گفتوگو با محمد اخلاقی یکی از ۳۰ جوان با استعداد درخشان در کسبوکار بریتیش کلمبیا به انتخاب مجلهٔ BC Business
هومن کبیری پرویزی – ونکوور
باخبر شدیم محمد اخلاقی، جوان کارآفرین ایرانی-کانادایی از سوی مجلهٔ BC Business در جمع ۳۰ جوان زیر ۳۰ سال با استعداد درخشان در کسبوکار (The 30 Under 30) برگزیده شده است. هنگام گفتوگو با او بههمین مناسبت، نه فقط استعداد و نوآوری بلکه شخصیت جذاب و دوستداشتنیاش و از همه مهمتر قدرشناسی از کسانی که در موفقیتش به او کمک کردهاند و دیدگاهش به مسیر کارآفرینی، از نکات جالب توجه بود و نویدبخش اینکه از این جوان پر شور و نشاط و خلاق در آینده خبرهای بهتری خواهیم شنید. توجه شما را به این گفتوگو جلب میکنیم.
آقای اخلاقی، با سپاس از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، لطفاً خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید.
من محمد اخلاقی هستم، ۲۹ ساله، متولد تهران، عضو کوچکی از جامعهٔ خوب ایرانیان ونکوور.
صبحهایم را بعد از صبحانه با خرید و فروش در بازار بورس شروع میکنم، سپس به سر کارم در شرکت اینتل میروم و شبها و آخر هفتهها استارتآپ خودم را اداره میکنم. در این بین البته، به زندگی خوبی که دارم میپردازم. الان هم خوشحالام که در خدمت شما هستم.
از چه سنی وارد کانادا شدید و تحصیلاتتان در ایران چه بوده است؟
من در سن ۱۵ سالگی بههمراه خانوادهام به مونترآل رفتم و در دبیرستان فرانسویزبان شروع به تحصیل کردم. پدر و مادرم که از سطح علمی مدارس آنجا راضی نبودند، بعد از کمتر از یک سال من را به ایران بازگرداندند که تحصیل دبیرستانم را در آنجا تمام کنم. این شد که من در سن ۱۸ سالگی بعد از پایان پیشدانشگاهی در تهران، بههمراه خانواده به ونکوور بزرگ آمدیم. در هنگام عبور از مرز، چون آنموقع هنوز معافیام را نگرفته بودم، مأمور فرودگاه نگاهی زیرچشمی به من انداخت و گفت: «قِسِر در رفتی!»
در کانادا در چه رشتهای تحصیل کردید؟
بعد از ورود به ونکوور، ۱۰ هفته زبان خودم را تقویت کردم و امتحان زبان دادم و سپس دانشگاه سایمون فریزر مستقیماً برای رشتهٔ مهندسی برق به من پذیرش داد. سال سوم دانشگاه بودم که بر حسب اتفاق جالبی، دو نفر از دانشجویان رشتهٔ Business و Finance دانشگاه برای ساخت یک شرکت، به من پیشنهاد همکاری دادند. من هم که بهاصطلاح تنم برای فعالیتهای فوق برنامه میخارید (و هنوز هم این خارش را دارم)، پیشنهاد را پذیرفتم. حین ساختن آن شرکت، متوجه ضعف علمی و تجربی خودم در زمینهٔ کسبوکار شدم و این شد که با یکی از مشاوران تحصیلیام مشورت کردم و رشتهٔ Business را بهعنوان رشتهٔ تحصیلی فرعی در دانشگاه SFU اضافه کردم، و کماکان فکر میکنم شاید یکی از بهترین تصمیمات دوران تحصیلم بوده است.
چه شد که رشتهٔ الکترونیک را انتخاب کردید؟
در وهلهٔ اول، بهخاطر پدرم. چون رشتهای بود که ایشان تحصیل کرده بودند. ولی بعد از تحقیقات به این نتیجه رسیدم که رشتهای است که بیشترین جای پیشرفت را پس از پایان دانشگاه دارد. ولی الان که این رشته را خواندهام و فارغالتحصیل شدهام فکر می کنم که شاید اگر زمان به عقب برمیگشت، تصمیم دیگری میگرفتم، شاید!
