است. حالا مادر، اگر جا داشت یک چیزی هم بگویید، بد نیست، کمی فکتان تکان بخورد. برای ورزش دادن عضلات صورت مفید است.
موقعیتی پیش میآید که شروعی تازه را برای خودتان رقم بزنید. اما مادر جان، هنوز توی فکر چیزهای کهنه و آتوآشغالهای قدیمی هستید. آدم عاقل که آشغال جمع نمیکند. پس با انرژی و تیزپا چون ببری که بهسوی شکار میدود، با ماسک بهسوی شروع جدید بروید و از هیچچیز هم نترسید.
گوی بلورینم میگوید سر یک سهراهی قرار گرفتهاید. حواستان باشد مادر، که سهراهیتان، چهارراه نشود. حالا اگر سر چهارراه گیر کردید، از سمت راست بروید. حالا چپکی هم بروید موردی ندارد. اگر سهراهی بود هم صراط مستقیم را بگیرید و بروید جلو که عاقبتبهخیر میشوید.
گوی من نشان میدهد شیر درونتان در حال غرش و اسبش در حال آماده شدن برای جفتک است. مثلاً الان دارید فکر میکنید بروید توی گروه همیاری بیافتید به جان هموطن عزیزی که نوشته آن مدرسهای که دو تا شاگرد کرونایی داشت، کجاست. خب راست میگوید. آدم بچهٔ مریض را که مدرسه نمیفرستد، مادر. چنین سهلانگاریهایی باید شناسایی شوند.
در این دو هفته حسابی به تغذیهتان اهمیت بدهید و سیستم ایمنی بدنتان را بالا ببرید، مادر جان. این عقربی که من میبینم دارد برای قمر خطونشان میکشد، با کسی شوخی ندارد. بلند شوید، ماسکتان را بزنید و دستکشهایتان را دست کنید، زنبیلتان را بردارید، دست خانوادهتان را بگیرید و بروید جزیره گرانویل و از فود کورت غذاهای دستساز و خوشمزه بخرید و نوش جان کنید.