دوستان عزیز،
جوالدوز هستم، دامت برکاته! از «ب» بسماللّه تکلیف خودمو و شما و بقیه رو با موضوعی روشن کنم:
یه سوزن دارم، مال خانجونم بوده. این سوزن همیشه از یه روسری به روسری بعدی نقل مکان میکرد و خانجون خدابیامرزم باهاش روسریشو زیر گلو محکم میکرد تا یه وخ زبونم لال زبونم لال، سر از جهنم درنیاره. حالا بنده هم این سوزنو با خودم بیستهزار کیلومتر راه آوردم تا ونکوور. البته که مورد استفادهش متفاوته. من هر وقت میخوام در مورد کسی حرفی بزنم و یا کسی رو نقد کنم اول یه بار این سوزنو میزنم به باسن مبارک و دادی میزنم و خانومم از اون سر خونه فریاد که:
– چه خبرته؟ باز سوزن زدی تو کون خودت که چی؟ دوباره کی چه کار کرده که میخوای بنویسی؟
آها، راستی تا یادم نرفته بگم، من نویسندهم. نه از این نویسندههای معمولی. من یه نویسندهٔ معترضم. نه از این معترض معمولیا ها! اصن من خیلی فرق میکنم. نه فرق عادی ها! خیلی فرق…
بههر صورت از این پس همینجا توی همین ستون، در خدمت شما خواهم بود تا گوشهای از آداب و رفتار و سکنات خودمون ایرانیا رو با اعتراض هر چه تمامتر بهگوش شما عزیزان برسونم.
گفتم خودمون ایرانیا، بذارید از همین جا شروع کنم.
از روزی که پای مبارک رو گذاشتم روی خاک سرزمین کاجها، تا همین امروز نفهمیدم بالاخره این «ایرانیا» که میگن کیان؟! همهجا رو گشتم. توی هر محفلی میشینم و هر جایی به نوشتهای، چیزی بر میخورم. نمونهش همین گروه مستطاب «همیاری ایرانیان ونکوور» دام ضلّه توی فیسبوک. هر کسی میخواد چیز بدی یا کار بدی یا عادت بدی و یا کلاً هر بدی رو مثال بزنه، با این جمله شروع میکنه:
چرا این ایرانیا فلان… و بهمان… چرا فلان فروشگاه ایرانی… چرا فلان رستوران ایرانی… ما نفهمیدیم این «ایرانیا» مگه کسی غیر از این حدود ۴۰ – ۵۰ هزار نفر ساکنین ونکوور و حومه و یا همین ۱۲ – ۱۳ هزار نفر عضو گروه «همیاری ایرانیان ونکوور» هستن؟!
چند درصد ماها، بله همین «ما ایرانیا» از صبح که بیدار میشیم به رفتار خودمون دقت میکنیم و اینکه آیا ما کسی غیر از ایرانیائیم؟ و آیا همهٔ این کارایی که میکنیم درسته؟ اصلاً کی میتونه به این صراحت در مورد دیگران قضاوت کنه؟ اگر زمانی کسی در مورد رفتار و سکنات ما قضاوت بکنه، آیا درسته؟ غلطه؟ چی به چیه؟ کی به کیه؟ واینه که گفتم موضوع رو باهاتون در میون بذارم که شما هم اگر سوزنی چیزی دم دست دارید یه دونه برای روز که نه… برای دقایق مبادا، لبهٔ یقهٔ کت و کاپشنتون و یا تو کیف لوازم آرایشتون جاسازی کنید که تا خواستید مثل بنده جوالدوزی به دیگران بزنید اول یه دونه ریزشو به خودتون بزنید شاید از قضاوت پشیمون شدید.
عجالتاً من یه دونه دیگه به خودم بزنم.
– آآآآخ….
– چیه باااااز…. اینبار کجات زدی مرد؟!…
قسمت دوم «جوالدوز» را در اینجا بخوانید.
[…] قسمت اول «جوالدوز» را در اینجا بخوانید. […]