سیما غفارزاده – ونکوور
جمعهٔ هفتهٔ گذشته، ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۹، در محوطهٔ پشت ساختمان آرت گالری ونکوور تعداد قلیلی از هموطنان ایرانی زیر بارش باران گردِ هم آمدند تا شمعی روشن کنند و یاد و خاطرهٔ «دختر آبی» را گرامی بدارند. حالا دیگر کسی نیست داستان سحر خدایاری را، که از هواداران باشگاه استقلال بود، نداند. دختری که اسفندماه سال گذشته (ماه مارس) سعی میکند با کلاهگیس آبی و پالتویی بلند برای تماشای بازی بین تیمهای استقلال و العین وارد ورزشگاه آزادی شود. از آنجا که مأموران تصمیم داشتهاند او را تفتیش بدنی کنند، سحر خود فاش میکند که دختر است و طبعاً توسط مأموران بازداشت موقت میشود. وی اوایل شهریور ماه (سپتامبر) در واکنش به تشکیل پروندهٔ قضایی و احتمال دریافت حکم شش ماه تا دو سال زندان بهخاطر ورود به ورزشگاه، در برابر ساختمان دادگاه انقلاب تهران دست به خودسوزی اعتراضی میزند که متأسفانه پس از چند روز بستری شدن در بیمارستان، با ۹۰٪ سوختگی پر میکشد…
دربارهٔ این حادثهٔ غمانگیز و دردناک بسیار گفته و نوشته شده است. کافی است کلمات دختر آبی را در اینترنت جستوجو کنید تا به صدها خبر و نوشته در ارتباط با آن دست یابید. شخصاً تصور میکنم بهاره هدایت، فعال سیاسی، به بهترین و موجزترین شکل دربارهٔ مرگ دلخراش دختر آبی نوشته است: «استادیوم بهانه است، دختر آبی فقط به جرم زن بودن، به کام مرگ رفت. قوه قضاییهٔ حکومت ولایی، مسئلهاش استادیوم یا بیحجابی نیست؛ مسئلهاش ولایت و سلطهٔ مطلق بر زن است. این دستگاه، زن را بردهٔ خود میداند، و اینبار هم فقط یک بردهٔ نافرمان را مجازات کرده است… »
واقعیتش، پرداختن به اخبار و نوشتههای مختلف پیرامون این حادثه و حوادثی از این دست که بهشدت در سایهٔ سیاست قرار میگیرد، گاه جز اتلاف وقت و بههم ریختنِ اعصاب، نتیجهای ندارد چرا که بسیاری از آن خبرها حتی قابل اعتماد نیستند، تا آنجا که در این مورد خاص، دو روز پس از مرگ این دختر، سایت خبری ایرانوایر ضمن انتشار اطلاعیهای، از «سحر خدایاریِ دیگری» که عکسش بهطور گسترده بهجای دختر آبی منتشر شده است، عذرخواهی میکند چرا این سایت منتشرکنندهٔ آن عکس برای اولین بار بوده است؛ بله، این همان عکسی است که شما نیز حتماً دیدهاید! و در عکسهای این یادداشت نیز که مربوط به گردهمایی جمعهٔ گذشته است، به چشم میخورد. البته که سایت خبری یادشده بهدرستی به وظیفهٔ خود عمل کرده است در قبال آن دیگری. ولی بهراستی، برای دختر آبی چه اهمیتی دارد کدام عکس را برای صفحهٔ ویکیپدیایش انتخاب کردهاند – صفحهٔ ویکیپدیایی که در اندک زمانی پر و پیمان شده، به چهار زبان دیگر ترجمه شده و در انتها به صفحهٔ ویکیپدیای تیم محبوبش پیوند داده شده است. آنچه اهمیت دارد این است که زنی در اوج جوانی تنها بهدلیل تلاش برای دست یافتن به سادهترین حقوق خود، جان عزیزش را از دست داده است. بهراستی، آیا اینکه به فرض او اختلال دوقطبی داشته و بیمار بوده است، ذرهای از ظلم و جفایی را که در حقش شده است، کمرنگ و محو میکند؟ آیا اینکه او طبق گفتهٔ خانواده سابقهٔ خودکشی داشته است، چیزی را در ارتباط با اصل موضوع تغییر میدهد؟ تازه آیا این نشان نمیدهد که این دختر نیازمندِ توجه و مراقبت بیشتری بوده است، تا پس از گذراندنِ چند روز بازداشت موقت در زندان قرچک ورامین – که معلوم نیست چهها بر او گذشته است – بلایی بر سر خود نیاورد؟…
دربارهٔ دختر آبی و دیگر دختران و زنان آن سرزمین و ظلمی که بر آنها روا داشته میشود، فراوان میتوان نوشت و سخن سر داد. اما چه باید کرد که در حد شعر و شعار باقی نماند؟ شاید کمترین کار این باشد که صدایی شویم برای آن بیصدایان و با شمعی در دست آوازِ درد و رنج آنها را در گوش رهگذران بخوانیم. گردهمایی جمعهٔ گذشته برای دختر آبی در مقابل ساختمان آرت گالری بسیار شتابزده و در فرصتی کوتاه اعلام شده بود، ولی همین گردهمایی امروز ۲۰ سپتامبر برای دختر آبی تکرار خواهد شد. اطلاعیهٔ این گردهمایی از چند روز قبل در شبکههای مجازی منتشر شده است و نسخهای از آن نیز در صفحهٔ ۱۰ همین شماره از نشریه آمده است. به امید دیدارتان