طالعبینی دوهفته!
سلام و صد سلام به همهٔ فرزندان گل و بلبلم، حالتان چطور است، مادر؟ تابستان خوش میگذرد؟ قبل از اینکه سراغ گوی بلورینم بروم، باید بگویم همانطور که خبر دارید تازگیها ماهگرفتگی بود. این ماهگرفتگی روی طالع شما توی این دو هفته تأثیراتی میگذارد. اگر لولهٔ خانهتان گرفت یا سرتان درد گرفت و کلاً هر چیزی که به گرفتن ربط دارد، مربوط به گرفتن ماه است. اما نگران نباشید. عین برق و باد میگذرد و زندگیتان مثل ماه شب چهارده درخشان میشود.
راستی مادر جان، ممنون از احوالپرسی و پیگیریتان برای غیبت دو هفتهایام. راستش، دو سه هفتهای از غم درگذشت این دوست عزیزمان در ونکوور اصلاً دل و دماغی برای نوشتن نداشتم.
اگر میخواهید کار جدیدی را شروع کنید، پیشنهاد میکنم مربی فیتنس شوید. هم هیکلتان رو فرم میشود، مادر و هم اینکه تمام بروبچههای گروه همیاری میآیند کلاستان ثبتنام میکنند. مسیر مربی فیتنس شدن را برایتان روشن میبینم، مادر جان. همین امروز دست بهکار شوید.
برای شاد کردن طرف مقابلتان دنبال دلیل نگردید، هم شما و هم او بهشدت نیاز به تغییری ساده دارید که شادی و شوق به دلتان بیاندازد و از این کسالت دربیایید. مادر جان، یادتان باشد گفتم تغییر ساده و نه پیچیده. نروید دنبال پیچیدگی که آنوقت با هیچ پیچگوشتیای نمیتوانید بازش کنید.
مادرجان حالا دکتر ایرانی نشد، کانادایی! چه فرقی میکند؟ چرا هی میآیید توی گروه همیاری مینویسید دکتر ایرانی؟ مگر ندیدید جاستین جانم که الهی درد و بلایش بخورد توی سر ترامپ گفت که ما نژادپرست نیستیم. پس اگر در این دوهفته به دکتر نیاز پیدا کردید، به ملیتش کاری نداشته باشید. به طبابتش کار داشته باشید.
بهبه. یک گل خوشگل هدیه میگیرید. اما نمیدانید چطور از آن مراقبت کنید. اصلاً نترسید. هر مشکلی دارید، فقط کافی است توی گروه همیاری بنویسید. ما ایرانیها در کرهٔ ماه هم هوای هم را داریم، چه رسد به ونکوور. فقط مادر جان اگر انگلیسیتان خوب نیست، به فارسی بنویسید که بهقول آن دوستمان زیره را نبرید کرمان!
در یک مهمانی بر سر موضوعی بحث و گفتوگو میکنید، این بحث به هیچ جایی نمیرسد و جز دردسر و جر و بحث و دلخوری هیچ چیز دیگری برایتان به همراه ندارد. بحثتان سر این است که آیا در ونکوور قورباغه و جیرجیرک هست یا خیر؟ یک عده میگویند با چشم خودشان دیدهاند. شما میگویید نیست. بحث بالا میگیرد. حالا مادر یا هست یا نیست. آدم که بهخاطر بودن یا نبودن قورباغه و جیرجیرک دعوا نمیکند.
مادر جان، نشستهاید روبهروی یک در بسته و زل زدهاید مگر دستی از غیب برآید و برایتان بازش کند. چشمتان را از روی این در بسته بردارید تا درهای باز دیگر را ببینید. تکان محکمی به خودتان بدهید و بلند شوید. توی گوی بلورینم نگاه میکنم. بلند نشده باشید، توی گروه همیاری مینویسم که با بیل مکانیکی بیایند سراغتان و از جلوی در بسته بلندتان کنند.
گوی بلورینم نشان میدهد که دیداری با عزیزانتان که از ایران آمدهاند خواهید داشت. آنها را میبرید استنلی پارک. دوچرخهسواری میکنید. سنجابهای خاکستری را میبینید. کیف میکنید. اما موقع دوچرخهسواری مراقب باشید حواستان پرت نشود، مادر. چون یک سقوط با ملاج هم در کنار خوشیهای فراوان برایتان میبینم.
برای شاد بودن دنبال این نباشید که حتماً یک نفر وبال گردنتان باشد، مادر. اگر تازه به ونکوور آمدید و احساس دلتنگی میکنید، یک لباس شیک بپوشید. یک شب بروید گس تاون و زمانی که چراغهای خیابان واتر استریت روشن شده و لامپهای رؤیایی درختان شروع به درخشیدن میکنند، خودتان را به یک شام لذیذ و ترجیحاً گیاهی دعوت کنید. رستوران MeeT in Gastown که آنبار آقای فرجامی در استندآپ کمدیاش داستان تصادفی برگرگیاهی خوردنش را گفت، همانجا ته پاساژ است.
در این دو هفته سعی کنید کمتر حرف بزنید، مادر جان. چون گویا ماهگرفتگی روی شما اثر گذاشته و دچار مُخگرفتگی شدهاید. هر چه بیشتر حرف بزنید، مدرک جرم بیشتری را به دیگران تحویل خواهید داد. چیزهایی میگویید که حضرت فیل هم نمیتواند جمعش کند. پس ترجیحاً در این دوهفته یک چسب خوشرنگ روی دهانتان بچسبانید.
اتفاقاتی در این دو هفته میافتد که کاسهٔ صبرتان لبریز میشود. مادرجان، فقط مرگ چاره ندارد. خیلی سریع با خونسردی کاسهٔ دیگری زیر صبرتان بگیرید تا لبریز نشود و روی زمین نریزد. کاسه پشت کاسه این کار را انجام دهید تا خودش از رو برود.
گوی بلورینم میگوید که یک نفر سخت دلباختهٔ شما میشود. طرف آدم خیلی کلاسیکی است. شیوهٔ انتقال احساسش به شما از طریق نامههای فراوان است، مادر. پس اگر در طول یک هفته چندین بار پستچی محلهتان را دیدید که به شما نامه میدهد، اصلاً تعجب نکنید. اول نامه اش میآید. بعداً خودش.
مادر جان، در این دو هفته بهقدری در برابر مشکلات سرسخت میشوید که خودتان هم باورتان نمیشود. میزان سرسختیتان آن قدر زیاد است که اگر از طبقهٔ سیام این آپارتمانهای در حال ساخت تقاطع مارین درایو و کپیلانو رُد یک شاخه آهن روی سرتان بیافتد، چیزی که خواهد شکست، آهن است نه سر شما!