دوستان سلام
جوالدوز هستم، دامت برکاته
من ضربالمثلها رو خیلی دوست دارم. اینکه یه معنا و مفهوم عمیق و طولانی رو توی یه جملهٔ کوتاه بیان کنی، خیلی کار قشنگیه. از اتلاف وقت و توضیح زیادی هم جلوگیری میکنه. قرار باشه دو ساعت برای یکی توضیح بدی، یهباره ضربالمثلی رو میگی و تیر خلاص رو میزنی.
یکی از این ضربالمثلها که من خیلی دوست دارم و این روزا ضرورت کاربردش خیلی احساس میشه، اینه: «فضول رو بردن جهنم، گفت هیزمش تره». حالا بماند که کل داستان اشکال داره و جای سؤال زیاد داره، اینکه:
اولاً کی فضولو برده؟ جهنم کجا هست که فضولو بردن اونجا؟ کِی بردنش؟ فضول از کجا فهمیده هیزم جهنم تره؟ چرا اونجایی که جهنمه و قراره آتیش باشه هیزم تره؟ چه کسی خبر رو آورده و یه عالمه سؤال دیگه…
اما خداییش کاربردش این روزا خیلی بهجاست. هم تو محیط دیجیتال و نرمافزارهای ارتباطی اجتماعی و هم تو زندگی روزمره، چرا؟ موضوع روشنه. نمیشه یکی یه چیزی بگه و از کسی سؤالی بپرسه و هرکسی با هر سطح علم و دانش، نظری نده. مثلاً طرف تو یکی از صفحات اجتماعی سؤالی در مورد نوع خاصی از سیمان میپرسه، یهو میبینی همه اون زیر نظر دادن غیر از کارشناس مربوطه. بهجای جواب اصلی، سؤالهای بیربط از طرف میپرسن. لینک یوتوب میذارن که به همهچیز ربط داره غیر از اون موضوع، طرف کلاً یادش میره سیمان رو برای چه کاری میخواسته و از سؤالش پشیمون میشه.
یکی توی خیابون آدرس میپرسه، دهها نفر میان جوابای الکی میدن. البته لوطیگری مشتیگری…، از حق نگذریم اینجا توی ونکوور این کارا بیشتر توی همین کامیونیتی خودمونه و همهمون ماشالا یه پا کارشناسیم.
مثلاً میری توی یه فروشگاه چشمت میخوره به یه بسته خوراکی، دستت میره برش داری، طرف میبینه و وسطِ تعجب با دهنِ باز و بُهتزدهٔ تو، شروع میکنه از فواید اون یکی و مضرات این یکی صحبت کردن و تو هم برای اینکه نکنه بزرگترین خطای عالم رو کرده باشی همونطوری با دهن باز تشکری میکنی، بسته رو سر جاش میذاری و در افقها گم میشی.
طرف با شریکش مشکل داره، خدا نکنه که جایی درد دل کنه یا به گوش کسی برسه، بدون اینکه از ماجرا باخبر باشن، عین «اسپایدرمَن» از در و دیوار پیداشون میشه و با قضاوت هر چه تمامتر شروع میکنن به نظر دادن. یکی نیست بگه، آخه جوالدوز به گُردهت بگیره، تو که از همهٔ ماجرا خبر نداری، چرا آتیشبیار معرکه میشی؟ از کجا میدونی چی بین اینا پیش اومده و اصل قضیه چیه؟
یا مثلاً تو بحثهای زن و شوهری… اوه اوه اوه… اونو که دیگه نگو. یه عده میشن مهرهٔ سیاه و یه عده هم مهرهٔ سفید و چنان بزن بزنی توی صفحه شطرنج راه میندازن که نگو و نپرس. اگه اون دو تا هم بخوان با هم آشتی کنن، حالا دیگه اینا نمیذارن. یه شلم شوربایی اون وسط درست میشه که دیگه نمیشه جمعش کرد.
خلاصه اینجاست که کاربرد این ضربالمثل زیاد میشه: فضول رو بردن جهنم، گفت هیزمش تره.
تا ضربالمثل بعدی… آدیوس…