نماد سایت رسانهٔ همیاری

ایرانیان نیم قرن به چه خندیدند؟ – گزارشی از برنامهٔ سخنرانی دکتر عباس توفیق، مدیر و سردبیر مجلهٔ طنز توفیق، در دانشگاه یوبی‌سی

ایرانیان نیم قرن به چه خندیدند؟ گزارشی از برنامهٔ سخنرانی دکتر عباس توفیق، مدیر و سردبیر مجلهٔ طنز توفیق، در دانشگاه یوبی‌سی #کانادا #ونکوور #عباس_توفیق #توفیق #رسانهٔ_همیاری #رسانه_همیاری

ایرانیان نیم قرن به چه خندیدند؟ گزارشی از برنامهٔ سخنرانی دکتر عباس توفیق، مدیر و سردبیر مجلهٔ طنز توفیق، در دانشگاه یوبی‌سی #کانادا #ونکوور #عباس_توفیق #توفیق #رسانهٔ_همیاری #رسانه_همیاری

ترانه وحدانی – ونکوور

عصر روز ۱۹ اکتبر ۲۰۲۴، دکتر عباس توفیق، مدیر و سردبیر مجلهٔ طنز توفیق، سخنرانی‌ای با عنوان «ایرانیان نیم قرن به چه خندیدند؟» در واحد داون‌تاون دانشگاه یوبی‌سی (رابسون اسکوئر) ارائه داد. این برنامه از «سلسله‌سخنرانی‌های علیرضا احمدیان در ایران‌شناسی و مطالعات جوامع فارسی‌زبان» بود. 

در این برنامه، پس از صحبت‌های آغازین مجری برنامه و نیز سخنرانی کوتاه دکتر راس کینگ، استاد زبان و ادبیات کره‌ای در دانشگاه یوبی‌سی و نیز رئیس سابق بخش مطالعات آسیایی این دانشگاه، دکتر حسام دهقانی، استادیار آموزش فرهنگ و زبان فارسی در دانشگاه یوبی‌سی، ضمن معرفی کوتاه دکتر عباس توفیق، از ایشان دعوت کرد تا سخنرانی خود را ارائه دهد. این سخنرانی در واقع سرمقالهٔ یادبودنامهٔ یکصدمین سالگرد انتشار نخستین شمارهٔ توفیق بود که در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ (آوریل ۲۰۲۳) به‌صورت تک‌شماره در ایران به چاپ رسید. این سخنرانی به‌زبان فارسی بود و هم‌زمان برگردان آن به‌زبان انگلیسی برای شرکت‌کنندگان غیرفارسی‌زبان روی صفحهٔ نمایش ارائه شد.

در این گزارش بخش‌های عمده‌ای از سخنرانی دکتر توفیق آورده شده است. علاقه‌مندان می‌توانند بعدتر گزارش ویدیویی کامل این برنامه را در کانال یوتیوب دپارتمان آسیاپژوهی بریتیش کلمبیا از طریق لینک زیر بیابند:

https://bit.ly/Alireza-Ahmadian-Lectures-YouTube

* * * * *

سخنرانی دکتر عباس توفیق

«چو حق تلخ است با شیرین‌زبانی

حکایت سر کنم آن‌سان که دانی» 

درست یکصد سال پیش در زمان سلطنت احمدشاه قاجار دایی بزرگ، ما شادروان حسین توفیق، که قبلاً سردبیر روزنامهٔ فکاهی «گل زرد» بود، با این شعر، با این جملات و با این ایمان و روش و مرامنامه که در پی می‌آید، نخستین شمارهٔ روزنامهٔ توفیق را، به‌بهای ۶ شاهی در تهران منتشر کرد.

«نامهٔ توفیق به‌استعانت حق و حقیقت و پشتیبانی عناصر صالح و پاک، برای روشن‌نمودن فکر طبقهٔ سوم و دفاع از حقوق آنان با مسلکی ثابت می‌رود که قدم در دایرهٔ مطبوعات بگذارد چون حرف حق تلخ است لذا ما حقایق را در کلمات شیرین و با بیان نمکین ادا خواهیم کرد.»