بهاعتقاد من دانشگاه مکان خوبی برای آموختن کار گروهی، نظم وانضباط و ایجاد زمینهٔ لازم برای پیشرفت فرد است ولی در سالهای اخیر با پیشرفت پلتفرمهای آموزش آنلاین، آموزش هم دستخوش تحولات چشمگیری شده است. طوری که مثلاً میتوان در بهترین و پیشرفتهترین دورههای برنامهنویسی دانشگاههای بسیار مشهور مانند دانشگاه هاروارد بهصورت آنلاین شرکت کرد. با وجود چنین امکاناتی شاید دورهٔ کوتاهتری را انتخاب میکردم و در کنار آن به یادگیری دروس و مهارتهای مورد نیازم به شیوهٔ آنلاین میپرداختم. البته این کار را در حال حاضر انجام میدهم و هر از گاهی در دورههایی که فکر میکنم میتوانند در پیشرفت من مفید باشند، بهصورت آنلاین شرکت میکنم.
تفاوت سیستم آموزشی در اینجا و ایران را چطور میبینید؟ از دید شما کدامیک بهتر و مؤثرتر است؟
در کل بر این اعتقادم که همانطور که عضلات بدن نیازمند نگهداری و تمرین مستمرند، مغز انسان هم بهنوعی همانند عضلات میماند که هر چه بیشتر و گستردهتر با مطالب مختلف روبهرو شود، منجر به قدرت فکر بهتر میشود. بهخاطر همین سطح تحصیلی بچهها در ایران را بیشتر میپسندم تا اینجا. علیالخصوص دوران دبیرستان. ولی در عین حال، فشار زایدی را که روی دانشآموزان ایرانی هست، مفید نمیدانم چون مانع خلاقیت میشود.
باید اضافه کنم که من علم و تجربهٔ خودم را بیشتر مدیون این عوامل هستم: کتابهایی که میخوانم (حداقل یک کتاب در ماه)، مشورت با مربیهایم (mentor)، نگاه کردن ویدئوها و خواندن مطالب در رابطه با افراد بسیار موفق و در آخر با آزمون و خطا در زمینههای مختلف.
چطور شد به فکر تأسیس شرکت افتادید. آیا تأسیس Parkizio Technologies اولین تجربهٔ راهاندازی شرکت بود؟
وقتی گوشیهای iPhone برای اولینبار به بازار عرضه شدند، یکی از بزرگترین پیروزیها نصیب کسانی شد که بهجای مقابله با این تحول در تکنولوژی، به فکر موقعیتهای جدید بهوجود آمده بودند و بهعنوان مثال اولین جلد نگهدارندهٔ iPhone را ساختند.
دنیای خودروها با پیدایش خودروهای برقی، هوشمند و خودکار به کمک هوش مصنوعی، در صدد تحول بسیار بزرگی است، درست مثل دوران پیدایش اولین تلفنهای هوشمند، و ما در صددیم با ارائهٔ فناوریهای نوین، زمینه را برای پذیرش این تحول آماده کنیم.
خیر، تأسیس Parkizio Technologies اولین تجربهٔ راهاندازی شرکت برای من نبوده، من تجربهٔ تأسیس و همکاری در شرکتهای دیگری را قبل از این نیز داشتهام.
شرکتهای قبلی چه بود و سرنوشتشان به کجا انجامید؟ آیا هنوز هم فعالاند؟
شرکتهای پیشین بهدلایل مختلف پایانهای شیرین یا تلخ اما بسی تجربهآموزی برای من داشتند. فرصت کافی نیست که وارد جزئیات داستان آنها بشوم، ولی همین را میگویم که یک توپ هر چقدر قویتر به زمین بخورد، بلندتر به آسمان پرواز میکند، در صورتی که ایمان به پرواز خودش داشته باشد.
