طالعبینی دوهفته!
سلام و صد سلام به فرزندان گلم. در این دو هفتهٔ پیش رو، اوضاع سیارات و ستارهها در صلح و آرامش است؛ طوری که آدم دلش میخواهد برود توی کهکشان پیادهروی کند. حیف که نمیشود آنجا پیادهروی کرد. حالا شاید بشود در فضا شنا کرد، هی بالا و پایین پرید و معلق ماند. خلاصه که کهکشان آرام است. انشالله که این زمین هم به آرامش برسد، البته اگر آدمها بگذارند.
حواستان را خوب جمع کنید، مادر. امکان دارد در این دو هفته یکی از فَک و فامیلهای پابهماهتان به هوای به دنیا آوردن بچهاش در کانادا بخواهد از شما کمک بگیرد. مادر جان، اصلاً تشویقش نکنید ها. بگویید همانجا بمان و در وطن زایمان کن. چون بیمه شاملش نمیشود، بعد یقۀ شما را میگیرد و بعید نیست هزینۀ بیمارستان بیافتد گردنتان. پس تشویق بیتشویق. سرتان به کار خودتان باشد.
یک دلدرد و دلپیچهٔ درست و حسابی در طالعتان در این دو هفته میبینم. علتش هم بهخاطر زیاد خوردن زغالاخته است. تا هموطنمان در گروه همیاری آدرس درخت را داد، دیگر رختخوابتان را در خیابان کوئینز پهن کردید. حالا نخور و کی بخور. نکردید یک ظرف هم برای من بیاورید که بهخاطر پادرد نتوانستم بروم از درخت بچینم و بخورم.
سالهاست دنبال یک نفر میگردید که مسافر کانادا باشد و آفتابه لگن اجدادیتان را از ایران برایتان بیاورد. شب و روز از فکر آفتابه لگن مسی میراث خانوادگی خواب ندارید. تازه وقتی هم میخوابید خوابش را میبینید. مژده بدهم که آرزوی دیرینهتان برآورده خواهد شد و ظرف همین دو هفته آفتابه لگن خانجون خدابیامرز به دستتان میرسد. فقط خیلی ازش مراقبت کنید. هر چه نباشد میراث خانوادگیست، مادر.
خبر خاصی به شما میرسد که یک ربطهایی به عدد «دو» دارد؛ به احتمال زیاد خبر دوقلو زاییدنِ گاو پدربزرگتان یا تخم دوزرده گذاشتنِ مرغ مادربزرگتان است. پس زیاد ذوق زده نشوید، مادر. با دوقلوهای گاو پدربزرگ که کاری نداریم. اما با تخم دوزرده یک املت خوشمزه درست میکنید و به بدن میزنید.
در این دو هفته روابطتتان اعم از عاشقانه و غیرعاشقانه به گرمی مناطق استوایی خواهد شد. آنقدر گرم که دنبال وسیلهٔ خنککننده میگردید. مادر جان، این گرما روی اطرافیانتان هم تأثیر میگذارد و به شما لقب خورشید تابان میدهند. اگر دیدید هالۀ نور دور سرتان است، تعجب نکنید.
در این دو هفته ذهن خود را به مسائل بیاهمیتی چون: زنگ بزنم به طلعت و زری، و راجع به جشن عروسی پری حرف بزنیم، مشغول نکنید. غیبت کردن کار خوبی نیست، مادر. فکر کردید اگر به گوش پری رسید، چقدر بد میشود؟ عوض این حرفها با طلعت و زری و پری بروید استنلی پارک دوچرخهسواری کنید.
در این دو هفته، دو بسته سفیداب فرد اعلا از ایران به دستتان میرسد. بعد این کاناداییها میگویند چقدر صورتتان تغییر کرده و درخشان شده است. ناگهان به فکرتان میافتد که تجارت سفیداب راه بیاندازید. فکر خوبی است، مادر. حالا اگر در کنارش کیسهکشی هم بلد باشید که نور علی نور است.
در این دو هفته همینطور که مشغول قدم زدن در جادۀ زندگی هستید، سر یک چهارراهی قرار میگیرید. مادر جان، از سمت راست بروید. دو تا چهارراه دیگر را که رد کردید بپیچید سمت چپ. بعد همینطور مستقیم بروید. جادۀ زندگیتان به یک چمنزار باشکوه خواهد رسید.
یک جابهجایی برایتان میبینم، مادر. حروف (ف) و (ج) خیلی پررنگ هستند. احتمالاً میروید شهرک فکوری (اینترنشنال پلازا)، یا بهجتآباد (وودکرافت). شاید هم آنجا به مهمانی بروید. یا بروید خواستگاری یا لولهکشی ساختمان. ولی در رفتنتان شک نکنید. به من چه که برج پلازا دعوت نشدید؟ شمسی داموس دروغ نمیگوید. برج پلازا در کار نیست. بهجت آباد، فکوری!
در این دو هفته ممکن است در معرض خطر چشم زخم، آن هم از نوع اتمی، قرار بگیرید. چنان قدرتی دارد که سلاح اتمی کرهٔ شمالی پیشش باید لُنگ بیاندازد.اما نگران نباشید. چارهٔ خنثی کردن این بمب فقط نمک است. بنابراین داشتنِ نمک در جیب فراموش نشود، مادر. بهنظرم کمی هم زیر پادری ورودی خانهتان بریزید. توی هوا هم پخش کنید، بد نیست.
برای مهمانی باشکوهی که در پیش دارید، رژیم سفت و سختی گرفتهاید. حتی گاهی در این فرصت باقیمانده به جراحی شکم هم فکر میکنید. مادر جان، اصلاً نیازی به این کارها نیست. شمسی داموس پیشنهاد میکند گیاهخواری کنید، تنبلی را هم کنار بگذارید. قول میدم هیکلتان در مهمانی پیش رو هوش از سر همه میبرد.
جروبحثی برایتان میبینم. در مکانی آبی و بسته. تعداد زیادی هموطن عزیز هم میبینم. آهان. فهمیدم، مادر. این که گروه همیاری خودمان است. این گروه را برای جروبحث درست نکردهاند. برای تبادل نظر و درخواست کمک درست کردهاند. برای همدلی در غربت درست کردهاند. پس بهجای بحث کردن، با ملایمت حرف بزنید، فرزندان گلم.