این بیانیه که بر تارک نخستین شمارهٔ توفیق چاپ شد، در حقیقت «مانیفست» روزنامهٔ توفیق بود که همگی ما به‌مدت نیم قرن به آن وفادار ماندیم.

«خشت اول چون نهد معمار» راست

«تا ثریا می‌رود دیوار» راست

شادروان حسین توفیق با وجود اینکه دو بار به زندان افتاد و عاقبت به‌علت بیماری‌ای که در زندان بر او عارض شده بود در گذشت، از راه راست و درستی که رفته بود هرگز بازنگشت.

پس از او پسردایی ما، شادروان محمدعلی توفیق، نیز با وجود اینکه بی‌اغراق صدها بار روزنامه‌اش توقیف شد، آن هم توقیف‌های طولانی چندماهه و چندساله و با وجود اینکه ده‌ها بار به زندان افتاد و آخر سر به جزیرهٔ خارک تبعید گردید، از راه راست خود دایر بر ثبات رأی و ثبات قدم در حمایت از مردم و به‌ویژه حمایت از محروم‌ترین آنان منحرف نشد.

دورهٔ سوم توفیق را که ما سه برادر منتشر کردیم، با همهٔ سانسورها و فشارها و توقیف‌ها به‌همان راه و روش ملی و مردمی که شادروان حسین توفیق اول پایه‌گذاری کرده بود، با ایمان راسخ ادامه دادیم. ما روزنامه‌ای را منتشر کردیم که مورد تحسین مکرر و فراوان محترم‌ترین و محبوب‌ترین ادیبان، استادان دانشگاه، ورزشکاران و رجال ملی قرار گرفت. استاد زرین‌کوب، استاد محجوب، استاد جمال‌زاده، استاد فرزاد، جهان پهلوان تختی، دکتر غلامحسین صدیقی و دکتر محمد مصدق فقط چند نفر از صدها نفر از این محبوب‌ترین مشاهیر ایران بودند. نام و نظرات اینان در شماره‌های مختلف روزنامهٔ توفیق و در کتاب‌های من چاپ شده است، و این افتخار بزرگی بود نه‌فقط برای ما که برای تاریخ مطبوعات ایران.

در منطقه‌ای بسیار حساس و در کشوری ثروتمند ولی فقیر که قدرت‌های جهانی به‌خاطر غارت منابع عظیم ثروت آن با زر و زور اعمال نفوذ می‌کردند، توفیق مستقل از همهٔ سیاست‌ها، و در جنگ و گریز دائم با همهٔ صاحبان داخلی و خارجی زر و زور و تزویر با ثبات رأی و ثبات قدم و ایمان به حق و حقیقت در یک صراط مستقیم طی نیم قرن فقط جانب مردم را گرفت و جز راست ننوشت. به‌نظر من بزرگ‌ترین وظیفهٔ یک روزنامه نوشتن حقایق و روشن‌کردن افکار عمومی است. توفیق به‌تصدیق دوست و دشمن، بسیار بسیار بالاتر از شرایط و امکانات زمان به این دو وظیفهٔ خود عمل کرد، به‌ویژه اگر به‌قول جورج اورول توجه کنیم که می‌گفت: «در روزگاری که دروغ یک واقعیت عمومی است، به‌زبان‌آوردن حقیقت یک اقدام انقلابی است».

توفیق هرگز نتوانست تمام حقایق را بنویسد، ولی سربلند بود که آنچه نوشت جز حقیقت نبود.

در دورانی که بزرگ‌ترین احزاب ایران بزرگ‌ترین اشتباهات را مرتکب شدند، توفیق در عمر بسیار طولانی‌تر خود «راه» از «چاه» بازشناخت، هرگز اشتباه نکرد، و در صحرای سوزان دروغ، فریب هیچ سرابی را نخورد و برعکس آب خنکی به کام لب‌تشنگان حقیقت شد.