یکی از سختترین تجربیات زندگیام شاید روزی بود که با بچههای شرکت تصمیم گرفتیم یکی از شرکتهای قبلی خودم را تعطیل کنیم و وسایل شرکت را جمع کردیم و پشت ماشین گذاشتیم و به خانه بردیم. همین مقطع زمانی که به این نتیجه میرسی که پروندهٔ یک سال تلاشت را بهتر است ببندی تا ادامه دهی، شاید یکی از سختترین کارها و تصمیمات در ادارهٔ یک شرکت است و شاید یکی از بهترین تصمیمات در آیندهٔ حرفهای خود فرد. همیشه به این جملهٔ معروف اعتقاد داشتهام که یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بیپایان است.
دربارهٔ Parkizio Technologies برایمان بگویید. آیا این شرکت را بهتنهایی راهاندازی کردید؟ این شرکت چه کار میکند و محصولات شما چیست؟ چند نفر پرسنل دارید؟
اگر تاریخچهٔ شرکتهای بسیار موفق را مرور کنید، میبینید که اکثراً با همکاری ۲ نفر بهوجود آمدهاند. بهعنوان مثال، شرکت اپل با همکاری استیو جابز و استیو وازنیک تأسیس شد یا شرکت مایکروسافت با همکاری بیل گیتس و پل آلن. من هم افتخار آشنایی با علی مهذب را داشتم که با هم این شرکت را تأسیس کردیم و با اینکه کیلومترها با شرکتهایی که مثال زدم فاصله داریم ولی آرزو که بر جوانان عیب نیست، هست؟
ما پارکینگها را برای پذیرش خودروهای فوقِ هوشمند آماده میکنیم. فناوریهای صنعت پارکینگ بهدلیل نبودن نیاز کافی بسیار قدیمی و فرسوده است و ما قصد داریم خطنگهدار فناوری در دنیای پارکینگ برای خودروهای فوقِ هوشمند باشیم. برخی از کارهایی که شرکت ما انجام می دهد استفاده از هوش مصنوعی در رزرو پارکینگ یا برقراری ارتباط هوشمند بین پارکینگها و خودروهای هوشمند است که بهعنوان مثال اطلاعات دریافتی از پارکینگ که بهطور مستقیم به خودرو فرستاده میشود، این امکان را به یک خودروی خودران میدهد بدون اتلاف وقت به جایگاه خالی در طبقهٔ مورد نظر پارکینگ برود و پارک کند و البته این تنها بخش کوچکی از کارهای ماست.
در حال حاضر، تیم کوچکی داریم و اکثر کارهای عمده مثل ساختن وبسایت و غیره را در پاکستان یا فلسطین انجام میدهیم که این چند مزیت برای ما دارد. اول اینکه شرکت ما ۲۴ ساعت شبانهروز مشغول کار است چون تیم ما در پاکستان ساعت ۹ شب به وقت اینجا شروع به کار میکند و وقتی کارها را برایشان مشخص میکنیم، اینجا میخوابیم و صبح حدود ۶ یا ۷ کارهای انجام شده را بازبینی کرده و تحویل میگیریم. دومین و مهمترین دلیل، این است که فرصت بیشتری برای فکر و توسعهٔ شرکت برای ما اینجا باقی میماند که منجر به پیشرفت کلی شرکت در بلندمدت میشود.
چه شد که بهسراغ نوشتن برنامهٔ اتوماسیون پارکینگ رفتید؟ خودتان چه بخشهایی از کار را در دست دارید؟
یکی از مهمترین مراحل برای بهوجود آمدن یک شرکت موفق، یافتن مشکل بزرگی است که برای آن راه حل خوبی هنوز وجود نداشته باشد و اتوماسیون پارکینگ یکی از آن مشکلات بزرگ است، مخصوصاً در عصر خودروهای هوشمند.
در ادارهٔ یک شرکت اصطلاحی هست که میگویند باید بتوانی چندین کلاه بهسر بگذاری. و من در ادارهٔ شرکت، در هر زمینهای که در آن مقطع زمانی نیاز باشد، کمک میکنم. ولی بیشتر وقتم صرف صحبت با مشتریان و برنامهریزی برای آیندهٔ شرکت میشود.
