طالعبینی دوهفته!
قبل از اینکه سراغ گوی بلورینم بروم و طالعتان را در این دو هفته ببینم، باید بگویم که یکی از روزهای این دو هفته قمردرعقرب خواهد بود و همین باعث میشود که در این مدت کمی اوضاعتان قمردرعقرب شود، مادر جان. قرار گرفتن قمر یا همان ماه خودمان مقابل عقرب، حسابی برایمان دردسرساز میشود، پس قبل از گفتن فالتان یک توصیۀ عمومی کنم و آن اینکه در این دو هفته سراغ دردسر نروید. یعنی بهعبارتی، دورِ کارهایی را که بوی دردسر از آن میآید، خط بکشید. ببینم میتوانید به حرفم گوش کنید یا نه. یادتان باشد گوی من همهچیز را میبیند. پس فکر زیرآبی رفتن نکنید.
هر کاری میخواهید بکنید، احتیاط کنید. با کله نیافتید وسط ماجرا و چهارنعل یورتمه بروید. گوی من میگوید کلهتان بدجور بوی قورمهسبزی میدهد. تازه ساکن ونکوور شدهاید و میخواهید اینترنت پرسرعت برای خانهتان بگیرید؟ صبر کنید. میخواهید پیتزا فروشی بزنید؟ میخواهید توی گروه همیاری دنبال شریک برای پیتزافروشیتان بگردید؟ صبر کنید. میخواهید پیتزا بخورید؟ صبر کنید. کلاً صبر کنید تا ز غوره حلوا سازید.
اینجور که گوی من دارد نشان میدهد، تصمیم دارید با خانواده به سفری کوتاه و درست و حسابی بروید. گوی من روی توفینو ایستاد. آهان، پس میخواهید بروید توفینو. خب بروید. توفینو رفتن دردسر نیست. اما کارهایی که آنجا میکنید ممکن است بوی دردسر بدهد. حواستان به همهچیز باشد. حالا این بار به تماشای نهنگها نروید، مگر چه میشود؟ گفتم که اوضاع قمردرعقرب است و ممکن است قایقتان زبانم لال واژگون شود و این بار نهنگها به تماشای شما بنشینند.
چشمتان این خانۀ خوشگل در نورت ونکوور را گرفته؟ میخواهید عروسی کنید و دنبال عاقد فارسیزبان میگردید؟ خانه را میگیرید، یک عاقد پیدا میکنید که مثل بلبل فارسی حرف میزند. همۀ اینها بعد از قمردرعقرب اتفاق میافتد و حسابی شنگولتان میکند. الان بنشینید توی خانه و برای عروسی برنامهریزی کنید. به لحظات عاشقانهتان فکر کنید و پروانهای شوید. تمرین رقص کنید. چون گوی من میگوید یک رقص خوشگل عاشقانه منتظرتان است.
گوی من میگوید تصمیمهای عجیب و غریبی میخواهید بگیرید. شیر درونتان در حال غرش و اسبش در حال آماده شدن برای جفتکاندازی است. مثلاً الان دارید فکر میکنید بروید توی گروه همیاری بیافتید به جان هموطن عزیزمان که نوشته برخورد بدی از کادر ایرانی بیمارستان دیده است. خب دیده، مادر جان. چهکار کند. البته که ما ایرانیها یهو میگیرتمان. حالا اگر در قمردرعقرب هم باشیم که واویلا. آمده یک درددلی کرده. نروید به پروپایش بپیچید. آدم توی غربت هموطنش را درک میکند.
در این دو هفته از شما بانوان محترم خواهشمندم به هیچعنوان موقع دیدن جاستین جان در تلویزیون یا اینترنت، پرتقال پوست نگیرید، یا مثلاً روی چهارپایه نروید. اما اصلاً مگر او چه دارد، مادر؟ هزارماشالله به جوانهای ایرانی خودمان. یک چشم و ابرویشان میارزد به تمام هیکلش. عوض ضعف کردن برای جاستین، با افراد خلاق و هنرمند مصاحبت کنید، خدا را چه دیدید، شاید مردی را دیدید که در یقهاسکی صد برابر جذابتر باشد. به قول خانمجانِ خدابیامرزم، مرد فقط ایرانی، زن هم فقط ایرانی.
گوی بلورینم میگوید بدجور به سرتان زده است که بروید فلایاُور کانادا و در هوا معلق شوید و حال کنید. اگر حرف مرا قبول میکنید، میگویم دست عشقتان را بگیرید و عوض معلق خوردن در هوا بروید گستاون، یک کافۀ خوب، قهوه بخورید و ساعت بخار را تماشا کنید. اگر هم رئیستان به شما عاشقانه نگاه کرد، به خودتان نگیرید چون اوضاع کلهاش قمردرعقرب است. آدم که با هر نگاه عاشقانهای توهم نمیزند. اصلاً برای جلوگیری از توهم، عینک آفتابی تیره در این ایام توصیه میشود.