در روزگاری که روزنامه‌ها امروز ارگان یک حزب، فردا ارگان حزب رقیب بودند، و پس‌فردا به هر دو حزب فحش می‌دادند، توفیق در روش خود ثابت‌قدم و پابرجا ماند، مردم نیز به‌خاطر اعتقاد به توفیق آن را می‌خریدند، نه به‌خاطر وقت‌کشتن یا ورق‌زدن یا زیرِفرش‌انداختن و یا اطلاع از متوفیات و مجالس ختم.

به‌تصدیق بسیاری از ایرانیان «روزنامهٔ فکاهی توفیق جدی‌ترین روزنامهٔ کشور بود.»

«خنده» برای توفیق «هدف» نبود، «وسیله» بود. وسیلهٔ گفتن آنچه به‌جد نمی‌توان گفت. «وسیلهٔ نشر حقایق و روشن‌کردن افکار عمومی»، «وسیلهٔ شادکردن و روحیه‌دادن به مردم. کار توفیق «نه سخن‌گفتن از آنچه خنده‌ناک است، بلکه خنده‌ناک سخن‌گفتن بود از آنچه سخت غم‌انگیز است.»

توفیق به‌دنبال آزادی و رهایی انسان بود… نه‌فقط انسان ایرانی هم‌وطنش، که تمام انسان‌های روی کرهٔ خاک به‌خاطر دلسوزی‌هایی که توفیق برای مردم ویتنام، آفریقا، آمریکای جنوبی و حتی سیاهان آمریکا کرد، بارها و بارها سانسور و حتی توقیف شد.

انتقادات توفیق و مفاهیم و موضوعات مورد حملهٔ طنزآمیز آن به‌کلی تازه و نو بود و درست مربوط به روزگار ما و وابسته به تاروپود جامعهٔ ما و تمامی زوایای آن.

توفیق کلی‌بافی نمی‌کرد و اغلب صریح و مستقیم به قلب مشکل و مشکل‌ساز می‌تاخت. توفیق بیانگر دردها، تلخی‌ها، تلخکامی‌ها، ناروایی‌ها، رنج‌ها و نامردمی‌ها بود. 

حد انتقادات توفیق فقط بسته به این بود که تا چقدر زورش برسد و تا چه اندازه هنر، ذکاوت، موقع‌شناسی، دوپهلو و گاه چندپهلو متلک‌گفتنش بر فشار دستگاه و درک سانسورچیان بچربد.

در کشوری جهان‌سومی، توفیق برای مردم و در دفاع از انسان‌هایی که نه علاقه‌ای به خواندن، نه توجهی به سیاست، نه پولی برای خریدن روزنامه و نه سوادی برای خواندن داشتند، نیم قرن منتشر شد. در واقع توفیق واکسی در شهر پابرهنه‌ها بود. به پابرهنه‌ها می‌گفت: بیایید من پایتان را آن‌قدر قشنگ واکس می‌زنم که عین کفش می‌شود. و عجیب اینکه این واکسی در شهر پابرهنه‌ها خیلی هم کارش گرفته بود، چون پای پرهنه‌ها را مجاناً هم واکس می‌زد.

توفیق در هر دو دورهٔ اول و سوم خود گروه بزرگی از فکاهی‌نویسان، طنزپردازان و کاریکاتوریست‌ها را تربیت کرد و به مطبوعات و رادیوها و تلویزیون‌ها و جامعهٔ ایران تحویل داد. هیچ‌کدام از رسانه‌های دیگر نه چنین وضعیتی داشتند، و نه پس از توفیق به چنین موقعیتی دست یافتند.

توفیق از سال ۱۳۴۱ دست به انتشار یک مجلهٔ ماهانهٔ صرفاً فکاهی زد که به‌سرعت جای خود را در بین خوانندگان توفیق باز کرد. 

یک سال پس از انتشار ماهنامهٔ فکاهی توفیق، مؤسسهٔ توفیق «سالنامهٔ فکاهی توفیق» را منتشر کرد.