آیا برنامهٔ شما هنوز در دسترس عموم قرار گرفته است؟
برنامهها و طرحهای ما در حال حاضر بیشتر برای صاحبان پارکینگها، مثل شرکتهای بزرگ پارکینگ و آپارتمانهای سطح بالا طراحی شده و طبیعتاً «غیرمستقیم» در اختیار عموم قرار میگیرد.
آیا برای این برنامه و ایدهتان حق اختراع (Patent) هم ثبت کردهاید؟ نگران نیستید که ایدهٔ شما دزدیده شود؟
بر خلاف عقیدهٔ عموم که patent یا همان ثبت اختراع محافظ ایدهٔ شماست، عقیده دارم که حق اختراع بیشتر حکم شمشیر را دارد در میدان رزم. شما با شمشیر خود میتوانید به جنگ بروید ولی بهتنهایی از شما محافظت نخواهد کرد، یعنی سپر نیست. دلیل اینکه در اخبار میشنوید که مثلاً فلان شرکت در مقابل اوبر با حق اختراع پیروز شد، این است که این موارد آنقدر کم اتفاق میافتد که ارزش بیان شدن دارد.
عقیده دارم اگر ایدهای به سادگی قابل دزدیدن باشد، از همان ابتدا ارزش انجام دادن ندارد. شرکتهای بزرگ اگر نیت دزدیدن ایدهای را داشته باشند، بههیچ عنوان نگران داشتنِ حق اختراع توسط شرکتهای کوچک نخواهند بود.
البته باید بگویم که صنعتهای مختلف باهم تفاوت دارند، بهعنوان مثال، در صنعت داروسازی حق اختراع شاید حرف اول را بزند، با اینکه ممکن است میلیونها دلار خرج جنگ برای حق اختراع شما بشود، ولی راههای دور زدن حق اختراع در داروسازی سختتر است و در عین حال بهدست آوردن حق اختراع در این صنعت بسیار پیچیدهتر است.
گفتنی است که شرکتهای کوچک بهندرت با ایدهٔ اولشان به موفقیت میرسند و چندین و چند بار تغییر مسیر میدهند. در نتیجه فکر کردن در مورد حق اختراع وقتی شرکت هنوز به مسیر اصلیاش نیفتاده، کاری بیهوده است.
شرکت من با بهروز نگاهداشتن فناوری خودش و سرمایهگذاری مستمر روی فناوریهای جدید و نوین، خودش را همیشه از رقابت جلوتر نگاه میدارد. تا به امروز هر پولی که شرکت ما به دست آورده، خرج پیشرفت خود کمپانی شده است و از آنجاییکه هدف اصلی شرکت، بعد از گذشت سالها روشنتر شده است، اخیراً در حال گرفتن حق اختراع برای کار خود هستیم.
آیا برای راهاندازی این شرکت از کمکهای دولتی، چه در سطح فدرال و چه در سطح استانی، بهره گرفتهاید؟ اصولاً آیا اینجا در بریتیش کلمبیا حمایت دولتی برای راهاندازی چنین استارتآپهایی وجود دارد؟
بسیار و بسیار، چه از طریق کمکهای مالی و چه کمکهای غیرمالی، مثل مشاورههای تخصصی. تعداد کمکهای دولتی آنقدر زیاد است که خود من افرادی را میشناسم که کار اصلیشان این است که با شنیدن ایدهٔ شما، راهنمای شما میشوند تا به شما بگویند که کدام کمکها به صلاح شماست و کدامها نه؛ همه بهصورت رایگان.
برنامهٔ شما با استقبال بسیار خوبی مواجه شده است، بهطوری که شما بهعنوان یکی از ۳۰ جوان با استعداد درخشان در کسبوکار بریتیش کلمبیا شناخته شدهاید. دلیل این امر چیست؟ لطفاً دربارهٔ معیارهای این انتخاب برایمان بگویید.
