طالعبینی دوهفته!
سلام و هزار سلام به بچههای عزیز خودم. مادر جان، در دو هفتهٔ پیشِ رو ژوپیتر هوای سفر به سرش زده، از سایه خارج شده و مسیر جدیدی را شروع کرده که در دوازده سال گذشته از روی آن عبور نکرده و این آغاز سفر بزرگ جدیدی است. از مارس و پلوتو گذشتیم و بهسوی انرژیهای سرنوشتساز بابرکت ماه نوامبر در حرکتایم. سادهاش کنم؛ اگر خودتان خرابش نکنید، روزهای خوبی برایتان در راه است.
مادر جان، گوی بلورینم میگوید اگر در دو هفتهٔ پیشِ رو دری را دیدید که باز است، راهتان را بگیرید و بروید. آدم که از هر درِ بازی تو نمیرود. گیریم داخلش بهجای دادگاهِ یک مهاجر بختبرگشتهٔ غیرقانونی، اژدهای هفتسر باشد. تازه تماشای مصیبت دیگران جز اندوه ثمرهای ندارد.
مادر جان، چرا سگرمههایتان توی هم است و به زمین و زمان فحش میدهید؟ انکار نکنید، که خیلی شفاف دارم توی گوی بلورینم میبینم. به زمین و زمان چکار دارید؟ عوض اینکه چکش بردارید و به جان اعصاب خودتان و بقیه بیافتید، بروید گروه همیاری خاطرۀ قشنگ آن خانم هموطنمان از برخورد خوب دو مشتری با او را بخوانید تا ببینید چقدر زندگی زیباست.
مادر جان، اگر خدای نکرده در دو هفتهٔ پیشِ رو دلتان، انگشت شست پا، یا موی سرتان درد گرفت، اصلاً نگران نباشید. البته قبلاً هم جای نگرانی نبود، اما حالا با این مرکز خدمات پزشکی اورژانسی جدید، نه تنها ساکنان نورث ونکوور، بلکه همهجای ونکوور دیگر خیالشان تخت باشد. مادر، من قبل از اینکه خبرش در گروه همیاری بیاید، توی گوی بلورینم دیده بودمش و کلی ذوق کردم.
مادر جان، گوی بلورینم نشان میدهد که در دو هفتهٔ پیشِ رو کلیدی پیدا خواهید کرد که هر قفلی را باز میکند. غلط نکنم همان کلیدی است که آقای روحانی به دنبالش میگشت، اما شما پیدایش کردهاید. از این کلید برای باز کردن درهایی که رو به موفقیت است، استفاده خواهید کرد.
مادر جان، گوی بلورینم نشان میدهد یک نفر شما را مثل حلقه انداخته دور کمرش هی میچرخاند، هی میچرخاند. شما هم آنقدر دورش گشتید که کم مانده از سرگیجه با مخ روی زمین سفت فرود بیایید. فکر نکنید در صورت فرود، کلهتان روی پر قو میافتد. پس دست از چرخیدن بردارید.
ای فرزند گلم، گویم نشان میدهد یارت عزم سفر دارد و تو دلنگرانی که در نبودش چه کنی. مادر جان، آدم باید خودش را از هر وابستگیای رها کند. هزار ماشالله دیدید آن هموطنمان توی گروه همیاری چقدر قشنگ نوشته بود از تنهایی نترس. من سر دوراهی گیر کرده بودم، اما تا متنش را خواندم، تصمیم گرفتم بهخاطر فرار از تنهایی پیشنهاد ازدواج قاسمداموس، پیشگوی تورنتو، را قبول نکنم.
توی گوی بلورینم شما را میبینم که پشت لپتاپ نشستهاید، بعد بلند میشوید، بعد راه میروید و بعد دوباره پشت لپتاپ مینشینید. از وقتی که در جلسهٔ دیدار نویسندۀ بزرگ آقای محمدعلی شرکت کردهاید، تصمیم گرفتهاید داستان بنویسید. اما هر چه به مختان فشار میآورید، نتیجۀ کار در حد قصۀ شنگولمنگول میشود. مادر جان، هر کاری اصولی دارد. الکی که نمیشود نویسنده شد. والا…
مادر جان، اولاً تولدتان مبارک. دوم اینکه اگر قرار است جشن تولد بگیرید، جهت سفارش کیک حسابی حواستان را جمع کنید. اگر گفتند ساعت پنج صبح بیایید کیکتان را تحویل بگیرید، همان ساعت بروید. نگذارید ساعت ششونیم بروید. مادر جان، من چیزهایی را در گوی بلورینم میبینم که شما فکرش را نمیکنید. حالا اگر کیکتان یکنَمه شبیه عکس نشد هم، اوقات خودتان را تلخ نکنید.
گوی بلورینم نشان میدهد یکی از اقوامتان از ایران میآید و برایتان کیسه و سفیداب سوغات میآورد. مادر جان، سهم مرا از سفیدابها کنار بگذارید. من باوجود اینکه چندسال است آمدهام فرنگ، هنوز هم با سفیداب خودم را میشورم. خیلی خاصیت دارد. من مدام به خانم غفارزاده میگویم یک مقاله دربارۀ خواص سفیداب چاپ کند.
مادر جان، گوی بلورینم نشان میدهد چند جای بدنتان کبود شده است. دلیلش هم این است که رفتید پیش آدم نابلد بادکش انداختهاید. بادتان که کشیده نشده، تنتان هم کبود شده. اما نگران نباشید. شمسیداموس کارش همین است که هشدار دهد و جلوگیری کند. اگر قصد کشیدن باد بدنتان را دارید، حتماً پیش یک کاربلدش بروید.
مادر جان، گیریم که بچهتان کمی بینظمی کند. باید اینطور داد و هوار به راه بیاندازید که صدایتان تا استنلی پارک برود و پرندههای آنجا از ترس زَهرهترک شوند؟ زیرش نزنید که دارم توی گوی بلورینم میبینم. پس در این قسمت هم هشدار من جهت پیشگیری است. زبان خوش بهترین چیز است.
مادر جان، در طول این دو هفته زندگی عاشقانهتان مثل یک غنچه گل رز شکوفا میشود. آنقدر دارم برایتان عشق توی گوی بلورینم میبینم که بر خلاف چیزی که در طالع شهریوریها گفتم، وسوسه شدم قاسمداموس را از تورنتو دعوت کنم و زیر نور شمع یک شام عاشقانه بخوریم.