طی این سال‌ها، برادران توفیق نه‌تنها هیچ‌کدام دیناری از سود سرمایهٔ خود را برنداشتند، بلکه هیچ‌کدام دیناری حقوق هم نگرفتند و تمام درآمد توفیق صرف توسعه و بهبود و گسترش هر چه بیشتر آن شد.

روزنامهٔ توفیق نه‌تنها از نظر ملی بلکه از نظر بین‌المللی بی‌نظیر بود.

در بیش از نیم‌قرن پیش نشریه‌ای در آمریکا که خصوصیات جالب مطبوعات دنیا را منتشر می‌کرد، نوشته بود برای نخستین بار در جهان روزنامه‌ای منتشر می‌شود که روزنامه‌اش را پس از فروش پس می‌گیرد… و آن روزنامه‌ای فکاهی و طنزآمیز به‌نام توفیق در ایران است. در آن زمان روزنامهٔ ما به بهای ۵ ریال فروخته می‌شد. روزنامه‌فروش یک ریالش را برای دستمزد خودش برمی‌داشت و به ما ۴ ریالش را می‌داد و ما یک ریال هم روی آن می‌گذاشتیم و هر کس روزنامه را پس از خواندن پس می‌آورد، به او ۵ ریالش را پس می‌دادیم، گرچه جدول آن را هم حل کرده بود و آبگوشت هم روی آن ریخته بود… این کار را ما به آن خاطر می‌کردیم که بی‌پول‌ها هم بتوانند به‌رایگان توفیق را بخوانند. تا آنجا که من اطلاع دارم، تاکنون نیز هیچ نشریهٔ دیگری در جهان چنین کاری را نکرده است. 

یکی دیگر از خصوصیات توفیق که باورنکردنی بود ولی حقیقت داشت، این بود که بی‌سوادها هم توفیق روزنامهٔ موردعلاقه‌شان بود. شاید بگویید آخر چطور بی‌سوادها؟… خیلی ساده، بی‌سوادهای زیادی پول می‌دادند دیگران برایشان توفیق را بخوانند!… در کارخانه‌ها و کارگاه‌های مختلفی کارگران بی‌سواد پول روی هم می‌گذاشتند، یک نسخهٔ روزنامهٔ توفیق را می‌خریدند که در ساعت‌های استراحتشان یک‌ نفر از بینشان که سواد داشت آن را برایشان بخواند. یک موردش را من پس از بیش از نیم قرن هنوز خوب یادم است. در ابتدای دورهٔ سوم، روزنامهٔ توفیق ۸ صفحه بود و بهایش ۵ ریال. پس از مدتی ما تعداد صفحه‌های آن را ۱/۵ برابر و بهایش را هم ۱/۵ برابر کردیم. یک هفته بعد حسن بذرافشان، کارگر کارخانهٔ پارچه‌بافی کازرونی اصفهان، در اعتراض به این کار ما نوشت: «کاکاجون، ما ۱۰ نفر کارگرهای کارخانهٔ کازرونی یکی ۱۰ شاهی روی هم گذاشته بودیم و با ۵ ریال هر هفته یک نسخهٔ توفیق را می‌خریدیم و در ساعت‌های استراحتمان من که باسوادشان بودم برای بقیه می‌خواندم. کاکاجون، تو وقتی توفیق را ۷/۵ ریال کردی هیچ فکر نکردی ما – کارگر‌ها چه‌کار کنیم؟.. ولی نگران نباش کاکاجون ما ۵ نفر دیگر را هم پیدا کرده‌ایم و ۱۵ نفری روزنامه‌ات را می‌خوانیم و می‌خندیم.»