با اینکه برنامهٔ ما برای عموم طراحی نشده، ولی در بخش خصوصی دارای درآمد قابل توجهی است.
در حالت کلی تعریف از خود، کار بسیار دشواریست. اما این را میتوانم بگویم که این انتخاب بیش از ۶ ماه بهطول انجامید و در حین آن مدت تمامی فعالیتهای من، اعم از فعالیتهای داوطلبانه، جوایز دریافتی مثل برندهشدن خلاقترین استارتآپ بریتیش کلمبیا و بسیاری موارد دیگر در چندین سال اخیر مورد بررسی قرار گرفت. در این راستا با رؤسای شرکتهای بزرگی که من با آنها کار انجام دادم، تماس گرفتند و در مورد من مصاحبه بهعمل آوردند.
چه شرکتهایی تاکنون برای همکاری با شما ابراز علاقه کردهاند یا همکاری با شما را شروع کردهاند؟
بزرگترین مشتری ما در حال حاضر EasyPark است و در حال صحبت با آپارتمانها و مهندسانی هستیم که میخواهند فضاهای در حال ساختشان برای تحولات خودروها در آیندهٔ نزدیک، آماده باشد.
دلیل موفقیت خودتان را در چه میدانید؟ چه کسانی در این راه به شما کمک کردهاند؟
بخشی از موفقیت من میتواند مربوط به شانسم باشد. شانس اینکه پدر و مادر خوبی دارم که حمایتم میکنند؛ شانس اینکه همسر خوبی دارم که در هر شرایطی همراه و یاورم بوده و است؛ شانس اینکه با علی آشنا شدم که بتوانیم این شرکت را با هم تأسیس کنیم. حالا بعضیها اسمش را شانس میگذارند، برخی اقبال، برخی سرنوشت و برخی دیگر قسمت و تقدیر. ولی بههرحال دوست ندارم از آن دسته آدمهایی باشم که هنگام موفقیت، همهچیز را به حساب خوبی خودشان میگذارند و هنگام شکست، تقصیر بخت بدشان.
بخش دیگری از موفقیتم را بهحساب عادتهایی که برای خودم ساختهام، میگذارم:
– کتاب زیاد میخوانم، حالا چه بهصورت نوشتاری یا صوتی (معمولاً در حال رانندگی).
– خیلی واقعبینام ولی فوقالعاده امیدوار به آینده.
– ورزش هفتگیام را که فوتبال است، کنار نمیگذارم. با اینکه هر چند هفته یکبار آسیبی به خودم میزنم که همسرم از آن بابت بسیار ناراحت میشود، ولی کماکان فوتبال را از دست نمیدهم، حتی شده لنگانلنگان.
– از ریسککردن و شکست نمیترسم. همیشه با خودم میگویم باید کارهایی را انجام بدهم که ۲۰ سال دیگر با خودم نگویم ای کاش در ۳۰ سالگی انجام داده بودم.
– وقتی ذهنم خیلی درگیر است، در میان کارهایم گاهی بازی کامپیوتری میکنم. بیشتر از همه CS GO بازی میکنم. در Steam میتوانید من را با نام کاربری Persian4Ever پیدا کنید.
– برای آرامش یافتن ویولن میزنم. هر از چند گاه، با دوستان جمع میشویم و برای دل خودمان ساز میزنیم.
چه برنامههایی برای آینده دارید؟ و باید منتظر چه خبرهای جدیدی دربارهٔ شما باشیم؟
ما تا به الان بر خلاف باور خیلیها شرکت را بدون هیچ سرمایهگذاری خارجی به اینجا رساندهایم. اما سرعت رشد در حدی است که بهزودی اولین سری جذب سرمایه را برای شرکت شروع میکنیم. این به ما این اجازه را میدهد که از بریتیش کلمبیا خارج شویم و به توسعهٔ شرکت در سطح بزرگتری بپردازیم.
در کل آینده را بسیار روشن میبینم، ولی متأسفانه پیشگویی بلد نیستم.
