طالعبینی دوهفته!
قبل از اینکه سراغ گوی بلورینم بروم ، بگویم که در این دو هفته خورشید نورافشانیاش را بر زمین چند برابر کرده است. در نتیجهٔ همین نورافشانی، خبرهای خوب بهتر از خبرهای بد است. اما منِ بیچاره که میگرن دارم، الان هم برای دیدن گوی بلورینم رفتهام به زیرزمین که حسابی تاریک باشد، چون از بدشانسیام آسمان دائمالابری ونکوور هم صاف شده است و این نورافشانی دمار از روزگارم درآورده است. چه فداکاریها که شمسیداموس برای شما نمیکند. قدرم را بدانید.
این دو هفته، برای متولدین فروردین هفتهای شلوغ پلوغ پیشبینی میشود. بنابراین، این هفته شما مشغول سفرهای کوتاه، برنامهٔ روزانهٔ فشرده، پول درآوردن و تفریح هستید. دیگر چه میخواهید؟ میبینم که برایتان کافی نیست. رویتان را بروم که سنگ پای قزوین است. از همه مهمتر، این هفته همچنان فرصتهای شگفتانگیزی برای سرمایهگذاری در جزیرهٔ ونکوور – شهر نانایمو نصیبتان میشود. دیگر پررو نشوید.
اینطور که من میبینم، ترسیدهاید. بیشتر نگران امنیتتان هستید. ترس ندارد، مادر. دارید در یکی از بهترین و امنترین شهرهای دنیا زندگی میکنید. حالا بهفرض یک تیراندازیای هم شد! ببینید، اینکه من همیشه نصیحتتان میکنم که پس از جدایی با بویفرند، گرلفرند یا همسرتان مهربان باشید، همین است. شهر در امن و امان است. نگران نباشید. هموطنی که دنبال در کتریات بودی، برای کتری شیشهای شما هم در پیدا میشود.
گوی بلورینم میگوید در این دو هفته مُختان از سؤالات عجیب و غریب پر میشود. البته شاید بهخاطر این است که خورشید بیشتر نورافشانی میکند و مُخ شما حسابی داغ کرده است. از قرار، زیادی زیر آفتاب در پارک کوئین الیزابت تفریح کردهاید. مثلاً ممکن است سؤال برایتان پیش بیاید که چرا آتش رو به بالا میرود یا اینکه اول مرغ بود یا تخممرغ.
بهبه، چه طالعی. یک قرار عاشقانۀ خیلی قشنگ میبینم. با هم رفتهاید تلهکابین گراوس کوه. وااای، چه عشقولانه. اما کمی بدخلقی هم از جانب شما میبینم که قطعاً به داغ شدن کَلهتان ربط دارد. آدم لگد به بخت خودش نمیزند. عوض لگدپرانی به بختتان، از کوهستان، منظرهٔ شهر ونکوور و لحظات پروانهای لذت ببرید.
گوی بلورینم دو هفتۀ پر خرید و پر از پولی را برایتان پیشبینی میکند. وااای. میبینمتان که وسط متروتاون ایستادهاید و با نیش باز چهار طبقه را بالا و پایین میکنید و هی میخرید. خرید کردن لذتبخش است. حیف که من پاهایم درد میکند، وگرنه میآمدم پا به پایتان و من هم سنگ پایی، لیفی، سفیدابی چیزی میخریدم. آخر شنیدهام آنجا همهچیز پیدا میشود.
همسر یا پارتنرتان علاقهٔ زیادی به اکتشاف و تحقیق پیدا میکند، و نمیدانید این چقدر به نفع شماست، مادر. مدتها بود دلتان میخواست مهمانی مجردی بگیرید و کیف کنید. این دو هفته زمانش است. شریک عاطفیتان را برای کشف موردی ناشناخته به نیاگارا بفرستید و دوستانتان را دعوت کنید. مطمئن باشید به این زودیها برنمیگردد. فقط در خوردن زیادهروی نکنید. کاه مال خودتان نیست، کاهدان که مال خودتان است.
بهبه، بهبه، چه خانهای، چه آفتابی، چه منظرهای. تازه به ونکوور تشریف آوردهاید و دنبال خانهاید؟ یا میخواهید خانه عوض کنید؟ این دو هفته شانس و اقبال را از در بیرون کنید، از پنجره میآید تو، مادر. خورشید آی نورافشانی میکند برایتان که حسابی کیفور میشوید.
در این دو هفته، شما دریای صبر و بردباری هستید. هرچه می گویند، فحش میخورید و حرف نمیزنید. اصلاً در این دو هفته رئیس فراکسیون بودن و مدیریت یک جریان سیاسی یا اجتماعی که فقط تمایل به بقا دارد، برازندهٔ شماست. حالا مادر، اگر جا داشت یک چیزی هم بگویید، بد نیست کمی فکتان تکان بخورد. برای ورزش دادن عضلات صورت مفید است.
دلتان میخواهد به عشقتان پیشنهاد ازدواج بدهید، اما حواستان باشد یک وقت لوسبازی درنیاورید، مادر. مثلاً بروید سر راهش و با دستهگلی زیبا ضمنِ اشک ریختن، به او پیشنهاد ازدواج بدهید و بگویید اگر با من ازدواج نکنی، خودم را از بالای برج ترامپ پرت میکنم پایین. گوی بلورین من میگوید نهتنها به شما پاسخ نمیدهد، بلکه دستهگل را میگیرد و به داخل جوی آب میاندازد. شما هم همان لحظه یک تاکسی میگیرید و به راننده میگویید که هر چه سریعتر شما را به برجی برساند تا فیالفور خودتان را از بالای آن به پایین پرت کنید. اگر به حرف من گوش ندادید و به اینجا رسید، حالا برج ترامپ هم نشد عیبی ندارد. چیزی که در ونکوور زیاد است، برج. اصلاً حالا که این آقا به ایرانیها اجازهٔ ورود به آمریکا را نمیدهد، این دم آخری شما هم محلش نگذارید!
در این دوهفته یک اقامت رؤیایی در هتل فرمونت پسیفیک داونتاون برایتان میبینم. شاید فکر کنید شما که ساکن ونکوور هستید. هتل چرا؟ اینقدر سوال نکنید. پیش میآید، دیگر. من چه میدانم چرا میروید. درست است که من علم غیب دارم، اما جواب سؤال که توی آستینم ندارم. گوی من فقط دارد شما را شاد و شنگول توی هتل نشان میدهد.
به یک مهمانی در رستوران «نقطهٔ سفید» دعوت میشوید. همان رستورانی که دوشنبهٔ گذشته بیاند برگر نذری میداد. نمیدانستید؟ خب، خبرهای Daily Hive را با دقت دنبال کنید. خلاصه که در این مهمانی، حداقل دو کیلو وزن اضافه میکنید. اما حواستان باشد، مادر. چون نورافشانی خورشید قرار است شما را به ساحل کیتس برساند، بد است توی لباس شنا شکمتان قلمبه بزند بیرون.
ریزش موهایتان متوقف میشود. این بهخاطر گِل سرشوری که مادرتان از ایران برایتان فرستاده است، نه صد و دوازده نوع شامپو و تقویتکنندهای که این دکتر و آن دکتر تجویز کرده است. ببینید مادر، بالاخره یک چیزهایی وطنیاش خوب است. حالا صبر کنید. با گِل گرفتن سرتان، موهای پرپشتی به هم بزنید که روی آیشواریا، عروس آمیتا باچان، را کم کنید.