در سراسر جهان هر دسته از مطبوعات گروه خاصی از خواننده‌ها را دارند، ولی در مورد روزنامهٔ توفیق تمام گروه‌های مختلف سنی، جنسیتی، قومی، دینی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، و حتی موافق و مخالف توفیق، خوانندهٔ توفیق بودند. ما در توفیق می‌نوشتیم مخصوص بچه‌های ۹ ساله تا ۹۹ ساله یا در حالی‌که روزنامهٔ توفیق حزب اکثریت و اقلیت تمام اعضای دولت از نخست‌وزیر گرفته تا تمام وزرا، رؤسای هر دو مجلس، تمام وکلا و سناتورها و تمام مقامات دیگر از بالا تا پایین را به‌شدت دست می‌انداخت و مسخره می‌کرد، تمامشان هر هفته خوانندهٔ توفیق بودند. رئیس مجلس می‌گفت روزهای انتشار توفیق مجلس را نمی‌شود اداره کرد، چون تمام وکلا هر کدام یک نسخهٔ روزنامهٔ توفیق را خریده‌اند و دارند می‌خوانند و حواسشان حتی به سخنرانی نخست‌وزیر هم نیست!

از قدرتمندترین و ثروتمندترین طبقات، خوانندهٔ توفیق بودند تا ضعیف‌ترین و فقیرترین طبقات. اسدالله علم، وزیر دربار شاه، و ملکه از خوانندگان پروپاقرص توفیق بودند. دکتر امیراصلان افشار، آخرین رئیس کل تشریفات سلطنتی، در مصاحبه‌اش گفته بود در روز انتشار توفیق اگر توفیق روی میز شاهنشاه نبود، ما را دعوا می‌کردند. و این به‌تمام معنا و بدون اغراق یعنی از شاه تا گدا خوانندهٔ توفیق بودند. این موقعیتی کاملاً بی‌نظیر بود. من در هیچ‌جای دنیا نظیر چنین وضعیتی را سراغ ندارم.

چیز جالب‌تر برای ما و شما اینکه در اسناد محرمانهٔ توقیفِ منجر به بستن روزنامهٔ توفیق، من متوجه شدم شاه حتی خوانندهٔ مجلهٔ صرفاً فکاهی توفیق ماهانه هم بوده است و اجازهٔ توقیف آن را نداده بود، ولی هویدا آن را هم توقیف کرد!

یکی دیگر از خصوصیات توفیق این بود که برخلاف نشریات سراسر جهان که طرفدار طبقاتی هستند که آن نشریات را می‌خرند و می‌خوانند، توفیق طرفدار طبقاتی بود که نه پول داشتند که توفیق را بخرند و نه سواد داشتند که آن را بخوانند؛ محروم‌ترین طبقات. 

باز یکی دیگر از خصوصیات توفیق این بود که حق انتقاد سیاسی را خود برای خود ایجاد کرد. در ۶۵ سال پیش در نوروز ۱۳۳۷، ما دورهٔ سوم توفیق را در شرایطی آغاز کردیم که رژیم اجازهٔ کوچک‌ترین انتقاد سیاسی را نمی‌داد و سانسور شدیدی برقرار بود. در کاریکاتورهای صفحهٔ اول توفیق انتقاد از قصاب و بقال و حتی یخ‌فروش بود، نه انتقاد از وکیل و نخست‌وزیر، اما ما سه جوان ۳۰-۲۰ ساله پس از ماه‌ها تلاش با حوصله و پشتکار، با ممارست خستگی‌ناپذیر با بهره‌برداری هوشمندانهٔ درست و به‌موقع از شرایط و اوضاع و احوال و تحولات داخلی و بین‌المللی، با خطرکردن و با تحمل سانسورها و توقیف‌ها، به‌تدریج و قدم‌به‌قدم «حق شوخی و انتقاد طنزآمیز سیاسی» را برای خود به دست آوردیم، و به گردن دولت و رژیم گذاشتیم و «حد انتقاد طنزآمیز سیاسی در کشور» را که «صفر» و حتی «زیر صفر» بود، به‌صورت اعجاب‌انگیزی بالا بردیم.

هویدا برای به‌راه‌آوردن ما بسیار تلاش کرد که ما را به سلک طرفداران و باند خود دربیاورد، چون نتوانست، صریحاً تهدید کرد که «اگر با ما کنار نیایید، دکان جلویتان باز خواهیم کرد.» چون باز هم با او کنار نیامدیم، با بودجهٔ محرمانهٔ نخست‌وزیری بسیاری از همکاران ما را فریفت و مجلهٔ فکاهی بسیار پرزرق‌وبرق ولی مداح و مجیزگوی دولت را در مقابل ما راه انداخت. هویدا با این کار خود نه‌تنها نتوانست به‌قول خودش «دکان ما را تخته کند»، بلکه مردم فرق‌ها را فهمیدند، قدر توفیق را بیشتر دانستند و تیراژ توفیق بسی بیشتر از قبل شد.