چه توصیههایی برای جوانانی دارید که میخواهند ایدههایشان را عملی کنند و به موفقیت برسند.
دوستان خیلی این سؤال را از من میپرسند و خوشحالم که این سؤال را از شما هم میشنوم. مختصرتر از همیشه مجبورم توضیح بدهم ولی به باور من کارآفرینی یک بیماری است که اگر در وجود خودتان علائمش را میبینید، هرچه زودتر خودتان را در مسیر قرار دهید، زودتر به هدف خاص خودتان میرسید.
اول از همه باید ببینید هدف اصلی از کارآفرینی و عملیکردن ایده برای شما چیست، و اگر جواب این سؤال پولدار شدن است و چیزهایی که در برخی فیلمها میبینید، باید بگویم که متأسفانه مسیر را اشتباه آمدهاید.
دوم باید در خودتان بسنجید که چقدر حاضرید برای رسیدن به هدفتان رنج بکشید. از قدیم گفتهاند نابرده رنج گنج میسر نمیشود. پولدار شدن شاید، و تأکید میکنم شاید یکی از اثرهای جانبی این بیماری باشد ولی هیچگاه پایان قطعی مسیر نیست.
بهیاد دارم یکی از بهترین تجربههای کودکیام، مسیر جادهٔ شمال بود. خود شمال هم خیلی خوش میگذشت ولی مسیرش حس دیگری داشت. اگر شما هم از مسیر کارآفرینی، از سختیهایش، فشارهایش، خندههایش، گریههایش، موفقیتهایش و شکستهایش واقعاً لذت میبرید، باید بگویم از این تجربه بهتر، در زندگیتان نخواهید داشت. پس، بسمالله.
اگر صحبت دیگری با خوانندگان ما دارید بفرمایید.
یکی از تفاوتها بین فرهنگ ما ایرانیان و فرهنگ غربی این است که شاید از نوجوانی بزرگترین روش سرمایهگذاری را در زمین و خانه میدانیم یا پساندازکردن در بانک. در صورتی که اگر به آمار توزیع سرمایهٔ افراد موفق و سرمایهداران خارجی نگاه کنید، معمولاً فقط حدود ۵٪ سرمایهشان در املاک است و در مقابل، بالای ۵۰٪ سرمایه روی کسبوکارهای مختلف گذاشته شده است. درست است که در این ۱۰ سال اخیر در ونکوور شاید املاک یکی از بهترین روشهای سرمایهگذاری بوده است ولی آینده قابل پیشبینی نیست و الان زمان مناسبی است برای سرمایهگذاران ایرانی که فکری فراتر از سرمایهگذاری در زمین و آپارتمان داشته باشند. بهقول وارن بافِت نباید عمق یک رودخانه را با هر دو پا اندازه گرفت.
من چون خودم علاقهٔ زیادی به سرمایهگذاری، چه در بازارسهام و چه درکسبوکارهای فناوری دارم، به همهٔ دوستانی که این مطلب را میخوانند، توصیه میکنم که هشیار باشید چون همیشه افرادی هستند که میخواهند از آب گلآلود ماهی بگیرند و سرمایهٔ شما را با وعده و عیدهای واهی بهنفع خودشان از شما بگیرند. همیشه با تحقیقات کامل سراغ سرمایهگذاری بروید و این سؤال را از خودتان بپرسید که کسی که میخواهد من سرمایهام را در اختیارش بگذارم، خودش چه نفعی میبرد و آیا در ضررهای احتمالی من هم شریک است یا خیر.
از کمک کردن به جامعهٔ ایرانی، در حد توانم، لذت میبرم، و خوشحال میشوم بتوانم نظر دوستان را دربارهٔ این گفتوگو بدانم. بهترین روش تماس با من از طریق ایمیل یا حساب LinkedIn من است که آن را در اینجا میگذارم:
Email: Mohammad.akhlaghi@gmail.com
LinkedIn: www.linkedin.com/in/mohammadak
از وقتی که در اختیار ما گذاشتید سپاسگزاریم و برایتان آرزوی موفقیت روزافزون داریم.