در این دو هفته حسابی به تغذیهتان اهمیت بدهید. این عقربی که من میبینم دارد برای قمر خط و نشان میکشد، با کسی شوخی ندارد. بلند شوید، زنبیلتان را بردارید، دست خانوادهتان را بگیرید و بروید گرنویل آیلند و از فود کورت آنجا غذاهای دستساز و خوشمزه بخرید و نوش جان کنید. ضمناً پشت سر خود را هم نگاهی بیاندازید، آدم از سر اجبار نباید کاری بکند و بعد تمام عمر حسرت بخورد. منظورم را گرفتید؟ نگرفتید؟ اگر فکر میکنید که به شخصی قلباً علاقهمند نیستید، با شهامت بگویید نه! این قسمت آخر مخصوص مجردها بود، مادر.
قمردرعقرب فقط خُلق آدم بزرگها را تنگ نمیکند. بچههایتان هم ممکن است عاصیتان کنند. نکند یک وقت سرشان داد بزنید. گوی بلورینم میگوید که حتماً آنها را ببرید جایی برای تفریح – هر جا بهجز آکواریمِ استنلی پارک، چرا که ماهیهای اسیر در تانکهای آب خلقشان را تنگتر خواهد کرد. بس است، دیگر اینقدر هم غر نزنید. کسی که خربزه میخورد، پای لرزش هم مینشیند. بچه همین است، دیگر. همیشه حق با بچههاست و شمسیداموس در مورد بچهها مطلقاً شوخی ندارد.
اگر منتظر خبر یا نامهای هستید، عمراً توی این دو هفته به دستتان برسد. پس الکی منتظر زنگ در نباشید. حالا از ما گفتن. اما اگر دنبال دردسر نروید و اخلاقتان را کمی بهتر کنید، زندگی زناشوییتان گرم خواهد شد. آنقدر گرم که مجبور میشوید زیرش را خاموش کنید. من که دارم توی گوی بلورینم میبینم و کیف میکنم. آخ آخ، مادر، حتی من هم گرمم شد.
مادرجان شما خیلی مهرباناید، اما حواستان باشد به کسی که فکر میکند میتواند از شما و حضورتان سوء استفاده بکند، توضیح بدهید که مهربانی و کنار آمدن شما از روی ضعفتان نیست، بلکه بیانگر قوی بودن شماست. آدمیزاد خوب و بد دارد. یهو یکی از همین آدم بدها چنان شما را با مخ به زمین میزند که زبانم لال… در مورد رابطهٔ عاطفی و احساسی هم چرا مثل کِش تنبان هی میخواهید زود در بروید؟ هر چه را که آسان بهدست بیاورید، میتواند آسان هم از دست برود. پس کِش تنبان بودن را فراموش کنید.
برای دیگران دایهٔ عزیزتر از مادرشان نشوید. حواستان هست که کارتان شده از صبح تا شب نشستن پای غصهٔ دیگران؟ مگر خودتان کار و زندگی ندارید؟ مگر شما مشاورید که توصیۀ صد من یه غاز به بقیه میکنید؟ سرتان به کار خودتان باشد. بیدلیل هم خودتان و هم دیگران را به دردسر میاندازید. حالا روزهای دیگر دردسر درست کنید، میشود کاریش کرد. اما در ایام قمردرعقرب دور این چیزها را خط بکشید. گوی بلورینم میگوید بدجور میل به لگد زدن دارید. خشونت خیلی بد است. حواستان باشد اینجا ونکوور است و اگر خشونت کنید بدجور حالتان را میگیرند.
اینهمه شکست عشقی خوردید، مایۀ عبرتتان نشد؟ گوی بلورینم میگوید این پیادهرویهای دورِ استنلی پارک ممکن است کار دستتان بدهد. همهاش دنبال دَک و پُز هستید. مادرجان، نه همین لباس زیباست نشان آدمیت. به کسی دل ببندید که تمام قلب خود را در اختیارتان بگذارد. حالا چشمش آبی نبود که نبود. مگر قهوهای چه ایرادی دارد؟ تازه میتوانید یک جفت لنز آبی به او هدیه بدهید. اما از من بشنوید، چشم آبی و قهوهای فرقی نمیکند. رنگ قلب مهم است، مادر. چه فیلسوفی شدهام، بهبه!