در این موقع که توفیق نه‌تنها تیراژش بالاتر رفته بود، بلکه با نشریات متعدد به یک مؤسسهٔ مطبوعاتی بزرگ تبدیل شده بود، هویدا تهدید کرد که اگر ۵۱٪ سهام روزنامهٔ توفیق را به او بفروشیم که او اختیاردار روزنامهٔ توفیق شود، آن را به بهای بسیار بالایی از ما می‌خرد و اگر نفروشیم، تمام نشریات توفیق را برای همیشه توقیف می‌کند. با این تهدید او، در یک طرفِ ما «بهشت شداد» قرار داشت و در طرف دیگرِ ما «قعر جهنم» – و او هرگز و به‌هیچ‌وجه تصور نمی‌توانست بکند که ما به‌خاطر حفظ عقیده، شرف روزنامه‌نگاری و پرنسیب و پرستیژ اجتماعی و سیاسی خود «قعر جهنم» را انتخاب کنیم. در این مورد دکتر عباس میلانی نوشت: «اگر برادران توفیق بر سر پرنسیب‌هایشان [با دولت] می‌ساختند و حاضر می‌شدند نام نیکشان را از دست بدهند، می‌توانستند ثروت هنگفتی را درو کنند.»

هویدا کلیهٔ نشریات توفیق، روزنامهٔ توفیق، ماهنامهٔ صرفاً فکاهی توفیق، سالنامهٔ صرفاً فکاهی توفیق، ۱۴ کتاب مختلف توفیق، آلبوم‌های شماره‌های گذشتهٔ توفیق، و حتی کارت‌تبریک‌های نوروزی صرفاً فکاهی توفیق را برخلاف قانون مطبوعات همان زمان و برخلاف قانون اساسی، توقیف و در سراسر کشور جمع آوری و مقوا کرد و چاپخانهٔ قدیمی توفیق را لاک و مهر نمود و بست. 

یکی دیگر از بزرگ‌ترین قدرت‌های ما در مقابل دولت این بود که ما می‌توانستیم «نخواهیم». ما می‌توانستیم «بگذاریم و بگذریم». امام محمد غزالی معتقد است «استقلال در بی‌نیازی‌ست». حرف بزرگی‌ست. اما من معتقدم بی‌نیازی این نیست که شما «داشته باشید». چون هر قدر هم داشته باشید ممکن است باز هم بیشتر بخواهید. بی‌نیازی آن است که شما بتوانید «نخواهید»… گرچه دارا یا ندار باشید…

… و شما همگی دیدید که ما توفیقِ همراه با نوکری دولت را «نخواستیم» و «گذاشتیم و گذشتیم» و عزت و سربلندی توفیق را صدچندان کردیم. 

این افتخار بزرگی‌ست که انسان حاضر شود «ناحق بمیرد»، اما «ناحق ننویسد». 

«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد» به حق 

«ثبت است بر جریدهٔ» توفیق نام ما

* * * *‌ *

پس از خاتمهٔ سخنرانی دکتر عباس توفیق، ساعتی هم به پرسش و پاسخ اختصاص داده شد. در این بخش، پرسش و پاسخ‌ها که به‌زبان فارسی انجام می‌گرفت، از سوی دکتر حسام دهقانی برای شرکت‌کنندگان غیرفارسی‌زبان به انگلیسی ترجمه شد. شایان ذکر است که نسخه‌هایی از تک‌شمارهٔ یادبودنامهٔ یکصدمین سالگرد انتشار نخستین شمارهٔ توفیق به شرکت‌کنندگان در این برنامه اهدا شد. 

خروج از نسخه موبایل