سیما غفارزاده – ونکوور
هنوز از آخرین تیراندازی و کشتار گروهی در آمریکا چیزی نگذشته است؛ اواسط فوریهٔ گذشته بود که جوانی ۱۹ ساله با گشودن آتش بهروی دانشآموزان دبیرستانی در پارکلندِ فلوریدا، ۱۷ نفر را زخمی و ۱۷ نفر دیگر را کشت. هنوز از راهپیماییهای گستردهای که توسط نوجوانان علیه کسب و کار سودآور اسلحه در سرتاسر آمریکا ترتیب داده شده بود، دو هفته نمیگذرد؛ راهپیماییهایی که در ۸۳۹ محل با عنوان March for Our Lives در روز ۲۴ مارس ترتیب داده شده بود تا به بیتوجهیهای دولت ترامپ در برابر موضوع ممنوعیت سلاح اعتراض شود. و اما هنوز که هنوز است، در آمریکا اسلحه مانند هر کالای دیگری به آسانی قابل خریداری است و در دسترس، و این بار در دستان زنی قرار گرفت که از قضا ایرانی بود، بهایی بود، ورزشکار بود، گیاهخوار بود، مدافع حقوق حیوانات بود و البته یوتیوبچی، یا به اصطلاح YouTuber، که بهزعم پسرانم شغلی پردرآمد است، بهطوریکه پسر کوچکترم همیشه میگوید وقتی بزرگ شود، یوتیوبر خواهد شد. باری، خبر این بود که زن جوان ۳۹ سالهای، بهنام نسیم نجفی اقدم، دو سه روز پس از گزارش گم شدنش توسط خانواده، اسلحهبهدست وارد ساختمان مرکزی یوتیوب در کالیفرنیای شمالی میشود و به روی کارکنان آنجا آتش میگشاید، که منجر به مجروح شدن سه نفر میشود و سپس خود را میکشد… ابتدا میگویند او میخواسته است از دوست پسرش که در آنجا کار میکرده انتقام بگیرد، اما بر اساس گفتههای پدر و برادرش، او از یوتیوب بسیار عصبانی بوده است و البته ویدیوهای اخیر خودش نیز مؤید این موضوع بوده که به زعم او یوتیوب با عملکرد دیکتاتورانه و تبعیضآمیز موجب پایین آمدن تعداد بینندههای ویدیوهای کانالهای او شده بود. در حال حاضر [یک روز پس از حادثه]، تمام اینترنت را هم که زیر و رو کنید، اطلاعات بیشتری بهدست نمیآید، خصوصاً که هر چهار کانال یوتیوب او، وبسایتش و تمام حسابهایی که در شبکههای اجتماعی مختلف از جمله فیسبوک و اینستاگرام داشته، بسته شده است و هر چه هست، تحلیلها و برداشتهای کاربران مختلف در گوشه و کنار دنیای نت است و ماجرایی که در هزاران سایت، سرتیتر خبرها شده است. در اینجا قصد پرداختن به اینکه نسیم نجفی اقدم که بود و چه عقایدی داشت ندارم، حتی اینکه ایرانی بود یا اهل کشور دیگری، چیزی را تغییر نمیدهد؛ او میخواست تعداد بینندههای ویدیوهایش بالا برود و همچنین درآمدش از یوتیوب و نهایتاً اینکه معروف بشود که شد، اما نه از راهی که میخواست، بلکه از راهی که به آسانی در اختیارش گذاشته شده بود. راهی که بسیاری در آمریکا طی میکنند زمانی که خشم و انتقام را نمیتوانند مهار کنند و اینچنین است که رقم کشتهشدگان با سلاح در آمریکا طی ۳۷ سال گذشته – از زمان مرگ جان لنون به ضرب گلوله در مقابل در خانهاش – به عدد حیرتانگیز ۱٬۲۰۰٬۰۰۰ نفر میرسد. روزگار غریبتر از این میشود آیا؟…
* * * * *
و اما شمارهٔ گذشته، همراه با آغاز بهار، کتاب سال دوم «رسانهٔ همیاری» بسته شد. جای بسی خوشحالی است که همچنان توانستهایم در ردهٔ سختجانان بایستیم و امیدواریم با پشتیبانی حامیان محترم نشریه و دلگرمیهایی که از شما خوانندهٔ عزیز دریافت میکنیم، امسال را نیز با سری بلند به پایان برسانیم.
در آغاز سال سوم کار نشریه، مایلام از دوستانی که صمیمانه زحمت میکشند تا «رسانهٔ همیاری» با کیفیت کار خود را ادامه بدهد، سپاسگزاری و قدردانی کنم. پیش از همه، از دوست و همکار گرامیام هومن کبیری پرویزی، مدیر رسانههای دیجیتالی، سپاس ویژه دارم که از ابتدای کار «رسانهٔ همیاری» همراه بوده و بدون حضورش، بیتردید این نشریه نمیتوانست پا به دنیای مطبوعات فارسیزبان شهرمان بگذارد. از دوستان و همکاران عزیزم آرزو قهرمانی، که با صبر و حوصله و خوشرویی هر دو هفته یک بار صفحهآرایی مجله را تحت فشار و استرسی که طبیعت این کار است، بهموقع تمام میکند و البته مجید حمیدا، حامد حمیدا و مصطفی ربیعی بهشتی که پشت جبههٔ صفحهآرایی و طرح جلد را خالی نمیکنند، بسیار سپاسگزارم. همچنین قدردانی فراوان میکنم از دیگر دوستان و همکارانم زهرا آهنبر، علی تهرانی آزرم و عباس گلی که همواره با کار و تلاششان، به وزن نشریه میافزایند. و البته سپاسگزارم از دوستان عزیزی که مطالب، آثار هنری و همفکری خود را از ما دریغ نمیکنند. سپاس فراوان دارم از محبوبه پولادی، ژوبین غازیانی، صدیقه فیروزی، رژیا پرهام، داود مرزآرا، مژده مواجی، مریم عابدی، مجید سجادی تهرانی، امیر باجهکیان، سارا جلالی، غزال صحرائی، محمدرضا فخرآبادی، سُلماز لکپور و بسیاری از دوستان دیگر که شاید جای کافی برای نام بردن از همهشان نباشد در این تک صفحهای که سهم من است؛ صمیمانه و خالصانه از همگیشان سپاسگزارم.